چین باستان شامل گستره ی جغرافیایی ای وسیع و دائما در حال تغییر می شد و هنری که در طول سه هزار سال در این مناطق خلق شده نیز به همان اندازه متنوع می باشد. صرف نظر از پیشرفت های فنی بومی، تغییرات در سلیقه و ابزار و تاثیرات ایده های بیگانه، هنر چین دارای ویژگی هایی ذاتی می باشد که فارغ از محل ، زمان و هدف از خلق، آن را قابل شناسایی و توصیف می کند. این ویژگی های اساسی شامل علاقه به طبیعت، اعتقاد به ظرفیت اخلاقی و آموزشی هنر، تحسین سادگی، تمجید ضرب قلم مو های پخته، تمایل به به تصویر کشیدن موضوعات از زوایای مختلف و استفاده ی دائمی از نقوشی مانند برگ های نیلوفر آبی و اژدها می باشند. هنر چین به شدت بر روی همسایگانش در آسیای شرقی تاثیر گذاشت و دستاورد هایش مانند هنر سرامیک، نقاشی و یشم امروزه نیز در سراسر دنیا مورد تقدیر قرار میگیرد.
هدف هنر
یکی از مهمترین تفاوت های چین و بسیاری از فرهنگ های باستانی دیگر آن است که تعداد زیادی از هنرمندان چینی حرفه ای نبوده، بلکه زنان و مردان آماتوری بودند که همزمان به عنوان محقق و پژوهشگر نیز فعالیت داشتند. آنها شاگردان کنفسیوس واصول و قواعد آن و همچنین مردانی اهل ادب بودند که شعر نیز منتشر می کردند. برای آنها و مخاطبانشان هنر وسیله ای برای ثبت کردن و به تصویر کشیدن رویکرد های فلسفی ارزشمند بود. به همین دلیل هنری که آنها تولید می کردند اکثرا ساده و عاری از تزئینات بود و به چشم هنرمندان غربی در برخی مواقع بسیار بی پیرایه به نظر می رسید. در طول تاریخ چین، از هنر برای به نمایش کشیدن توانایی عملی هنرمند استفاده نمی شد بلکه هنر بیانگر شخصیت خوب هنرمند بود. بسیاری از تولید کنندگان و مصرف کنندگان هنر به دنبال اصول کنفسیوس مانند نزاکت و عرف بودند.
طبیعتا هنرمندانی حرفه ای نیز وجود داشتند که توسط دربار امپراطوری و یا حامی هایی ثروتمند برای تزئین کردن دیوار ها و فضای داخلی ساختمان ها و مقبره هایشان استخدام می شدند. هزاران صنعتگر نیز وجود داشتند که از مصالح ارزشمند برای افرادی که توانایی مالی داشتند اشیا هنری درست می کردند. اما این صنعتگران هنرمند به معنای امروزی آن به شمار نمی رفتند. هنر های شایسته و با ارزش در چین نقاشی و خوشنویسی بودند. می توان گفت که چینی ها اولین کسانی بودند که در مقابل مسئله ی چیستی هنر تسلیم شدند.
در چین خبرگی هنری پدیدار شد و تعداد زیادی از مردم به جمع کردن مجموعه های هنری روی آوردند. متن هایی در رابطه با تاریخ هنر چین برای هدایت مردم چاپ شدند. این متون شامل طبقه بندی هایی مفید در رابطه با ارزش های متفاوت هنرمندان پیشین نیز می شدند. می توان گفت که هنر با رسومی که باید به آنها وفادار ماند همگون گردید. از هنرمندان انتظار می رفت تا آثار هنرمندان بزرگ را به عنوان بخشی از آموزش خود مطالعه و از روی آنان نسخه برداری کنند. یکی از شناخته شده ترین و قدیمی ترین منابع برای قضاوت کردن آثار هنری اصول شش گانه ی هسیه هو، منتقد و تاریخدان هنر قرن ۶ میلادی می باشد. برای ارزش گذاری یک نقاشی، بیننده باید نکات زیر را ارزیابی کند (نکته ی اول مهمترین و اساسی ترین نکته می باشد):
۱- هم صدایی و یا طنین روح به معنای حیات و سرزندگی
۲- استفاده از قلم مو برای به نمایش درآوردن شاکله
۳- به تصویر کشیدن فرم ها مطابق با خود شیء
۴- تطابق داشتن رنگ مورد استفاده با ماهیت شیء
۵- ترکیب بندی و طراحی درست
۶- ترسیم بر مبنای الگو (Tregear,94)
این قوانین به نسبت سر سختانه برای خلق و فهم یک اثر هنری بر مبنای این باور که هنر باید برای بیننده مفید واقع شود، بنا شده بودند. این تفکر و ایده که هنر می توانست و می بایست بیانگر احساسات خود هنرمند باشد تنها در دوران مدرن مورد قبول واقع شد. با این وجود همانند هنر دیگر نقاط جهان، افرادی بودند که از قواعد چشم پوشی کرده و بر اساس راه و روش خاص خود اثارشان را خلق می کردند. برخی از هنرمندان در چین با موسیقی و بدون نگاه کردن به تصویر و برخی دیگر تنها در حال مستی نقاشی می کشیدند. برخی دیگر نیز با استفاده از سرپوش و حتی انگشتان خود به جای قلم مو و دیگران با پاشیدن جوهر بر روی ابریشم و کشیدن دستیار خود بر روی آن نقاشی خود را خلق می کردند. متاسفانه نتایج این نوآوری ها امروزه باقی نمانده است که در موزه های هنر های آسیایی در سراسر جهان دیده و تحسین شوند.
