پارس (پِرسیس به یونانی) نام منطقهای باستانی بوده که کم و بیش با استان فارس کنونی در مرکز ایران همپوشانی داشته است. همچنین، پارس (یا پارسه) نام دولتی کوچک در بخش شمالی ایران، همروزگار با پارتیان (یا اشکانیان، 247 پیش از میلاد تا 224 میلادی)، دوران هلنیستی تاریخ یونان (323 تا 31 پیش از میلاد) و دوران امپراتوری تاریخ رُم (27 پیش از میلاد تا 476 میلادی) بوده است. نام پارس را ایرانیانی روی منطقه گذاشتند که در سدۀ هفتم پیش از میلاد در مکانی که تا آن روز انشان نامیده میشد، ساکن شدند.
خِطۀ پارس
خطۀ پارس میهن پارسیان، سرزمین جلگهها و رودها و دشت بزرگی بوده که از کوههای زاگرس تا کنارۀ کویر امتداد داشته است. مرکز این خطه تقریبن همان استان فارس بود و از دشتهای پرآب بین دو لبۀ کوهستانی زاگرس تشکیل میشد که در امتدادی افقی از شرق به غرب قرار گرفته بودند. این خطه به خاطر وجود حوزههای آبی و درههای سرسبز بسیار حاصلخیز بود، و زمینهای کشاورزی آن با شبکۀ گستردهای از ترعهها و آبراههها آبیاری میشد.
دشتهای شمال غرب این خطه بیشتر حالت کوهستانی داشتند و ارتفاع بالاتر آنها موجب میشد بیشتر از همسایگان جنوب شرقی خود باران بگیرند. در این ارتفاعها جنگلهای گرمسیری درختان بلوط، نخل خرما، و انار یافت میشد.
شهر پاسارگاد در پارس پایتخت قدیم شاهنشاهان ایران بود و شهرت آن با تخت جمشید برابری میکرد. در شمال، قدری نزدیکتر به دریاچههای نمک، شهر انشان قرار گرفته بود که تختگاه باستانی پارسیان و وطن کورش بزرگ (درگذشت حدود 530 پیش از میلاد)، بنیانگذار شاهنشاهی ایران، شمرده میشد. رودِ مَند در شرق انشان را از دیگر شهرها جدا میکرد.
پادشاهی پارس
پادشاهی پارس به نسبت امپراتوری هخامنشی قلمرو کوچکی بود و تا پیش از به قدرت رسیدن پارتیان (اشکانیان) سلسلهای از فرمانروایان نیمهخودمختار محلی بر آن حکومت میکردند.
تاریخ پارس در هالهای از ابهام و نظریهپردازیهای ضد و نقیض فرو رفته، اما تازهترین تحلیلها گویای این هستند که پادشاهی پارس در دوران فرمانروایی سلوکوس اول (305 تا 281 پیش از میلاد) که سلوکیان بر سرزمین پارسیان و تمامی خاورمیانه دست یافته بودند، پا گرفته است. بنا به شواهدی، سلوکوس با یکی از دودمانهای محلی پارسی همپیمان شد و همین همپیمانی به قدرت گرفتن این دودمان انجامید. فرمانروایان پارسی عنوان «فرهترکه» به معنی «آتشبان» را میگرفتند که همپایۀ فرماندار امروزی یا شهربان جزء (شهرب، ساتراپ) ایران باستان بود. برای تکمیل شدن قدرت آنها حضور یک ساتراپ سلوکی نیز ضرورت داشت که این نوعی رابطۀ همزیستی سیاسی بهوجود میآورد، اما چند و چون دقیق این وضعیت امروزه زیاد روشن نیست.
پارس پس از شکست هخامنشیان از اسکندر مقدونی به یک شهرب یا ساتراپی از امپراتوری سلوکی تبدیل شد و تا رسیدن اشکانیان به قدرت که استقلال پارس و پادشاهان آن از سلوکیان را در پی داشت، تعداد نامشخصی فرهترکه بر آن حکومت کردند: بَگداد یکم (بَغداد یا بَگدان، 337 تا 283 پیش از میلاد)، اردشیر یکم، وَهَبَرز (اُبُرِز به یونانی، حدود 270 تا حدود 240 پیش از میلاد)، وادفرداد اول (آتوفراداتیس به یونانی)، و وادفَرداد دوم. از این پادشاهان سکههایی باقی مانده که درمورد جایگاه دینی و سیاسی آنان و روابطشان با سلوکیان اطلاعهایی به دست میدهند. بنا به شواهد، فرهترکهها از دستنشاندگی خشنود نبودند. پُلیانیوس (7.40) از کشته شدن 3000 مستعمرهنشین یونانی به دست وَهَبَرز خبر میدهد، و استرابون در کتاب 15، فصل 2، بند 34، میگوید که وادفَرداد در میانۀ سدۀ دوم پیش از میلاد با دیدن شکستهای پی در پی سلوکیان از اشکانیان و نیز نیروهای کشورگشای رُم استقلال پارس را اعلام کرد.
