آرتمیسیا اهل کاریا (معروف به آرتمیسیای اول) ملکۀ ناحیۀ کاریا در آناتولی (جنوب لیدیای باستان، در ترکیۀ امروز) بود. آوازۀ او در تاریخ بیش از هرچیز مدیون نقشی است که در نبرد دریایی سالامیس در سال 480 پیش از میلاد ایفا کرد.
به نوشتۀ تاریخنگار یونانی، هرودُت (484 تا 425 یا 413 پیش از میلاد)، او در این نبرد به نفع نیروهای ایرانی میجنگید، و تدبیر و عملکرد او در میدان نبرد و نیز پندهایی که به پادشاه ایران، خشایارشا، پیش از آغاز درگیری داد جنبهای ممتاز به شخصیت او بخشیدند.
نام آرتمیسیا برگرفته از ایزدبانوی یونانی، آرتِمیس، است که حامی جانوران و حیات وحش و یار و نگاهدار شکارچیان بود. آرتمیسیا دختر لیگدامیس (Lygdamis)، فرمانروای هالیکارناسوس (مرکز کاریا و زادگاه هرودُت؛ در محل کنونی شهر بُدروم، ترکیه) از زنی اهل جزیرۀ کرِت (Crete) بود که تا امروز ناشناس مانده است. آرتمیسیا به دنبال درگذشت شوهرش (که هویت او نیز در پردۀ ابهام است) به عنوان نایب سلطنت پسر کمسالش، پیسیندیلیس (Pisindelis) بر تخت سلطنت کاریا نشست. هرچند این پسر به احتمال زیاد پس از مادرش به حکومت رسید، اما در این مورد شواهد قطعی در دست نیست.
به نوشتۀ هرودُت، آرتمیسیا پس از نبرد سالامیس به عنوان محافظ و همراه پسران نامشروع خشایارشا برگزیده شد تا آنان را به منطقۀ امن در اِفِسوس (Ephesus؛ در غرب ترکیۀ امروز) برساند، و بعد از این دیگر نامی از او در نوشتههای تاریخی دیده نشده است. منبع دست اول اصلی گزارش دستاوردهای آرتمیسیای اول در جنگهای ایران و یونان کتاب تواریخ هرودُت و شرح او از نبرد سالامیس است، اما منابع دست اول دیگری مثل پائوسانیاس (Pausanias)، پُلیآینوس (Polyaenus)، دانشنامۀ بیزانسیِ سودا (the Suda)، و پلوتارک نیز از او نام بردهاند.
اشتباه شدن با آرتمیسیای دوم
تک تک گزارشهای باستانی دربارۀ آرتمیسیای اول او را فرمانروایی دلیر و زنی هوشمند معرفی میکنند که کمکهای شایگانی به خشایارشا در لشگرکشی او برای فتح یونان کرد. استثنای این قاعده تِسّالوس (Thessalus؛ پزشک یونانی و پسر بقراط) است که آرتمیسیا را یک دزد دریایی تبهکار و حیلهگر معرفی میکند. البته این نکته نیز قابل توجه است که بسیاری از نویسندگان دیرتر ظاهرن گاهی آرتمیسیای اول را با نوادۀ او، آرتمیسیای دوم، همسر مائوسُلوس (Mausolus)، آخرین فرمانروای سلسلۀ لیگدامید (درگذشت 350 پیش از میلاد) اشتباه گرفتهاند، ملکهای که، در کنار دستاوردهای دیگر، دستور بنای مقبرۀ مائوسُلیوم هالیکارناسوس (Mausoleum of Halicarnassus) را برای همسر درگذشتهاش داد، یکی از عجایب هفتگانۀ دنیای باستان که بخشی از آن امروزه در موزۀ بریتانیا قابل بازدید است.
