زِنوبیا [زینب] (تولد حدود 240 میلادی، تاریخ درگذشت نامعلوم) ملکۀ پالمیرا بود که سلطۀ امپراتوری رُم [روم] را به چالش کشید. او همروزگار با آخرین دوره از تاریخ این امپراتوری معروف به «بحران [قدرت در] قرن سوم» (235 تا 284 میلادی که به آن «بحران امپراتوری» هم میگویند) زندگی میکرد، دورهای که مشخصۀ اصلی آن تداوم جنگ داخلی و گسستن بخشهای گوناگون قلمرو امپراتوری رُم از حکومت مرکزی آن بود.
تاریخنویسان دورۀ بحران را بازهای از آشفتگی اجتماعی گسترده، ناپایداری اقتصادی، و بهویژه فروپاشی سیاسی میدانند، که در مورد امپراتوری رُم موجب تقسیم کل قلمرو آن به سه منطقۀ جداگانه شد: امپراتوری گالیسیایی [یا گالیک]، امپراتوری رُم [غربی]، و امپراتوری پالمیرا. نابهسامانی حکومت مرکزی رُم در این دوره به حدی رسیده بود که هرگونه تلاش برای دستاندازیهای همیشگی به سرزمینهای خارج از حیطۀ این امپراتوری را به حاشیه رانده بود. به همین خاطر، دست کم برای مدتی، امپراتوری ثبات سیاسی خود را در همین قالب سهقسمتی حفظ کرد، که یک قسمت از آن زیر فرمان زنوبیا بود.
برخلاف باورهای رایج، زنوبیا هرگز علیه رُم عَلَم طغیان برنداشت، و گرداندن او در غل و زنجیر در خیابانهای شهر رُم شواهد تاریخی مستندی ندارد؛ اعدام او به دست امپراتور آئورلیانوس (فرمانروایی 270 تا 275 میلادی) نیز تقریبن بدون تردید حکایتی ساختگی است. منابع دست اول ما دربارۀ زندگی و فرمانروایی زنوبیا عبارت اند از تاریخنوشتههای زُسیموس (حدود 490 میلادی)، کتاب هیستوریا آوگوستا (Historia Augusta؛ نوعی «شاهنامه» یا «تاریخ شاهان» به نثر)، تاریخنوشتههای زُناراس (قرن دوازدهم میلادی)، و طبری (839 تا 923 میلادی) که از ابن زیاد (قرن ششم میلادی) نقل کرده، البته نام زنوبیا در تلمود هم آمده و نویسندگان قدیم دیگری نیز از او یاد کردهاند.
هرچند همگی این منابع یکصدا تصریح میکنند که زنوبیا ملکۀ پالمیرا علیه سلطۀ امپراتوری رُم قد برافراشته بوده، هیچکدام بهطور دقیق عملی را به او نسبت نمیدهند که آشکارا نشان از شورش و خیزش داشته باشد. البته این مسئله به نوع برداشت فرد از کلمۀ «شورش» هم بستگی دارد. زنوبیا همواره مراقب بود با رُم وارد درگیری نظامی نشود، اما بیاعتنایی روزافزون او نسبت به قدرت رُم و تلاش او برای استوار کردن موقعیت خودش در مقام فرمانروای بهحق سرزمینهای شرقی نیز بر کسی پوشیده نبود.
کودکی، نوجوانی و ازدواج
زنوبیا، با نام اصلی یولیا آئورِلیا [یا سِپتیمیا] زنوبیا، در حدود سال 240 میلادی در شهر پالمیرا [تَدمُر] در قلب سوریه بهدنیا آمد. سوریه در آن زمان از ولایتهای امپراتوری رُم بود که در سال 115 یا 116 میلادی به خاک این امپراتوری ضمیمه شده بود. زنوبیا شهروند رُم شمرده میشد، چون خانوادۀ پدری او از مدتها پیش، احتمالن در زمان فرمانروایی مارکوس آئورِلیوس (فرمانروایی 161 تا 180 میلادی)، حق شهروندی رُم را بهدست آورده بودند. هیستوریا آوگوستا ادعا میکند که پدر زنوبیا [احتمالن یولیوس آئورِلیوس زنوبیوس] نسب خود را به یولیا دُمنا (170 تا 217 میلادی)، فیلسوف عربتبار سوری و همسر امپراتور سِپتیموس سِوِروس (فرمانروایی 193 تا 211 میلادی)، میرسانده است.
