روشنک

9 روزهای باقی مانده

سرمایه گذاری در آموزش تاریخ

با حمایت از بنیاد خیریه تاریخ جهانی ما، شما در آینده آموزش تاریخ سرمایه گذاری می کنید. کمک مالی شما به ما کمک می کند تا نسل بعدی را با دانش و مهارت هایی که برای درک دنیای اطراف خود نیاز دارند، توانمند کنیم. به ما کمک کنید سال جدید را آماده انتشار اطلاعات تاریخی قابل اعتماد تر و رایگان برای همه شروع کنیم.
$3544 / $10000

تعریف

Donald L. Wasson
توسط ، ترجمه شده توسط Arash Taheri
منتشر شده در 08 March 2012
در زبان های دیگر موجود است: انگلیسی, فرانسوی, پرتغالي, صربی, اسپانيايي, ترکی
چاپ مقاله
Alexander The Great and Roxane (by Pietro Antonio Rotari, Public Domain)
اسکندر کبیر و روشنک
Pietro Antonio Rotari (Public Domain)

پس از پیروزی اسکندر کبیر بر داریوش سوم در نبرد گوگمل در سال ۳۳۱ ق.م. او می بایست شورش ها و طغیان های کوچکی را که در سراسر امپراطوری اش بوجود آمده بود خاموش کند. در تابستان سال ۳۲۸ ق.م. یکی از همین شورش ها در استان شرقی بلخ به وقوع پیوست ، شورشی که منجر به دیدار تصادفی اسکندر با روشنک زیبارو شد.

زمانی که بلخ علم طغیان برافراشت، اسکندر و سپاهیانش سریعا برای سرکوب این نا آرامی به سوی آن منطقه گسیل شدند. سی هزار بلخی در یک ارگ که بر فراز صخره ای مرتفع واقع شده بود پناه گرفته بودند ، که آن بلندی به صخره سغد شهرت داشت. اسکندر پیغامی را برای آریمازس، فرمانده آن قلعه فرستاد و از وی خواست تا تسلیم شود. آریمازس که میلی به تسلیم نداشت از اسکندر خواست که اگر می تواند پرواز کند چرا که اسکندر به سربازان بالدار و قادر به پرواز برای شکست وی نیاز داشت. اسکندر مغرور نیز کسی نبود که یک امر تقریبا محال وی را از رسیدن به هدفش باز دارد. او از بهترین صخره نوردهای سپاهش درخواست کمک کرد، و پاداشی را برای نخستین فردی که بتواند به آن صخره بلند برسد در نظر گرفت. سیصد تن داوطلب شدند. تا صبح، در حالیکه تنها سی تن از این داوطلبان از پا در آمده بودند، بقیه آن داوطلبان به آن پناهگاه مرتفع دست یافتند - تسلیم سریع پیامد این امر بود. اینجا بود ، که بر اساس گفته یک مورخ ، اسکندر در میان اسرای جنگی روشنک دلبند را دید و بلا درنگ دلباخته او شد.

در نسخه ای دیگر از این داستان ، روایت شده به وسیله پلوتارک مورخ مشهور ، می خوانیم که وخش ارد ، استاندار بلخ ، بلافاصله پس از تسلیم ضیافتی را به افتخار اسکندر برپا نمود. یکی از رقصندگان در آن شب ضیافت نظر اسکندر را به خود جلب کرد. او دختر شانزده ساله وخش ارد بود : روشنک ، که معنای نام او ستاره کوچک می باشد. بسیاری از افرادی که او را دیده بودند از وی به عنوان زیباترین زنی یاد می کردند که تا آن زمان دیده شده بود - حتی زیباتر از همسر داریوش شاه سقوط کرده هخامنشی. بر اساس گفته های پلوتارک ، در حالیکه او محتملا تنها زنی بود که اسکندر به او عشق می ورزید ، دلایل دیگری نیز برای این ازدواج وجود داشت. او می نویسد :

برای ازدواج با روشنک ، که جوانی و زیبارویی اش اسکندر را در مجلس باده نوشی مسحور خود ساخته بود ، جایی که وی برای نخستین بار روشنک را در حال رقص دیده بود ، این در واقع یک رابطه عاشقانه بود ، با اینحال همزمان این ازدواج موجب رسیدن به هدفی می شد که مدنظر اسکندر بود. این ازدواج باعث دلجویی از مردم مغلوب آن منطقه می شد زمانی که می دیدند اسکندر از میان آنها همسری را برای خود برگزیده است.

ازدواج روشنک و اسکندر که در نهایت در سال ۳۲۷ قبل از میلاد به وقوع پیوست همواره محل بحث و تردید مورخان بوده است.

چون اسکندر و سپاهیانش به نبرد در جایی دیگر فرا خوانده شدند ، ازدواج او و روشنک به زمانی دیگر موکول شد. در نهایت، بهر روی، وخش ارد و اسکندر که به عنوان شاه جدید ایران شناخته می شد با هم دیگر تکه نانی را شکستند ، که این امر یک رسم در میان اهالی مقدونیه بود. ازدواج بین روشنک و اسکندر که نهایتا در سال ۳۲۷ ق.م. به وقوع پیوست همواره محل بحث و تردید مورخان بوده است. آیا این یک زناشویی عاشقانه بود یا آنگونه که پلوتارک مدعی است یک اتحاد سیاسی به شمار می رفت؟ ازدواج هایی از این دست در مواقع گوناگون به وسیله پدر اسکندر انجام شده بود. همچنین بعید به نظر می رسد که اسکندر از روشنک بدون ازدواج بهره مند شده باشد ، که این امر تخطی از خط مشی سیاسی او محسوب می شد. اینگونه استنباط می شود ، پس از اینهمه، که این ازدواج در راستای سیاست اسکندر برای متحد ساختن دو فرهنگ بود - فرهنگ یونانی و ایرانی. اسکندر بعدها مصرانه خواستار این بود که تعداد زیادی از فرماندهانش زنان ایرانی را به عنوان همسر خود برگزینند ( امری که موجب عداوت و دشمنی پس از مرگ او شد).