تسخیر شهر لاتموس (Latmus) که در کتاب تدبیر جنگی پُلیآینوس (Stratagem of War، سدۀ دوم میلادی) (کتاب هشتم، فصل 53، بند 4) آمده، و در آن آرتمیسیای اول جشنی بزرگ و مفصل ترتیب میدهد تا در خلال آن برخی نیروهای محلی از داخل شهر ساکنان آن را به این بهانه بیرون بکشند و بعد شهر را بدون درگیری تصاحب میکند، در حقیقت کار آرتمیسیای دوم بوده است. همین امر درمورد سرکوب قیام اهالی جزیرۀ رُدس (Rhodes) علیه سلطۀ کاریا نیز صدق میکند، که در آن کاریاییها پس از شکست دادن ناوگان جنگی رُدِس آن را با ترتیبی به بندر این جزیره برمیگردانند که به نظر برسد رُدِسیها کشتیهای کاریا را به اسارت گرفتهاند و با این حیله خود جزیره نیز بدون درگیری طولانی به دست کاریاییها میافتد.
آرتِمیسیا و لشگرکشی ایرانیان
ستایشی که هرودُت نثار آرتمیسیای اول میکند به حدی است که نویسندگان پس از او (که بسیاری از آنان هرودُت را به دلایل گوناگون به باد انتقاد گرفتهاند) به گلایه ادعا دارند این قدر پرداختن به یک شخصیت موجب نادیدهانگاری و حذف بسیاری اطلاعهای مهم دیگر دربارۀ نبرد سالامیس شده است. هرودُت نوشته است:
من از وصف تمام فرماندهان دیگر [لشگر ایران] میگذرم چون هیچ لزومی نمیبینم نامی از آنان ببرم، مگر آرتمیسیا، چون به گمان من جنبۀ شاخص وجود او این است که زنی توانسته در لشگرکشی به یونان شرکت داشته باشد. او پس از درگذشت شوهرش فرمانروایی مطلق را به دست گرفت، و هرچند با وجود داشتن پسری بزرگسال نیازی به حضور در این لشگرکشی نداشت، شجاعت مردانهاش او را برانگیخت که چنین کند... گردان او به لحاظ شهرت دومین گردان در کل ناوگان جنگی [ایران]، پس از صیدا (Sidon)، بود. هیچیک از همپیمانان خشایارشا بهتر از او رایزنی نکردند (کتاب هفتم، بند 99).
لشگرکشی ایران به یونان در اصل اقدام تلافیجویانۀ خشایارشا به انتقام شکست ایران در نبرد ماراتن در سال 490 پیش از میلاد بود، و نیروهای مهاجم ایرانی در این حمله بنا بر گزارشها بزرگترین لشگری را تشکیل میدادند که جهان تا آن روز به خود دیده بود. با این حال کاریا حتا اگر به عنوان بخشی از شاهنشاهی ایران در آن زمان ناگزیر از فرستادن سرباز و کشتی برای این لشگرکشی بود، باز دلیلی نداشت ملکۀ آن دیار فرماندهی نیروهای کاریایی را برعهده بگیرد یا حتا همراه آنان رهسپار میدان نبرد شود. به همین خاطر، میتوان استنباط کرد که تصمیم آرتمیسیا کاملن اختیاری بوده است.
او در نبرد دریایی آرتِمیسیوم شرکت داشت (که نزدیک ساحل اِئوبُیا (Euboea) و همزمان با نبرد تِرموپیل در خشکی در اواخر سال 480 پیش از میلاد درگرفت) و در مقام فرمانده و طراح نقشههای تاکتیکی عملکرد ممتازی را از خود به نمایش گذاشت. گفته میشود او بسته به شرایط دستور میداد کشتیهایش پرچم یونان یا ایران را بالا ببرند تا در حد ممکن از درگیری اجتناب شود و او فرصت کند نیروهای خود را به محلی مناسب برای شبیخون یا فرار برساند.