زنوبیا در زمینۀ زبان و ادبیات یونانی و لاتین تحصیل کرد، و گرچه احتمالن با هردو قدری مشکل داشت اما زبانهای مصری و آرامی را به خوبی صحبت میکرد و خود را از نوادگان دیدو، ملکۀ افسانهیی کارتاژ، و کلئوپاترای هفتم، ملکۀ مشهور مصر، میدانست. بنا بر منابع عربی که طبری نقل کرده، زنوبیا را در دوران کودکی به سرپرستی از گلهها و گلهدارهای خانواده گماشتند و به همین خاطر او از کودکی به فرمان دادن به مردان عادت داشته است.
طبری در ادامۀ این ادعا میگوید که زنوبیا از همان دوران در سوارکاری مهارت یافته و قدرت تحملِ سختی و آبدیدگیای را که به آن شهره بود، کسب کرده است. مدارک تاریخی نوشتهاند که زنوبیا میتوانست مسافتهای طولانی را پیشاپیش سپاهیان خود پای پیاده طی کند، در شکار با هر مردی کوس برابری بزند، و بیش از هرکسی تشنگی را تاب بیاورد. ادوارد گیبون تاریخدان در فرازی از اثر معروف خود در وصف زنوبیا مینویسد:
زنوبیا شاید تنها زنی باشد که به کمک برتری نبوغ خود توانست یوغ فرودستی کنیزواری را که اقلیم و آداب و رسوم آسیایی به جنس او تحمیل کرده بود، کنار بزند. او تبار خود را به شاهان مقدونی مصر میرساند، در زیبایی همتای نیای خود کلئوپاترا شمرده میشد، و پاکدامنی و شهامتش از آن شاهدخت بسی فراتر میرفت. زنوبیا را در زمان خود هم دوستداشتنیترین و هم دلیرترین زنان میدانستند. او پوستی تیره داشت. دندانهایش از سپیدی همچون مروارید میدرخشیدند، و در چشمان درشت سیاهش آتشی خیرهکننده شعله میکشید. شخصیت او سراپا شیرینی و جذابیت بود. لحن صحبتش محکم و خوشآهنگ بود. فهمیدگی مردانهاش به زیور دانش آراسته و تقویت شده بود. از زبان لاتین بیبهره نبود، اما در زبانهای یونانی، سوری، و مصری نیز همان درجه از کمال را به نمایش میگذاشت. برای استفادۀ شخصی خود کتابخانهای در زمینۀ تاریخ شرق گرد آورده بود، و معروف است که زیباییهای [آثار] هومر و افلاطون را به سبک [نقادی] شکوه سخن لُنگینوس [اشاره به رسالۀ در باب شکوه سخن اثر لُنگینوس، Longinus] با هم مقایسه میکرد. (128 تا 129)
دلیل این که فراز بالا بهطور کامل در اینجا نقل شده، نخست، بهرهگیری فراوان آن از وصف زنوبیا در هیستوریا آوگوستا و دوم، تأثیر چشمگیری است که کار گیبونز بر نوع نگاه نسلهای بعدی به ملکۀ پالمیرا گذاشت. او در هردو نوشته به سیمای زنی با توانمندیهای شگفتانگیز ترسیم شده، و این تصویری است که هم نویسندگان قدیم و هم نسلهای بعدی از او در ذهن داشتند.
حتا منابع عربی، که او را کمتر قهرمانصفت و بیشتر دسیسهباز نشان دادهاند، در این که ملکهای مفخم بوده با هم توافق دارند. منابع باستان در کنار صفتهای پسندیدهای که مکرّر به زنوبیا نسبت دادهاند، همواره تأکید خاصی روی پاکدامنی و متانت او داشتهاند. بنا بر این منابع، زنوبیا اعتقاد داشت عمل جنسی فقط باید به منظور فرزندآوری صورت گیرد، و پس از ازدواج جز به این خاطر با شوهرش همبستر نمیشده است.