از سرگذشت روشنک پس از زناشویی با اسکندر اطلاع چندانی در دست نیست جز تا زمان مرگ اسکندر در سال۳۲۳ ق.م. در حالیکه برخی مورخان خاطرنشان کرده اند که وی با اسکندر به هند سفر کردو او را در بابل نیز همراهی کرده است ، مساله ای که همه بر آن اجماع دارند این است که او در زمان مرگ شوهرش باردار بوده است. حضور بعدی او در مقدونیه بود جایی که او بدنیا آمدن پسرش ، اسکندر چهارم آتی، را در کنار المپیاس مادر شوهرش انتظار می کشید. در حالیکه منتظر به دنیا آمدن فرزندش بود ، سرنوشت امپراطوری به او گره خورده بود.

در میان سپه سالاران اسکندر ، تنها پردیکاس بود که منتظر متولد شدن فرزند اسکندر بود تا برای آینده امپراطوری تصمیم بگیرد. بنا به دلایل خودخواهانه، پردیکاس امید داشت که امپراطوری اسکندر را متحد و منسجم نگه دارد ، تا وی بتواند بعنوان نائب السلطنه شاه جوان خدمت کند. سایر سپه سالاران - بطلمیوس اول، آنتیگونوس اول و سلوکوس اول موسوم به نیکاتور - منتظر تولد فرزند اسکندر نبودند بلکه میخواستند امپراطوری را بین خود تقسیم کنند. این منازعه در نهایت بنا به گفته مورخان به جنگهای جانشینی منجر گشت. روشنک، با حمایت المپیاس، امیدوار بود که امپراطوری شویش دست نخورده باقی بماند تا فرزند زاده نشده اش بتواند از آن بهره مند گردد. بهرحال، مدعیان دیگری نیز بودند نظیر برادر ناتنی بزرگتر اسکندر ، فیلیپ آریداکوس، فرزند فیلیپ و فیلینای لاریسایی، ولی از آنجا که او ابله و ساده لوح به نظر می رسید ، آریداکوس جوان تهدید بزرگی به شمار نمی رفت.

آیا مدعیان دیگری نیز وجود داشتند؟ به نظر می رسد که روشنک می خواست مطمئن شود پسرش تنها وارث امپراطوری باشد و بدین خاطر پیامی برای استاتیرا فرستاد. بر اساس گفته های پلوتارک،

روشنک که در آن زمان با پسرش بود ، و بدین دلیل بسیار مورد احترام اهالی مقدونیه بود، به استاتیرا حسد می ورزید ، با یک نامه جعلی به دنبال او فرستاد، مبنی بر اینکه اسکندر همچنان زنده است ، زمانی که روشنک استاتیرا را در چنگ قدرت خود یافت او و خواهرش را کشت و اجساد آنها را به داخل چاهی انداخت و آن چاه را پر از خاک کرد ...

روشنک اسیر رشک و حسادت و بلاتکلیفی شده بود. کاساندر، پسر آنتی پاتر و وارث مقدونیه، در حالی که میخواست سهم کوچک خود از امپراطوری را حفظ کند ، در سال ۳۱۰ ق.م. دستور داد تا روشنک و فرزند سیزده ساله اش اسکندر چهارم کشته شوند. با مرگ پسرش، دودمان اسکندر نیز از میان رفت.

حذف آگهی ها
آگهی ها

منابع

  • MacLean Rogers, G. Alexander: The Ambiguity of Greatness. Random House, 2005
  • McCarty, N. Alexander the Great. Gramercy Books, 2004
  • Plutarch. Life of Alexander.
  • Sheppard, R. Alexander the Great at War. Metro Books, 2004

دربارۀ مترجم

Arash Taheri
I am arash taheri. I live in Iran. History, art, literature and philosophy are my field of interests.

دربارۀ نویسنده

Donald L. Wasson
دانلد در کالج لینکلن (نرمال، ایلی‌نوی) تاریخ باستان، قرون وسطا، و آمریکا تدریس می‌کند و همیشه و همواره، از زمانی که با چهرۀ تاریخی اسکندر کبیر آشنا شد، دانشجوی تاریخ بوده و هست. او اشتیاق زیادی دارد دانش خود را به دانشجویانش هم انتقال بدهد.

ارجاع به این مطلب

منبع نویسی به سبک اِی پی اِی

Wasson, D. L. (2012, March 08). روشنک [Roxanne]. (A. Taheri, مترجم). World History Encyclopedia. برگرفته از https://www.worldhistory.org/trans/fa/1-10600/

منبع نویسی به سبک شیکاگ

Wasson, Donald L.. "روشنک." ترجمه شده توسط Arash Taheri. World History Encyclopedia. تاریخ آخرین تغیی March 08, 2012. https://www.worldhistory.org/trans/fa/1-10600/.

منبع نویسی به سبک اِم اِل اِی

Wasson, Donald L.. "روشنک." ترجمه شده توسط Arash Taheri. World History Encyclopedia. World History Encyclopedia, 08 Mar 2012. پایگاه اینترنتی. 22 Dec 2024.