هنر سکایی گاهی «هنر جانوری» نامیده میشود. تمدن سکایی بین سدههای هفتم و سوم پیش از میلاد در استپهای آسیای مرکزی شکوفا شد و سکاها در کنار برخورداری از بارقههای نفوذ فرهنگ کِلتی (سِلتی)، هنر طلاکاری را به اعتلایی چشمگیر رساندند. در سدههای اخیر، کشف کورگانها(گورپشتهها)ی سکایی در حفاریهای باستانشناسی موجب نمایان شدن سطح بالاتری از پیچیدگی فرهنگی سکاها و بازتاب آن در آثار هنری و جامههای ایشان شده است.
زینتپردازی
بیشتر زینتهایی که به دست سکاها ساخته شدهاند، در پاسخ به نیازهای زندگی چادرنشینی و کوچنشینی به صورت لوحک (پلاک) یا پتینه (تکهدوزی و کهنهکاری) هستند. این گونه اشیا از تکههای تخت و یکپارچۀ طلای ناب، چوب مطلا، بریدههای چرم، و پتینههای نمدی ساخته میشدند و آنها را میشد به کمک تسمه یا بخیه به تَنگ اسب یا شاید دیوارۀ گاریهای سرپوشیده وصل کرد. از اواخر سدۀ ششم تا اوایل سدۀ سوم پیش از میلاد نمونههای فراوانی از زینتهای نمدی، چرمی، و چوبی برای اسب به دست آمده که اغلب در گورپشتههای بشادر (Bashadar) و پازیریک (Pazyryk) در کوههای آلتای مغولستان یافت شدهاند. از یک زین اسب چهار بُریده چرم قابل اتصال به شکل ماهیِ پیچان، هر یک به درازای 58 سانتیمتر، آویخته بوده که روی بدن آنها خالهای طلا نقش شده است. برخی نمدزینها پوشیده از نقش و نگار بوده و به لحافهای چهل تکه با مربعها یا مثلثهای رنگارنگ میمانند، یکی از آنها نیز گلسرخهای چرمی تزئینی دارد که دایرهای از طلا قسمت مرکزی آنها را تشکیل میدهد، و بقیه با عقابهای چرمی تزئین شدهاند. یک زین دیگر نیز زینت غیرمعمولِ یک شیردال رنگارنگ را بر خود دارد که با نمد روی زین پتینه شده، و زین دیگر پوشیده از گِردههای نمدی هرکدام به پهنای 20 سانتیمتر است و مارپیچی متشکل از شش سر تزئینی عقاب به آن متصل میشود. سکاها تکههای کوچکی از لوحکهای چوبی مطلا با نقشهایی شگفتانگیز از سر عقاب و قوچ به افسار اسبهای خود وصل میکردند، و لوحکهای زراندودشدهای با نقش عقاب و درخت سرو نیز به پیشسینۀ اسب میبستند.
زیورهایی که از طلای خالص بودند محبوبیت زیادی داشتند. بسیاری از قطعههای طلا که از گورهای سکایی به دست آمدهاند مصرف شخصی داشتند، اما هزاران قطعۀ ریز از طلای ناب به شکل پلنگ و گراز هم وجود دارند که به صورت نوعی پوشش برای پیکر افراد مهم به کار رفتهاند و به نظر میرسد حکم طلسم و چشمزخم داشتهاند. ساخت برخی قطعه طلاهای دیگر نیز حکایت از کاربرد تزئینی آنها دارد. ظرفهای زرین در داخل گورها و اطراف جسدها برخی زیبایی خود را از شیارهای نِیمانند (فلوتی) افقی دارند و برخی دیگر با حکاکیهای مفصلی تزئین شدهاند که صحنههایی از شکار و جنگاوریهای سربازان سکایی را به تصویر میکشند. بشقابها و دیسهای ظریف نیز با صحنههای صید و صیاد تزئین شدهاند. برخی تکههای لوحکمانند در اندازههای کوچک و مناسبِ کاربردهای پوششی ساخته شدهاند، درحالیکه اندازه و شکل و وزن برخی دیگر از آنها نشان میدهد به احتمال زیاد به عنوان آویزهای تزئینی برای فضاهای داخلی به کار میرفتهاند.