نبرد آرتمیسیوم بدون نتیجۀ خاصی به پایان رسید اما برای ارتش ایران این پیروزی تاکتیکی را به جا گذاشت که ناوگان یونان پس از سه روز درگیری میدان نبرد را ترک گفت و عرصه را برای ناوگان ایران آزاد گذاشت تا به سازماندهی دوباره و برآورد وضعیت استراتژیک خود بپردازد. در پی شکست نیروهای یونانی در ترموپیل، ارتش ایران از پایگاه خود در تنگۀ هِلِسپونت راهی خاک یونان شد و شهر آتن را غارت کرد. البته مردم آتن پیش از آمدن ایرانیان به هدایت تمیستوکلِس شهر را تخلیه و ناوگان خود را نزدیک ساحل، در کنار جزیرۀ سالامیس، مستقر کرده بودند.
مشاورۀ خشایارشا با آرتمیسیا
پس از تسخیر خاک یونان و آتش زدن آتن، خشایارشا شورای جنگی تشکیل داد تا دربارۀ اقدام بعدی خود تصمیمگیری کند. او میتوانست به سراغ نیروی دریایی یونان برود تا با شکست دادن آنها پیروزی قاطع لشگرکشی خود را رقم بزند و یا به گزینههای دیگری مثل بستن راههای تدارکاترسانی و غارت و فشار بر شهرها و روستاهای یونان به قصد به زانو درآوردن یونانیان فکر کند. هرودُت در شرح رایزنی خشایارشا با فرماندهان و نقش آرتمیسیا در این رایزنی که تحسین و احترام پادشاه را به دنبال داشت، چنین مینویسد:
وقتی خود را آماده کردند و همگی مرتب و منظم در جایگاههای مخصوص خود نشستند، خشایارشا به دنبال مردان (ماردُنیوس به یونانی؛ فرماندۀ کل سپاه ایران) فرستاد تا برای آزمودن آنان از هریک از آنها بپرسد آیا باید در دریا به مصاف دشمن رفت یا نه. پس مردان با شروع از پادشاه صیدا (Sidon)، این پرسش را با یکایک حاضران در جمع مطرح کرد. همگی به اتفاق عقیده داشتند که او [پادشاه] باید در دریا به مصاف دشمن برود، تنها یک نفر خلاف این میاندیشید – آرتمیسیا. او گفت: «ای مردان، تمنا دارم این پیام را از جانب من به پادشاه برسانی، با این یادآوری که نقش من در نبردهای دریایی ائوبُیا نه نادیدهگرفتنی بوده و نه بزدلانه: سرورم، این عین صواب است که ترا صادقانه بگویم به دید من کدام راهکار برای تو بهترین خواهد بود. پس پند من این است: ناوگان [ایران] را روانۀ نبرد نکن، چون مردان تو در دریا از یونانیان فروتر خواهند بود چنان که زنان از مردان فروتر اند. هرچه باشد، چرا باید خطر نبرد دریایی را به جان بخری؟ آیا آتن را در تسخیر خود نداری، که هدف اصلی این لشگرکشی بود؟ آیا اختیار تمام یونان در دست تو نیست؟ دیگر هیچکس نیست که در برابر تو بایستد. هر که چنین کرده بود به سزای خود رسید. به تو خواهم گفت آینده برای دشمنان ما چه در چنته دارد. اگر در ورود به نبرد دریایی شتاب نکنی، سرورم، بلکه ناوگان خود را همینجا نزدیک ساحل نگه داری، تنها کاری که باید بکنی تا بدون هیچ زحمتی به همۀ خواستههای خویش برسی این است که یا بنشینی و صبر کنی یا به سمت پلوپونِزی پیشروی آغاز کنی. یونانیان نیروی کافی برای حتا لحظهای مقاومت در برابر تو را ندارند؛ تو آنان را پراکنده خواهی ساخت و آنان به شهرها و روستاهای دور و نزدیک عقب خواهند نشست. بدان که من خبر دارم یونانیان در این جزیرۀ خود [که در آن مستقر شدهاند] آذوقه و تدارکاتی ندارند، و اگر از راه خشکی به سمت پلوپونزی پیش بروی، بعید است که یونانیان اهل آنجا دست روی دست بگذارند یا بخواهند برای دفاع از آتن وارد نبرد دریایی شوند. اما اگر بیدرنگ به نبرد دریایی بشتابی، در صورت شکست ناوگان ایران ارتش نیز به ماتم خواهد نشست. علاوه بر آن، سرور من، باید این را نیز به یاد داشته باشی که مردان نیک اغلب غلامان بد پیدا میکنند و برعکس. حال حکایت تو است که بهتر از تو کسی نیست و تو به واقع گرفتار غلامان بد شدهای که قرار است همپیمانان تو باشند – مقصودم به مصریان است و قبرسیها و مردم کیلیکیا و پامفیلیا، که هیچکدام بهدرد نمیخورند.»