زنوبیا را در سال 258 میلادی به لوکیوس سِپتیموس اُدایِنتوس (Lucius Septimus Odaenthus؛ اُذَینه بن حیران)، فرماندار رُمی سوریه، شوهر دادند. این زوج دست کم صاحب یک فرزند پسر به نام سِپتیموس وابالّاتوس (Vaballathus؛ وهبالّات، فرمانروایی 267 تا 272 میلادی) شدند. زنوبیا دومین همسر اُدایِنتوس بود، و او از زن اول خود پسر و جانشینی به نام سِپتیموس هِرودیانوس (Herodianus؛ حیران اول، فرمانروایی 263 تا 267 میلادی) داشت. اُدایِنتوس بر قلمروی بسیار ثروتمند حکمرانی میکرد که پایتخت آن، شهر بزرگ پالمیرا، از مهمترین مراکز تجاری جادۀ ابریشم بین شرق و غرب بهشمار میرفت. بازرگانان در راه رفتن به رُم یا برگشتن از آن باید همواره توقفی در پالمیرا میکردند تا هم استراحت کنند و هم مالیات خود را [به امپراتوری] بپردازند.
اما این روال منظم تجاری در حدود سال 227 میلادی با دخالت شاهان ساسانی تغییر کرد، که مرتب جاده را میبستند و باج و خراج طلب میکردند. ابریشم از روزگاری پیش از بنیانگذاری حکومت امپراتوری در رُم توسط آوگوستوس (فرمانروایی 27 پیش از میلاد تا 14 میلادی) در شمار محبوبترین کالاهای بازار اروپا درآمده بود، و رُمیها هیچ دوست نداشتند در دادوستد آن وقفه بیفتد. بنابراین وقتی شاپور اول ساسانی (فرمانروایی 240 تا 270 یا 272 میلادی) شهر انطاکیه را، که از مهمترین مراکز تجاری رُم در شرق بود، تصرف کرد، طبعن ساکت ننشستند.
در 260 میلادی امپراتور والریانوس (فرمانروایی 253 تا 260 میلادی) بر ضد نیروهای ساسانی لشگر کشید، اما شکست خورد و به اسارت ایرانیان درآمد. میگویند او را وا داشتند سم اسب شاپور اول را ببوسد یا سجده کند تا شاپور برای پیاده شدن از اسب روی او پا بگذارد، اما هرچند هیچکدام از این داستانها شواهدی خالی از چون و چرا ندارند [پیکرۀ رُمیای که در نقشبرجستۀ شاپور در نقش رستم جلوی او زانو خم کرده به احتمال زیاد امپراتور گُردیان سوم است که در جنگ با او کشته شد]، در هر صورت مسلم است که والریانوس در اسارت درگذشت و باز بنا بر حکایتهای شکبرانگیز پوست او را پر از کاه کردند و در معرض تماشا گذاشتند. پسر و جانشین او، گالیهنیوس (Gallienius؛ فرمانروایی 253 تا 268 میلادی)، کاری برای نجات پدر نکرد یا نتوانست بکند، به همین خاطر اُدایِنتوس نیروهای خود را برای جنگ با ساسانیان بسیج کرد، آنان را شکست داد، از سوریه بیرون راند و به عقبنشینی تا آن سوی رود فرات واداشت. این اقدام اُدایِنتوس بهظاهر در راستای منافع امپراتوری رُم و در تلاش برای آزادسازی والریانوس صورت گرفته بود، اما انگیزۀ حقیقی او احتمالن این نبوده است: او پیش از آن تلاش کرده بود با شاپور اول پیمان اتحاد ببندد، اما در این امر ناکام مانده و در عوض به دشمن ساسانیان تبدیل شده بود.