فرشها و دیوارآویزهای نمدی سکاها پوشیده از نقش و نگارهای شگفتانگیز هستند و دیوارپوشهای سوزندوزیشدۀ عظیم قلعههای قرونوسطایی را به ذهن [اروپایی] میآورند. از آنجا که آن دیوارپوشها به عنوان عایق حفظ گرمای ساختمان بهکار میرفتند، این احتمال وجود دارد که سکاها نیز به قصد عایقکاریْ دیوارهای خانه-گاریهای خود را با این آویزهای نمدی پوشش میدادند، و علاوه بر نقش و نگارهای زینتی گاه در آنها از لوحکهای طلا نیز استفاده میکردند. درازای لوحکهای کوچکتر بین 2.5 و 5 سانتیمتر است و سوراخهای ریزی دورتادورشان تعبیه شده که احتمالن کار دوختن آنها روی پارچه را آسان میکرده است؛ لوحکهای بزرگتر از 15 تا 40 سانتیمتر طول داشتند و به احتمال زیاد برای آویختن روی سطوح وسیعتر به کار میرفتند.
کلاه سکایی
کلاههای سکایی شکل خاص و بیهمانندی دارند که موجب تمایز و مایۀ سربلندی سکاها بود. هدفهای کاربردی – محافظت سر در برابر از دست رفتن رطوبت پوست و مو در گرمای شدید – موجب شده بود سکاها در طراحی و زینتپردازی کلاههای خود بیتعارف به بلنداهای تازهای از فن طراحی لباس دست پیدا کنند. هرودُت در وصف «کلاههای بلند» سکایی گفته که آنها «شق و رق و سفت و محکم میایستادند و در بالاترین نقطه نُک تیزی داشتند» (کتاب هفتم، بند 64). مشاهدۀ او با نگاهی به نقشبرجستههای کاخ آپادانا در تخت جمشید تأیید میشود، که در آن فرستادگان نظامی سکاها برای تقدیم هدیه کلاههای بلند نُکتیز به سر دارند. سکاها هر از گاهی در سراندازها و کلاههای بلند خود تغییر مفصلتری اعمال میکردند. جسد معروف «مرد زرین» که از کورگان ایسیک در نزدیکی دریاچۀ ایسیک به دست آمده کلاه نُکتیز قرمزی به همراه دارد که درازای آن به 65 سانتیمتر میرسد. پوستۀ این کلاه با چهار نیزۀ کوچک تزئینی استوار شده و لبۀ پایینی آن گلابتوندوزی بینظیری با نقش حیواناتی همچون پلنگ برفی، بز کوهی، ببر بالدار، و پرندگان گوناگون دارد.
قدری بیشتر به سمت شمال، کلاهی از کورگان پازیریک 2 متعلق به یک رئیس قبیله به دست آمده که 34 سانتیمتر درازای آن است و حکاکی زیبای روی آن عقابی اساطیری را نشان میدهد که سر یک گوزن را به منقار گرفته است. کلاه زنانه به درازای 40 سانتیمتر از «گورپشتۀ 5» نیز جذابیتی کمتر از این ندارد. از این دست کلاههای زنانه (که روی سری تراشیده را میپوشاندند که انتهای بافتۀ مرکزی موی آن را از نُک کلاه رد میکردند) از دیگر محوطههای آلتای نیز به دست آمدهاند، که وجه متمایزشان تزئین پوسته با سایهنمای گوزن و زینتهایی به شکل پرندگان، میلههای فلزی، و سنجاقهای طلاکاریشده به شکل گوزن است.
از آن جا که سکاها برای زیباسازی محیط زندگی و لباس خود از زینتهای طلا و کلاههای بلند چشمگیر استفاده میکردند، تعجبی ندارد که برای اسبهاشان نیز زیورهای مشابهی تدارک دیده بودند. در پازیریک، یک اسب کلاهی از شاخهای زینتپردازیشدۀ غزال به سر دارد که از جنس چرم ضخیم تهیه شده و منگولههایی از موی قرمز دارد. سرانداز اسبی دیگر کلاهی به بلندی 50 سانتیمتر است که بر بالای آن سر قوچی به چشم میخورد که پرندهای با بالهای گشوده بین شاخهایش پرواز میکند، و روی کلاه دیگری مشابه این نیز عقابی با سر افراشته نشسته که شاخی از روی منقارش بیرون زده است.