این سخنان آرتمیسیا به مردان یاران او [آرتمیسیا] را برآشفت، که گمان کردند اکنون پادشاه او را کیفر خواهد داد چون تلاش کرده او را از دست زدن به نبرد دریایی بازدارد، درحالیکه آنان که به او حسد میبردند و بابت جایگاه برجستهای که در میان همپیمانان به دست آورده بود کینه به دل داشتند از این پاسخ خوشحال شدند چون فکر کردند اینک به مرگ محکوم خواهد شد. اما وقتی گزارش نظر همگان به خشایارشا رسید، او از رأی آرتمیسیا خشنود شد؛ پیش از آن نیز او را گرامی میداشت، اما از آن پس احترامش نسبت به او صدچندان شد.
با این همه، دستور داد نظر اکثریت به اجرا گذاشته شود. فکر میکرد مردانش به این دلیل در ائوبُیا به بهترین نحو نجنگیدهاند که او را در کنار خود نداشتند، پس خود را آماده کرد تا در میدان نبرد از نزدیک به نظاره بنشیند (کتاب هشتم، بندهای 67 تا 69).
آرتمیسیا در سالامیس
یونانیها پس از نبرد آرتمیسیوم برای سر آرتمیسیا جایزه گذاشتند و اعلام کردند به هرکسی که او را اسیر کند یا بکشد 10000 دراخما پاداش خواهند داد. با این حال، هیچ گواهی در دست نیست که ملکه برای شرکت در نبرد سالامیس ذرهای تردید بروز داده باشد، حتا باوجود نظر مخالفی که درمورد آن ابراز کرده بود. بدین ترتیب یونانیها با تظاهر به عقبنشینی ناوگان ایران را فریب دادند و به تنگۀ بین جزیرۀ سالامیس و کرانههای ساحلی یونان کشاندند، و بعد به آنها شبیخون زدند. کشتیهای تریریم یونانی که کوچکتر و سریعتر از ناوهای بزرگ ایرانی بودند ضربههایی کاری به آنها وارد کردند، در حالی که ناوهای ایرانی به خاطر بدنۀ حجیم خود چابکی و کارآیی لازم برای تغییر جهت در مکانهای تنگ و بسته را نداشتند. هرودُت مینویسد:
من در موضعی نیستم که به یقین بگویم ایرانیان یا یونانیان چگونه جنگیدند، ولی عملکرد آرتمیسیا موجب شد احترام او نزد پادشاه باز هم بالاتر برود. ترتیب ماجرا چنین بود که در گرماگرم سردرگمی کل ناوگان ایران، کشتی آرتمیسیا سعی داشت از تعقیب یکی از کشتیهای آتیک (منطقهای استانی که آتن مرکز آن بود) فرار کند. آرتمیسیا وقتی دید راه فرار بسته است، چون کشتیهای خودی مسیر را بند آوردهاند، و کشتیهای دشمن دارند هر دم به او نزدیکتر میشوند، نقشهای کشید که در حقیقت برای او خیر بسیار داشت. او گذاشت تا کشتی آتیکی به قدر لازم نزدیک شود، آن گاه بیدرنگ شتاب گرفت و یکی از کشتیهای خود را با یک ضربه خرد کرد، که مردان کالیندا (Calynda؛ شهری در کاریا) و پادشاه آن شهر، داماسیتیموس (Damasithymus) را در خود جا داده بود. به راستی، نمیتوانم بگویم آیا او و داماسیتاموس وقتی در هلسپونت مستقر بودند با هم مشکل پیدا کرده بودند یا نه، یا این که آیا آرتمیسیا از پیش چنین نقشهای را در سر داشت یا کشتی کالیندایی از قضا همان موقع سر راهش سبز شده بود. هرچه بود، او به این نتیجه رسید که با ضربه زدن و غرق کردن آن کشتی میتواند با یک تیر دو نشان از بخت خوش را بزند. نخست آن که وقتی ناخدای کشتی آتیکایی دید که او دارد یکی از کشتیهای دشمن را غرق میکند، خیال کرد کشتی آرتمیسیا یا یونانی است یا از ایرانیها روگردان شده تا به نفع یونانیها بجنگد، به همین خاطر تغییر مسیر داد و برگشت تا به کشتیهای دیگر حمله کند.