اُدایِنتوس در ازای خدمتی که به رُم کرد فرماندار کل بخش شرقی امپراتوری شد. در سال 261 میلادی کوییهتوس (Quietus)، اشرافزادۀ رُمی، با اسیر شدن والریانوس و در غیبت گالیهنیوس تلاش کرد تاج و تخت رُم را غصب کند، اما اُدایِنتوس او را مغلوب و هلاک کرد و در پی این رویداد به چنان قدرت و شوکتی رسید که میتوانست کم و بیش مستقل از رُم بر سرزمین خود حکومت کند. او در سال 266 یا 267 میلادی در سفر کوتاهی به قصد شکار در پی یک دعوا و بگومگو به همراه پسرش هرودیانوس به دست برادرزادۀ خود به قتل رسید. بنا بر ادعا یا دست کم گمانهزنی برخی منابع، زنوبیا خود نقشۀ این قتل را کشیده بود تا پسرش وابالّاتوس به حکومت برسد، اما این گمان توسط بیشتر نویسندگان و تاریخدانان جدیدتر رد شده است.
رسیدن به قدرت و فتح مصر
از آنجا که وابالّاتوس هنوز به بزرگسالی نرسیده بود، زنوبیا به نیابت او فرمانروا شد. او دربار خود را میعادگاه روشنفکران و فیلسوفان زمان کرد، که یکی از آنها، فیلسوف افلاطونی کاسیوس لُنگینوس (213 تا 273 میلادی)، بعدها متهم شد که ملکه را به پیوندشکنی با رُم تشویق کرده است. تا این زمان، پالمیرا رابطهای دوستانه و بسیار نزدیک با رُم داشت که اقدامهای نظامی اُدایِنتوس در راستای منافع هردو دولت سبب تحکیم آن شده بود.
زنوبیا وقتی به قدرت رسید همان سیاست شوهر مرحوم خود را ادامه داد. امپراتوری رُم در آن زمان گرفتار آشوب نشاننمای دورۀ «بحران قرن سوم» بود، و تاج و تخت آن در بازهای کمتر از پنجاه سال 26 بار دست به دست شد. اُدایِنتوس شاید حساب کرده بود که اگر شایستگی خود را به گالیهنوس ثابت کند و در عین حال با غارت شهرهای ساسانیان به ثروتش بیفزاید، ممکن است در نهایت جانشین امپراتور شود. پس از مرگ او نیز شاید زنوبیا امید داشته پسرش، یا حتا خودش، به تاج و تخت امپراتوری رُم برسد و به روش شوهرش سکان حکومت را بهچنگ آورد. ریچارد استونمَن تاریخدان مینویسد:
طی پنج سالِ پس از مرگ اُدایِنتوس در 267 میلادی، زنوبیا موفق شد خود را در اذهان مردم به عنوان بانوی بزرگ شرق جا بیندازد. او در کاخی زندگی میکرد که فقط یکی از دهها بنای شکوهمند یکی از پرعظمتترین شهرهای شرق باستان محسوب میشد، دربار او محل رفت و آمد فیلسوفان و نویسندگان نامدار بود، خواجهسرایان کهنسال و کارکشته خدمتش را میکردند، و جامههایش از لطیفترین طاقههای ابریشمی موجود در بازارهای انطاکیه یا دمشق تهیه میشد. او علاوه بر اینها از آوازۀ دستاوردهای نظامی اُدایِنتوس نیز بهره میبرد و زبدهترین سربازان صحرا زیر فرمان او قرار داشتند. او با قدرت و نفوذی که در اختیار داشت دست به یکی از بهیادماندنیترین مبارزهها علیه سلطۀ رُم زد، که حتا در آن قرن پرتلاطم مثالزدنی بود. رُم که اکنون از تهاجم بربرهای شمال [قبیلههای ژرمن در اروپا] سخت به زحمت افتاده بود، دیگر کسی را نداشت که در شرق از مرزهایش صیانت کند... سوریه موقتن فراموش شده بود. (155)
گالیهنوس در سال 268 میلادی به قتل رسید و کلاودیوس دوم جای او را گرفت که پس از مدت کوتاهی از تب درگذشت و تاج و تخت را در 270 میلادی به کوینتیلّوس واگذاشت. در این سالها، زنوبیا مدام سیاست خود را تغییر میداد، و در 269 میلادی، وقتی دید رُم گرفتارتر از آن است که حواسش به او باشد، زابداس (Zabdas) فرماندۀ سپاه خود را پیشاپیش لشگری عظیم به مصر فرستاد و سرزمینهای رُمی آن خطه را از آنِ خود کرد.