لباس سکایی
نقشوارههای زیادی که از سکاها باقی مانده نشان میدهند آنها در کنار استفادۀ روزمره از کلاههای خاص خود، از قباهای آستینبلند، شلوار و چکمه نیز برای پوشش استفاده میکردند. سکاها پاچۀ شلوار را داخل چکمه فرو میکردند و دور ساقها را محکم پاپیچ میپیچیدند تا از پاهای خود در برابر سرما محافظت کنند. بلندی قبای آنها تا زانو میرسید و روی قبا کمربند میبستند. لوحک معروفی که از کورگان کوه کولاُبا (Kul'Oba) در کرانۀ دریای سیاه به دست آمده کماندارانی را پشت به پشت یکدیگر نشان میدهد که قباهایی با حاشیهدوزی طنابمانند به تن دارند و بر جای جای شلوارهاشان نقش ستاره به چشم میخورد. آبخوریهای طلای بهدستآمده از همین محوطه با نقش مردانی با شلوارهای راهراه تزئین شده که بین راههای شلوارشان هلالهای ماه با فاصلۀ منظم نقش بسته است. اما سکاها در کنار این لباسهای هرروزه برای جشنها و مناسبتهای خاص لباسهایی بسیار فاخرتر و پرشکوهتر داشتند.
همانطور که پیشتر گفته شد، زیورها و زینتهای کلاه و سربند سکایی اغلب از طلا بود، اما استفاده از طلا برای زیورآلات شخصی هم رواج زیادی داشت. بسیاری از دستبندها، گردنبندها، و طوقها از طلا ساخته میشدند. در کوههای آلتای، از محوطۀ ارژن 2 در جمهوری تووا (Tuva) گوشوارههای طلا با آویزهای زر-دانه پیدا شده است. در محوطۀ پازیریک 2 یک جفت گوشوارۀ طلا از زیر خاک درآمده که آویزهاشان با طلا میناکاری شده است. تنوع این مجموعه با گردنبندهایی با سنگهای رنگین و مهرههای شیشهیی افزایش مییابد. علاوه بر علاقۀ بارز به طلا، «مقبرههای یخزدۀ کوهستان آلتای دریچهای بیمانند به سوی تجمل بی چون و چرای لباس صحرانشینان میگشایند: عشق به رنگهای روشن و متضاد و نقشهای تزئینی پیچیده و مفصل که در سوزندوزیها، گلدوزیها، و وصلههای زینتی چرمی نمایان است.» از دیگر قسمتهای پرنقش و نگار پوشاک سکایی میتوان به کفشها و آستینهای گلدوزیشده و یک کلاه زنانه با لبۀ پوستی اشاره کرد. بخش دیگری از پوشاک سکایی جوراب نمدی بود که به هردو شکل زنانه و مردانه تهیه میشد. از پازیریک 2 «جورابهایی مخصوص زنان به دست آمده که تاج گلی از برگهای پهن نیلوفر روی آنها تکهدوزی شده؛ جورابهای مردانه نیز تکهدوزیهایی به شکل قلب دارند.» (کانلیف، 207، 127)
زینتپردازی مفصل لباس سکایی آشکارا با علاقۀ سکاها به خالکوبی همسان است. خالکوبی نزد سکاها بهاندازۀ خوشپوشی اهمیت داشته، و خالکوبیهای سکایی تصویرهایی انتزاعی از گربههای قوزکرده، غزالها، قوچها، بز کوهی، و بز، و نیز جانورانی اساطیری را به نمایش میگذارند که برای هردو جنس مرد و زن جذابیت داشتهاند. در کنار پیکر مردی از بزرگان که از پازیریک به دست آمده و نقش حیوانات گوناگون به شیوۀ سکایی روی پاها، سینه، پشت، و گردن تا روی دست او خالکوبی شده، پیکر زنی که به «شاهزادهخانم سیبری» معروف است نیز از همین مقدار و نوع خالکوبی برخوردار است. خالکوبی نزد سکاهای باستان مثل امروز محملی برای جلب نظر و خوشنمایی بوده و اغلب میزانی از تحسین و احترام متقابل را بازتاب میداده است.