پس نخستین نشان بخت که نصیب آرتمیسیا شد این بود که فرار کرد و زنده ماند. بخت دوم این بود که باوجود مخالفتی که با تصمیم شاه ابراز کرده بود، عملکرد او موجب خشنودی عظیم خشایارشا شد. بنا بر گزارشهای تاریخی، خشایارشا که صحنۀ نبرد را از نزدیک زیر نظر داشت، چشمش به کشتی آرتمیسیا افتاد که با دماغۀ کشتی خود بدنۀ کشتی دیگر را متلاشی میکرد، و یکی از ملازمانش گفت: «سرورم، میبینید آرتمیسیا چه خوب میجنگد؟ نگاه کنید، یک کشتی دشمن را غرق کرد!» خشایارشا پرسید آیا این به واقع کار آرتمیسیا بوده و آنان تأیید کردند که چنین است چون درفش او را بر کشتی میدیدند، و بنابراین گمان بردند که او سرگرم نابودی یکی از کشتیهای دشمن بوده است – گمانی که هرگز رد نشد، چون یک ویژگی خاص بخت خوش آرتمیسیا، که به آن اشاره شد، این بود که از کشتی کالینداییها حتا یک نفر هم زنده نماند که انگشت اتهامی به سمت او بگیرد. چنین بود که خشایارشا در پاسخ به آن چه درباریان به او گزارش میکردند، در ادامۀ داستان گفت: «مردان من زن شدهاند و زنان من مرد!» (کتاب هشتم، بندهای 87 تا 88).
نبرد سالامیس پیروزی عظیمی نصیب یونانیان کرد و شکست کامل نیروهای ایرانی را به همراه داشت. خشایارشا نمیتوانست بفهمد کجای کار اشتباه بوده و میترسید که یونانیها با جسارتی که از پیروزی خود به دست آورده بودند، به سوی هلسپونت پیشروی کرده و وپایگاههای ایرانیان در آن منطقه را قلع و قمع کنند و او را با لشگریانش در داخل یونان به دام بیندازند. مردان پیشنهاد کرد که خود با 300000 سرباز در یونان بماند و کار یونانیها را یکسره کند و خشایارشا راه بازگشت به ایران را در پیش بگیرد.
پادشاه این نقشه را پسندید، اما با توجه به این که مردان پیش از آن جزء کسانی بود که به آن نبرد دریایی فاجعهبار رأی موافق داده بودند، شورای دیگری تشکیل داد تا به تصمیم بهتری برسد. هرودُت مینویسد:
او نشستی با ایرانیان ترتیب داد و وقتی با آنان به مشورت نشسته بود، به یاد آورد که آرتمیسیا را نیز دعوت کند تا ببیند نظر او چیست، چون در موقعیت پیشین آرتمیسیا تنها کسی بود که نقشهای واقعبینانه ارائه کرده بود. وقتی آرتمیسیا آمد، خشایارشا بقیه را مرخص کرد (کتاب هشتم، بند 101).