ولی حتا هنگام دست زدن به این اقدام نیز مراقب بود قضیه از بیرون شباهتی به ستیز با رُم نداشته باشد. در آن زمان مردی سوری-مصری به نام تیماگِنیس (Timagenes) هنگامی که فرماندار رُمی مصر به جنگ رفته بود از نبود او استفاده کرد و علیه استیلای رُم سر به شورش برداشت. بنابراین لشگرکشی زنوبیا به آن خطه همچنان میتوانست مبارزه برای منافع رُم تلقی شود. البته این گمان نیز خالی از شواهد نیست که تیماگِنیس شاید از همان ابتدا توسط خود زنوبیا فرستاده شده بوده تا بهانۀ حملۀ او به مصر را جور کند. در هر حال سپاه سوریه با وجود پیروزیهایی که در آغاز تهاجم نصیبش شد در نهایت با بازگشت نیروهای رُمی از آنها شکست خورد و از مصر عقب نشست. اما رُمیها فقط به بیرون راندن مهاجمان بسنده نکردند و در تعقیب آنان تا شمال و داخل خاک سوریه پیش راندند. این جا بود که نیروهای سوری تصمیم به پاتک زدن گرفتند و سپاه رُم را قلع و قمع کردند.
بدین ترتیب زنوبیا به مصر دست یافت، و پس از آن وارد گفتگوهای دیپلماتیک با حکومتهای لِوانت و آسیای صغیر شد و آنها را نیز به امپراتوری رو به گسترش خود افزود. حالا که رُم به مخمصه افتاده بود، امپراتوری ثروتمند پالمیرا با بخت طالع خود به گزینهای جذاب برای حکمرانان محلی تبدیل شده بود و حکومت مرکزی امپراتوری هم چنان درگیر کشمکش قدرت بود که نمیتوانست اقدامی برای مقابله با سلطهگستری زنوبیا انجام دهد. هرچند که زنوبیا با وجود روشنتر از روز بودن هدفهایش در راستای ایجاد امپراتوریای که با رُم کوس برابری بزند، همچنان هیچ گَزَک هشدارآمیزی برای مبارزۀ مستقیم به دست رُم نمیداد.
وقتی آئورِلیانوس به امپراتوری رسید، زنوبیا دستور داد سکههایی ضرب کنند که یک روی آنها تصویر وابالّاتوس و روی دیگرشان تصویر آئورِلیانوس را در مقام حکمرانان مشترک مصر به نمایش بگذارد. نیز به دستور او کتیبههایی در ستایش آئورِلیانوس در پالمیرا برپا کردند و نام او را در سرلوحۀ نامهنگاریهای رسمی آوردند. با وجود این، زنوبیا در همان حال عنوانهای امپراتوری یعنی آوگوستوس و آوگوستا را، که فقط مخصوص خاندانهای سلطنتی رُم بودند، به نامهای وابالّاتوس و خودش اضافه کرد؛ پیماننامههای تجاری مستقل امضا کرد؛ با ساسانیان وارد مذاکره شد؛ و بدون صلاحدید رُم یا حتا درنظر گرفتن منافع آن امپراتوری به گسترش قلمرو پالمیرا ادامه داد. تا سال 271 میلادی گسترۀ امپراتوری او از داخل خاک کنونی عراق آغاز میشد و با گذر از ترکیه و سوریه بخش بزرگی از مصر را نیز در بر میگرفت.