موسیقی و رقص
در کنار آثار کشف شده در کرانۀ دریای سیاه و کوههای آلتای که از ظرافت طبع و خوشسلیقگی سکاها در زمینۀ پوشش و زینتپردازی خبر میدهند، شواهدی هم به دست آمده که گویای عشق سکاها به موسیقی و رقص هستند. برخی از این شواهد رقصندگان شهوتانگیزی را به تصویر میکشند که (با مهارت در میانۀ اجرای یک حرکت نقاشی شدهاند و) با نوای موسیقی پیچ و تاب میخورند. از کورگان ساچنُفکا (Sachnovka) در مرکز اوکراین یک پیشانیبند طلا به دست آمده که روی آن مردی در حال نواختن چنگ ترسیم شده است. نیلبکهایی از جنس استخوان پرندگان نیز از کورگان 5 در اسکاتُفکا (Skatovka) در منطقۀ پایینی وُلگا به دست آمدهاند. چندین مقبره در پازیریک طبلهایی از شاخ گاو در خود داشتند. برای درست کردن این طبلها دو تیغۀ محدب از شاخ گاو را با بخیه به هم وصل میکردند و بعد روی آن پوست گاو میکشیدند و دورتادورش را میدوختند، طوری که وقتی به پوست ضربه میزدند صدایی خاص و بسیار پرطنین از آن بلند میشد. در کورگان 2، سازی چنگمانند کشف شده که دست کم چهار سیم داشته است. یک نوازندۀ ماهر میتوانسته با این ساز فاصلۀ چهارم تولید کند و با نغمههای حاصل از این چهار سیم شگفتی و تحسین شنوندگان را برانگیزد. بَری کانلیف مینویسد:
[این ساز] از یک جعبهصدای چوبی توخالی یکتکه ساخته میشد. قسمت میانی بدنۀ آن را با یک تختهصدای چوبی میپوشاندند، و زههای واخوان را از روی شکاف بدنه عبور میدادند... سکاها در وقتهای ملایمتر روز از نوای موسیقی لذت میبردند. موسیقی بیتردید همراه همیشگی آیینها و جشنهای سکایی بود، اما این تصور نیز وسوسهانگیز است که سواران خسته شاید شبانگاهان در کنار خویشاوندان خود مینشستند تا با رقص و آواز خستگی روز را از تن به در کنند. (226-27)
تأثیر فرهنگ سِلتی
چهرههای قفقازی سکاها بنا بر توصیفی که گاهنگاران چینی قرن اول میلادی و همتایان هندو-اروپایی آنان ارائه دادهاند خاستگاه این قوم در عصر مفرغ را به سوی غرب، و احتمالن فرهنگ سِلتی، متمایل میکنند. واقعیت این که تأثیر فرهنگ سِلتی بازتاب ملموسی در هنر سکایی، از جمله تصویرگری روی طوقهای طلا، دارد. این طوقها که اغلب از چند قشر مفتول طلا ساخته میشدند که در حلقۀ گردنبندی ضخیمی پیچیده بود، دور گردن را قالب میگرفتند و جلوباز بودند و دو انتهای آنها به شکل جانوران اساطیری یا گلمیخهای ساده یا طرحدار ساخته میشد. ولی خطهای منحنی دلربا از همان آغاز در دیگر دستساختههای هنرمندانۀ سکاها به چشم میخورند و با پرتفصیل شدن طرحهای پیچ در پیچ سکایی در گذر زمان میتوان هویت فرهنگی و هنری خاص آنان را در این دستساختهها مشاهده کرد. هرچند که تأثیر فرهنگ سِلتی در این آثار بیتردید وجود دارد.
برای نمونه، هرچند منحنیها در هنر سکایی معمولن برای تجسم شاخ و برگ گلها و گیاهان به کار میرفتند، سلسله منحنیهای یکشکل روی آمفورای نقرۀ طلاکاریشده از گورپشتۀ چِرتُملیک (Chertomlyk) نزدیک نیکوپُل در اوکراین رنگ و بوی بارز هنر سِلتی را به نمایش میگذارند، نیز خروسهایی که روی تابوتی از پازیریک 1 کار شدهاند، یا زیوری به شکل اسب از پازیریک 3 با سلسلۀ منحنیهایی به شکل گوزن شمالیِ دو سر. هر سۀ این اشیا به قرن چهارم پیش از میلاد برمیگردند. با توجه به این که به قطعۀ تزئینیای که نقشهای منظمی از شکاف و سوراخ داشته باشد «کار سوراخسوراخ» میگویند، برخی از قطعههای فلزی تخت سِلتی نیز که به قرن پنجم پیش از میلاد تعلق دارند، خیلی شبیه کارهای سوراخسوراخ سکاها از همان دوران هستند.