پلینی، تاریخنویس رُمی، در تاریخ طبیعی، فصل 6، بند 152، پایان سلطۀ سلوکیان و پیدایش شاهان پارس در قالب حکومتی وابستۀ اشکانیان را چنین تعریف میکند که وقتی آنتیوخوس سوم سلوکی (آنتیوخوس بزرگ، 241 تا 187 پیش از میلاد) به قدرت رسید، فردی یونانی به نام آلکساندر (اسکندر) را به شهربانی پارس گماشت، که برادرش مُلُن (Molon) نیز شهرب ماد بود. آلکساندر از روی جوانی به سودای گرفتن تاج و تخت از آنتیوخوس سوم افتاد و به کمک برادرش در سالهای 222 تا 220 پیش از میلاد شورشی سراسری در شهربهای فرازین (علیا) به راه انداخت (پلیبیوس کتاب پنجم، فصل 40، بند 6 تا فصل 53، بند 12). مُلُن و آلکساندر سرانجام شکست خوردند و دست به خودکشی زدند (پلیبیوس کتاب پنجم، فصل 53، بند 9)، و پس از آن آنتیوخوس سوم یکی از دبیران بلندپایۀ سپاه خود به نام تیخُن (Tychon) را فرستاد «تا اختیار کل ناحیۀ خلیج فارس را به دست بگیرد».
پس از این شورش، عنوان فرهترکه از روی سکههای وادفَرداد دوم و یک پادشاه نامعلوم دیگر حذف میشود و داریان اول، نخستین پادشاه فارس که با حمایت فرهاد دوم اشکانی پس از 132 پیش از میلاد به فرمانروایی رسید، روی سکههای خود عنوان «مَلِک» را جایگزین «فرهترکه» کرد.
وقتی سرانجام امپراتوری سلوکی در 141 پیش از میلاد به دست مهرداد اول اشکانی (حدود 171 تا 138 پیش از میلاد) برافتاد، اشکانیان شاهان پارس را، مثل بسیاری دیگر از فرمانروایان محلی قلمروهای کوچک میانرودان، همچنان به عنوان خراجگزار خود نگه داشتند و به آنان اجازه دادند به استفاده از عنوان «مَلِک» ادامه دهند. اما در سال 211 یا 212 میلادی یکی از همین شاهان پارس، اردشیر پسر بابک و نوادۀ ساسان، بر ضد اشکانیان سر به شورش برداشت و سرانجام با شکست دادن اردوان ششم اشکانی (فرمانروایی حدود 213 تا 224 میلادی) قلمروهای پارس و اشکانی را یکپارچه کرد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان گذاشت و خود با عنوان «شاهنشاه ایران» بر تخت نشست.
دربارۀ جنبههای فرهنگی و زندگی اجتماعی در پادشاهی پارس دانستهها بسیار ناچیز است. مرکز حکومت شاهان پارس شهر استخر (به معنی دژ یا سنگر)، معروف به تخت طاووس، بود که در نزدیکی تخت جمشید در درۀ رود سیوند قرار داشت. پادشاهان پارس نشانههایی از نفوذ فرهنگ هلنی (یونانی) روی سکههای خود و چند نمونۀ انگشتشمار دیگر از هنر تصویری به جا گذاشتهاند که یادآورهایی از هنر هخامنشی را نیز در خود دارند.
دستگاه دیوانی پارس احتمالن شبیه همانی بوده که ساسانیان در آغاز حکومت خود داشتند و در آن پادشاه در قلۀ هرم قدرت قرار میگرفت و دستورهای خود را به مسئولان عالیرتبه منتقل میکرد. به هر صورت، میراث پادشاهی پارس را بیش از همه در عناصر فرهنگ ساسانی میتوان سراغ کرد، هرچند که بسیاری از جنبههای مهم فرهنگ آنان همچنان ناشناخته باقی مانده است.