زنوبیا و آئورِلیانوس
آئورِلیانوس، اما، به هیچ عنوان مثل دیگر امپراتوران رُم نبود که متوجه اقدامهای زنوبیا نشود یا کاری درمورد آنها از دستش برنیاید. او از کمسالی در صف سربازان بزرگ شده و از مقام سرباز پیاده به فرماندهی کل و اکنون به امپراتوری رسیده بود، و بیش از آن که سیاستمدار باشد یک نظامی تمامعیار بود. او در ابتدای فرمانروایی خود تنها به شکست دادن واندالها، آلمانها، و گُتها بسنده کرد، اما در 272 میلادی که این کارها را به سرانجام رسانده بود دیگر آمادگی این را داشت که ایالتهای شرقی رُم را از زنوبیا پس بگیرد. آئورِلیانوس نه سفیری با نامۀ توضیحخواهی به پالمیرا فرستاد و نه منتظر شد زنوبیا برایش توضیح و توجیه ردیف کند؛ بلکه بیدرنگ با کل سپاه زیر فرمان خود راهی شد تا امپراتوری نوخاسته را زیر لگام آورد.
وقتی سپاه رُم به خاک آسیای صغیر قدم گذاشت، تک تک شهرها و روستاهای وفادار به زنوبیا را ویران کرد و حملههای گوناگون راهزنان را نیز با شدت پاسخ داد، تا به شهر تیانا (Tyana، یا توهانا، در محل کنونی کمرحیصار در جنوب ترکیه) رسید که فیلسوف نامدار و مورد ستایش آئورِلیانوس، آپولونیوس اهل تیانا، در آن زندگی میکرد. منابع تاریخی از رویایی نوشتهاند که در آن آپولونیوس به دیدار آئورِلیانوس میآید و او را پند میدهد که اگر در پی پیروزی و کامروایی است باید از خود گذشت و بزرگواری نشان بدهد، و به همین دلیل بوده که آئورِلیانوس از خیر نابودی این شهر میگذرد و به پیشروی خود ادامه میدهد. در هر صورت، گذشت سیاست کارآیی از آب در آمد چون به شهرهای بعدی نشان داد اگر تسلیم امپراتور شوند امکان بخشش و نسوختن در آتش خشم و غضب او فراهم است. بدین ترتیب هیچیک از شهرهایی که آئورِلیانوس بعد از تیانا به آنها قدم گذاشت در برابر او مقاومتی نشان ندادند و برخی اصلن پیش از رسیدن او برایش پیغام دوستی و همپیمانی فرستادند. در نتیجه، چیزی نگذشت که آئورِلیانوس به مرزهای سوریه رسید.
مشخص نیست آیا زنوبیا هم پیش از رسیدن آئورِلیانوس تلاشی برای برقراری تماس با او کرده یا نه. گزارشهایی تاریخی دربارۀ نامههایی که موقع رسیدن آئورِلیانوس به پالمیرا بین این دو رد و بدل شده وجود دارد، اما پژوهشگران این نامهها را در شمار تحریف در منابع دستهبندی میکنند. نامۀ آئورِلیانوس به زنوبیا که از قرار در همان آغاز لشگرکشی او به سوریه نوشته شده تسلیم بی قید و شرط را طلب میکند و پاسخ زنوبیا به این نامه، که در هیستوریا آوگوستا آمده، لحنی تکبرآمیز دارد. همانطور که اشاره شد، هردو نامه جعلی ارزیابی شده و هدف از گنجاندن آنها برجستهسازی موضع جوانمردانۀ آئورِلیانوس و منطقی بودن لشگرکشی او به سوریه در برابر خودسریها و سرکشیهای زنوبیا بوده است.
همچنان که آئورِلیانوس لشگر خود را به سوی پالمیرا هدایت میکرد، زنوبیا نیز نیروهایش را به میدان آورد و دو لشگر در نزدیکی شهر انطاکیه در جنوب ترکیه در نبرد ایمّایه (the Battle of Immae؛ 272 میلادی) با هم درگیر شدند. آئورِلیانوس با تظاهر به عقبنشینی و بعد حملۀ گازانبری به نیروهای پالمیرا که از تعقیب خسته شده بودند، به پیروزی رسید. سربازان پالمیرا پراکنده و همگی از دم سلاخی شدند. زنوبیا به همراه فرماندۀ سپاهش، زابداس، به شهر حُمص (Emesa) گریخت، که نیروهای ذخیره و همچنین خزانۀ او را در خود جا داده بود.