یک نمونه از این شباهت بارز را بین دو لوحک کمربند سکایی و سِلتی میتوان دید. هردوی این لوحکها با مرجان میناکاری شدهاند؛ لوحک سِلتی از جنس مفرغ (از منطقۀ راین در آلمان، قرن پنجم پیش از میلاد) و به شکل سر ورزا است که دو طرفش دو جانور شیردالشکل قرار گرفتهاند. لوحک سکایی از طلا (از جنوب سیبری، قرن سوم پیش از میلاد) است و به شکل کماندار اسبسواری ساخته شده که در حال تعقیب یک گراز و تیراندازی به آن است.
مضمونها و سبکهای هنری
یک جهش نوآورانۀ بینظیر در فرهنگ سکایی بازتاب خطوط منحنی سِلتی در نقاشی و تصویر کردن لحظهای خاص از یک رخداد بود. طرز بازنمایی سِلتها از زندگی و جهان اطرافشان، از خطوط منحنی چشمنواز و بینقص که بگذریم، روی هم رفته بیمایه و خالی از تخیل مینماید. اما در مقابل، بسیاری از دستساختههای سکایی مثل همان قطعۀ سوراخسوراخ سوار کماندار با کمان کشیده سر در پی گراز، صحنهها را در میانۀ رخ دادن و همچون برشی از زندگی، اغلب به طرزی قصهپردازانه، ترسیم میکردند. بسیاری از دستساختههای سکایی در کنار نمایش سطح بالای چیرهدستی در طلاکاری، داستانی از زندگی واقعی را نیز مجسم میسازند. یک نمونه، شانهای (همانند شانۀ معروف سُلُخا (Solokha) متعلق به قرن پنجم تا اوایل قرن چهارم پیش از میلاد) است که نه یک شانۀ معمولی بلکه ترسیمی است از جنگجویان در گرماگرم نبردی پر زد و خورد.
به همین شکل، سینهپوشی از کورگان تُلستایا مُگیلا (Tolstaya Mogila) در نوار بالایی خود صحنههایی از زندگی روزانه را با ریزهکاریهایی عالی و دقیق به نمایش میگذارد: دوشیدن شیر میش، دو مرد در حال دوختن یک پیراهن، و تیمار گوساله و مالها. در مقابل، نوار پایینی این سینهپوش صحنههایی منقلبکننده از صید و صیاد را به نمایش میگذارد که در آنها گربهها آهویی را زمین میزنند و شیردالها با چنگ و دندان به جان اسبها افتادهاند. بالاتر، در جاهای خاصی نزدیک گردن نقشهایی مینیاتوری از بزها، خرگوشها، سگها، ملخها، و پرندگان گوناگون به چشم میخورد. دو دستساخته که نزدیک دریای سیاه در حوزۀ رود دنیپر در جنوب اوکراین یافت شدهاند نیز نوعنمون هنر سکایی به حساب میآیند چون نماهایی بینظیر و گاه با مضمونهای داستانی را پیش چشم میگذارند که شکل زندگی، علاقهمندیها، باورها، عادتها، و کارهای روزمرۀ سکاها در آنها ترسیم شده است. روی هم رفته، مضمونهای هنر سکاها را میتوان به دو دستۀ صحنههایی از امور جاری زندگی و صحنههای داستانی مثل شکار و نبرد، مثلن روی شانۀ سُلُخا، شکارچیان گورپشتۀ کول اُبا، یا لوحکی از همان محوطه که سواری را در حال شکار خرگوش نشان میدهد، تقسیم کرد.
با این حال، تصویرگری جانوران را نیز میتوان مضمونی عمده در هنر سکایی به شمار آورد. هرچند مردمان سِلت نیز در دستساختههای خود به بازنمایی جانوران اساطیری، تزئینی، یا موجود در حیات وحش میپرداختند، اما مردمان سکایی در آفرینش این گونه نقشها به چنان مرتبهای از هنرمندی و کیفیت بالا رسیدند که عدهای هنر سکایی را «هنر جانوری» مینامند. سکاها برای ترسیم جانوران از دو سبک استفاده میکردند: انتزاعی یا طبیعی، در آرامش یا در تکاپو. مضمون صید و صیاد روی بسیاری از اشیای سکایی دیده میشود. از کورگان براتُلیوبیفسکیی (Bratoliubivskyi) در ناحیۀ خرسُنسکا (Khersonska) لوح طلایی به دست آمده که روی آن یک پلنگ برفی، به شکلی بیشتر طبیعتگرایانه، در حال حمله به یک آهو نقش بسته است. اما چندین لوحک سوراخسوراخ هم هستند که صحنههایی انتزاعی از گربهای که اسبی را گاز میگیرد و زمین میزند، عقابی غولآسا که بر گاومیشی پنجه میکشد، ببری که سرگرم نبرد با یک هیولا است، و از این دست را بازآفرینی میکنند. این گرایش همگانی به تصویر کردن خشونت در طبیعت میتواند بازتابی از محیط خشن زندگی سکاها به عنوان قومی جنگجو باشد.