پیشنهاد آرتمیسیا این بود که او نقشۀ مردان را بپذیرد:
به نظر من شما باید نیروهای خود را عقب بکشید و مردان را با سربازانی که طلب میکند این جا بگذارید، چون او خود با ارادۀ آزاد پیشنهاد کرده که این کار را بکند. فکر میکنم اگر او در فتوحاتی که میگوید در نظر دارد موفق شود، و همه چیز بر وفق مراد او پیش برود، کامیابی از آن شما خواهد بود، سرورم، چون خدمتگزار شما این کار را به انجام رسانده است. اما اگر اوضاع به سود مردان پیش نرود، فاجعۀ بزرگی به بار نخواهد آمد که جان شما و کام خاندانتان را به خطر بیندازد. یعنی اگر شما و خاندانتان برقرار بمانید، یونانیان همچنان باید در بیم دوام و بقای خود به سر برند. اما اگر اتفاقی برای مردان بیفتد چندان مهم نخواهد بود؛ از این گذشته، اگر یونانیان پیروز شوند، پیروزیشان اهمیت خاصی نخواهد داشت چون فقط یکی از خدمتگزاران شما را نابود کردهاند. هدف اصلی لشگرکشی شما این بود که آتن را آتش بزنید و با خاک یکسان کنید؛ شما این کار را به انجام رساندهاید، پس اکنون میتوانید بروید (کتاب هشتم، بندهای 101 تا 102).
خشایارشا این بار پند آرتمیسیا را به گوش گرفت و از یونان رفت، و مردان را به جا گذاشت تا کار جنگ را برای او به سرانجام برساند. به آرتمیسیا مأموریت داده شد فرزندان نامشروع خشایارشا را به سلامت به اِفِسوس برساند، و او، همان گونه که پیشتر اشاره شد، از آن پس از گزارشهای تاریخی ناپدید میشود. مردان سال بعد (479 پیش از میلاد) در نبرد پلاتیا (Plataea) کشته شد، و پیروزی سرنوشتساز دیگری برای یونانیان رقم خورد که نقطۀ پایانی بر تهاجم ایران به اروپا گذاشت.
افسانۀ مرگ آرتمیسیا
پائوسانیاس (Pausanias) ادعا میکند مجسمۀ مرمرین آرتمیسیا در آگُرای اسپارت، در «تالار ایرانیان»، بر پا بوده است، تالاری که به افتخار او از تختهپارههای به جا مانده از کشتیهای مهاجم ایرانی ساخته شده بود. فُتیوس (Photius؛ بطرک قسطنطنیه در حدود 858 میلادی) افسانهای را ثبت کرده که بنا بر آن، آرتمیسیا پس از رساندن پسران خشایارشا به اِفِسُس به عشق شاهزادهای به نام داردانوس گرفتار میشود. داردانوس به دلایل نامعلومی دست رد به سینۀ او میزند و آرتمیسیا در اوج نومیدی خود را به دریا میاندازد و غرق میشود.
در هیچ گزارش باستانیای نشانی در تأیید این افسانه وجود ندارد. داستان فُتیوس شبیه داستانی است که پارتنیوس اهل نیقیه (Parthenius؛ درگذشت 14 میلادی) در کتاب خود، اِروتیکا پاتِماتا (Erotica Pathemata؛ دردهای عشق نفسانی) نقل کرده، که مجموعهای است از قصههای عاشقانۀ مردمپسند و بسیار محبوب و هدف از نوشتن آن هشدار درمورد مصیبتهای دلدادگی بوده است.
شاید فُتیوس، صدها سال بعد، با گنجاندن آرتمیسیا در قالب شخصیت اصلی یکی از این داستانها قصد داشته نکتۀ پندآموز مشابهی ارائه دهد. هرچند گواهی در پشتیبانی از روایت فُتیوس از مرگ آرتمیسیا در دست نیست، چیزی به جز ویژگیهای شخصیتی او در منابع تاریخی نیز در رد این روایت وجود ندارد. ترسیم امروزین شخصیت آرتمیسیا در فیلم 300: طلوع یک امپراتوری (300: Rise of an Empire) محصول 2014، از اساس با گزارشهای تاریخی همخوان است و چندان توافقی با ادعای خودکشی او به خاطر یک مرد نشان نمیدهد.