آئورِلیانوس در تعقیب او راهی حُمص شد و زنوبیا در این فرصت به گردآوری و ساماندهی دوبارۀ نیروهای سوری پرداخت. دو لشگر بار دیگر در حوالی شهر حُمص وارد نبرد شدند و رُمیها باز دقیقن با استفاده از همان ترفند قبلی به پیروزی رسیدند. آنها با تظاهر به عقبنشینی از برابر سوارهنظام پالمیرا گریختند، و پس از کشاندن آنها به تعقیب خود برگشتند و از موضعی مناسب بر سرشان ریختند. بدین ترتیب نیروی نظامی پالمیرا از بین رفت و شهر به دست آئورِلیانوس افتاد که، لابد، خزانه را به یغما برد. اما زنوبیا بار دیگر موفق به فرار شد.
او خود را به پالمیرا رساند و بیدرنگ شهر را برای دفاع آماده کرد. آئورِلیانوس نیز با فاصلهای اندک از راه رسید و شهر را به محاصره درآورد. به نوشتۀ ادوارد گیبون تاریخدان: «او [زنوبیا] داخل دیوارهای پایتخت خود موضع گرفت و خود را برای مقاومت تا آخرین نفس از هر لحاظ آماده ساخت. آنگاه با بیباکی زنی دلاور اعلام داشت که آخرین لحظۀ فرمانروایی او باید همانا آخرین لحظۀ زندگیاش باشد» (131). این که آیا زنوبیا واقعن چنین موضعی را آشکارا بیان کرده یا نه معلوم نیست، ولی روشن است که امیدوار بوده قوایی کمکی یا هر نوع یاری دیگر از جانب ایرانیان برسد، و وقتی امیدش ناامید شد، پسرش را برداشت و سوار بر شتر راهی ایران شد تا در آنجا پناه بگیرد.
وقتی آئورِلیانوس وارد پالمیرا شد و زنوبیا را نیافت، سوارانی به دنبال او فرستاد که او را هنگام تلاش برای رد شدن از رود فرات دستگیر کردند. بنا به گزارشهای تاریخی، زنوبیا را در غل و زنجیر نزد آئورِلیانوس آوردند و او در پاسخ به هر اتهامی ابراز بیگناهی کرد و همۀ تقصیرها را به گردن مشاوران ناکارآمد، به ویژه کاسیوس لُنگینوس انداخت، که در دم اعدام شد. پس از آن زنوبیا را به رُم بردند.
فرجام زنوبیا
این که پس از آن چه بر سر زنوبیا آمد بستگی به این دارد که به کدام منبع تاریخی مراجعه کنیم. به نوشتۀ زُسیموس، او و پسرش در راه رُم در تنگۀ بسفر غرق شدند، ولی این را هم ادعا کرده که زنوبیا سرانجام بدون پسرش به رُم رسید، محاکمه و تبرئه شد، و عاقبت در یک ویلای رُمی سکونت گزید و با مردی رُمی ازدواج کرد.
حکایت گرداندن او در خیابانهای رُم با زنجیرهای طلا و جواهرات سنگین در جریان رژه پیروزی آئورِلیانوس در هیستوریا آوگوستا آمده است، که میگوید پس از آن او را آزاد کردند و در قصری نزدیک رُم جا دادند و او در آنجا «آخرین روزهای عمر خود را در آسایش و تجمل به سر برد». زُناراس ادعا دارد که زنوبیا را به رُم بردند ولی هرگز در غل و زنجیر در خیابانهای شهر نگرداندند، و او مدتی بعد به همسری یکی از ثروتمندان رُم درآمد و آئورِلیانوس یکی از دختران او را به زنی گرفت.