نقشمایههای جانوری علاوه بر اتصال به دهنۀ اسبها یا کلاهها و سراندازها (از جمله سرانداز زنان اشرافی در آک-آلاخا (Ak-Alakha) که پوشیده از شمایلهای طلا از گربهسانان گوناگون است) روی قبۀ عصای کاهنان سکایی نیز به صورت گوزن و پرنده حضور پیدا میکردند. نقش انتزاعی پلنگ و گوزن نشسته نیز از معمولترین نگارههای هنر جانوری بوده است.
جانوران گوناگون نه فقط روی پوشاک و محیط اطراف سکاها بلکه در قالب خالکوبی نیز با آنان همراه بودند. این حضور پررنگ را شاید بتوان فقط مظهر پوشش سکایی یا قالب اصلی بیان هنری سکاها دانست، اما با توجه به درآمیختگی دین و آیین با زندگی روزانۀ سکاها از دیرباز، نمیتوان از این پرسش غافل ماند که چنین تصویرهایی تا چه حد با نظام اعتقادی در دین سکایی مرتبط بودهاند. اگر سکاها زندگی خود را از چنین فراوانی جانوریای میانباشتهاند، پس شاید گمان میکردهاند که سرنوشتشان با جانوران پیوند خورده، و به همین خاطر نقش جانوران را برای همراه کردن بخت و محافظت از خویش به کار میبردهاند. در محوطۀ ارژن 2 (که تاریخ آن به قرن هفتم پیش از میلاد برمیگردد) از 9300 شیء یافتشده 5600 قطعه طلا بوده که اغلب تکههای زینتی کوچک به شکل جانوران هستند. شگفتانگیز این که 5000 قطعه از این زیورهای طلا به شکل پلنگ ساخته شده و مورد استفادۀ «پادشاه» و «ملکه» بودهاند.
جمعبندی
شاید تصور شود سکاهای بادیهنشین دشتهای آسیای مرکزی به عنوان مردمی که خانههاشان گاری اسبی بوده و زندگیشان بر پشت اسب و در کوچنشینی میگذشته نسبت به پوشاک و دستساختههای هنری، در بهترین حالت، بسته به اقتضا عمل میکردهاند. اما محوطههای تدفینی آنان به ما نشان میدهند که سکاها محیط زندگی و ظاهر خود را با دستساختههای هنری بیاندازه متنوعی انباشته بودند که در ساخت آنها هنروری و پیچیدگی حیرتانگیزی به کار رفته است. مردمان سکایی اسبهای خود را با زیورهای چشمگیری به شکل عقاب و قوچ میآراستند، خانه-گاریهای خود را با دیوارپوشهای زیبا و احتمالن لوحکهای طلا تزئین میکردند، و طراحی و زینتپردازی لباس و کلاه و سرانداز را در عمل به اوجهایی تازه رسانده بودند.
باوجود گرتهبرداری از خطوط منحنی سِلتی در طراحی هنری، سبکها و مضمونهای دستساختههای سکایی ویژگیهای خاص خود این فرهنگ را به نمایش میگذارند. هنر سکایی با انبوهی از قطعههای طلاکاریشدۀ اغلب بسیار پیچیده صحنههای گوناگونی از زندگی روزانه و حیوانات را در خود جمع کرده است. از آنجا که سکاها خود و محیط اطرافشان، از جمله خالکوبیهاشان، را غرق تصویرهای جانوری کرده بودند، سبک هنری آنان طیفی گسترده از برداشتهای واقعنمای دیدنی را تشکیل میداد که از شکار لحظه در میانۀ یک رخداد تا بازنمایی انتزاعی واقعیت را دربر میگرفت. به همین خاطر، سکاها را میتوان باوجود زندگی کوچنشینی و جنگاورانهشان، در عین حال، خبرگانی طراز اول در هنر و آفرینش هنری نیز به حساب آورد.