طبری، مثل سایر نویسندگان عرب، در روایت خود نامی از آئورِلیانوس یا شهر رُم نمیبرد. در گزارش او، زنوبیا در شب عروسی خود با جذیمه، سرکردۀ یک قبیله، او را به قتل میرساند و برادرزادۀ او به خونخواهی برمیخیزد. این برادرزاده زنوبیا را تا پالمیرا تعقیب میکند اما زنوبیا سوار بر شتری میگریزد و به سمت فرات میرود. پیشتر به دستور زنوبیا گذرگاهی زیر فرات حفر کرده بودند تا درصورت ناکام ماندن نقشههایش راه فراری وجود داشته باشد. زنوبیا در حال ورود به این گذرگاه گرفتار میشود. بنا بر روایت طبری، او سرانجام یا زهر مینوشد و خودکشی میکند یا، در روایتی دیگر، کشته میشود.
بدین ترتیب پایان کار زنوبیا در منابع گوناگون فرق میکند و همراه شدن با یکی از این منابع بستگی به میزان باورپذیری آن دارد. هیستوریا آوگوستا مدتها است که از اعتبار فرو افتاده و بیشتر تاریخگذاریها، رویدادها، و حتا چهرههای تاریخی ترسیمشده در آن نادرست و به سود ترسیم تصویر جهتگیرانهای از امپراتوران رُمی و فرمانروایی آنان دانسته شده است. استونمن مینویسد:
هیستوریا آوگوستا درمورد چندین جنبه از کردار و هدفهای زنوبیا اطلاعهای مفصلی به ما میدهد – هرچند باید به یاد داشت که کمتر بخشی از آن همه آب و تاب و رنگ و لعاب برای ما باورپذیر است، چون نویسندۀ این کتاب نیز مانند بسیاری دیگر از نویسندگان باستان چیزی را روی کاغذ میآورده که خودش احساس میکرده راست و درست است. (112)
در مقایسه، به گزارشهای زُناراس و بهویژه زُسیموس بیشتر میتوان اعتماد کرد، و این احتمال که زنوبیا سرانجام توسط آئورِلیانوس به رُم برده شده بوده بسیار زیاد است، هرچند بخش افسانهوار رژۀ پیروزی در نبود شواهد محکمتر پذیرفتنی نیست. آئورِلیانوس بیتردید نگران این بوده که رُمیها دربارۀ شکست دادن یک زن چه فکری خواهند کرد و لابد این را هم درنظر گرفته که این که رُم اجازه داده زنی زیر گوش خودش به آن همه قدرت دست پیدا کند و یک سوم از قلمرو امپراتوری رُم را زیر فرمان بگیرد مایۀ سرشکستگی است.
با این حساب، بعید بهنظر میرسد آئورِلیانوس دست به کاری زده باشد که توجهها بیش از حد لازم به زنوبیا جلب شود، و حکایت گرداندن او در رُم در غل و زنجیر طلا، که بارها در نقاشیها و مجسمهها بازتاب یافته، به احتمال زیاد ساختگی است. ماجرای محاکمه و عفو زنوبیا و زندگی او در رُم بخت بیشتری برای تاریخی بودن دارد. هرچند هیچ مدرکی که نشان بدهد زنوبیا کِی و چگونه از دنیا رفته در دست نیست، اما هیچ منبعی به جز طبری از کشته شدن او خبر نمیدهد، و شرح طبری و تاریخدانان عرب از مرگ زنوبیا بیشتر به افسانه میماند.
با این حال، پرداختن تاریخدانان عرب به زنوبیا نشان از محبوبیت فراوان حکایت او در قرون وسطا دارد، و میراث او در مقام ملکهای دلیر و جنگجو و فرمانروایی ذکاوتمند، که مردان خردمند روزگار را گِرد خود جمع میکرده، مایۀ الهام نقاشان، هنرمندان، نویسندگان، و حتا حکمرانان بسیاری، از جمله کاترین کبیر ملکۀ روسیه (فرمانروایی 1729 تا 1796 میلادی) بوده است، که خود را با زنوبیا و دربارش را با دربار او در پالمیرا مقایسه میکرد. سرگذشت زنوبیا که در نوشتههای گوناگون، از هیستوریا آوگوستا تا اثر گیبون، بازگو شده ملکۀ پالمیرا را هماوردی ستوده و ارجمند برای امپراتوران رُم و قهرمان بزرگ جهان باستان نشان میدهد، تصویری که تا امروز نیز همچنان باقی و ماندگار است.