خوشنویسی
هدف هنر خوشنویسی نمایش دادن کنترل و مهارت عالی استفاده از قلم مو و جوهر بود. خوشنویسی در دوران سلسله ی هان (۲۰۶ ق.م- ۲۲۰ میلادی) به عنوان یکی از هنر های اصلی چین شناخته شد و حتی دو هزار سال بعد نیز از مردان تحصیل کرده انتظار می رفت تا در آن مهارت داشته باشند. تعدادی از زنان و یا حداقل افرادی در دربار مانند وی شوئو (۲۷۲-۳۴۹ میلادی) که گفته می شود مدرس استاد بزرگ وانگ ژی چی (۳۰۳-۳۶۱ میلادی) بوده است، به عنوان خوشنویسانی ماهر شناخته شدند.
این هنر پا فراتر از عمل نوشتن می گذاشت و با استفاده از ضخامت های متفاوت، زوایا و ارتباط سیال ضرب های قلم مو به یکدیگر که همگی در فضاهایی تخیلی بر روی کاغذ به دقت تنظیم شده بودند، کلیتی زیبا خلق می کرد. خبرگی در این هنر به سرعت شکل گرفت و خوشنویسی در کنار آیین ها و مناسک، موسیقی، کمانداری، ارابه رانی و ریاضیات تبدیل به یکی از شش هنرکلاسیک و باستانی شد.
در موقعیت هایی که منتقدین به دنبال استفاده ی قوی، متفاوت و فی البداهه ی هنرمند از ضربات قلم مو به هدف ایجاد توهم عمق بودند، تکنیک ها و سنن خوشنویسی بر روی نقاشی تاثیر می گذاشت. یکی دیگر از تاثیرات خوشنویسی بر روی هنر نقاشی توجه به ترکیب بندی و استفاده از فضای خالی بود. اهمیت خوشنویسی به اندازه ای افزایش یافت که از آن در داخل نقاشی ها برای توضیح موضوع اثر به بیننده، مشخص کردن عنوان، ثبت محل خلق اثر و مشخص کردن مخاطب آن استفاده می شد (قابل ذکر است که تمامی نقاشی ها توسط هنرمند اصلی خود نام گذاری نمی شدند). در نهایت این نوشته ها و یا حتی اشعار تبدیل به بخشی جدایی ناپذیر از ترکیب بندی کلی نقاشی شدند. صاحبان و مجموعه داران بعدی اثر نیز ممکن بود نوشته های دیگر را بر روی خود اثر و یا تکه هایی اضافه از جنس ابریشم و یا کاغذ به اثر بیافزایند. برای مثال، از قرن هفتم میلادی به بعد صاحبان آثار در اکثر مواقع مهر های خود را با جوهر قرمز به نقاشی ها اضافه می کردند. به نظر می رسد که نقاشی های چینی به صورت دائمی با خوشنویسی هایی زیبا تزئیین می شدند.
نقاشی
نقاشان چینی بر روی مواد و مصالح متفاوت با قالب هایی متفاوت کار می کردند. محبوب ترین این قالب ها شامل نقاشی بر روی دیوار (از سال ۱۱۰۰ ق.م)، تابوت و جعبه (از سال ۸۰۰ ق.م)، پرده نقاشی (۱۰۰ میلادی)، طومار های ابریشمی که به دیوار نصب شده و یا در دست تماشا می شدند (بصورت افقی از سال ۱۰۰ میلادی و بصورت عمودی از سال ۶۰۰ میلادی)، بادبزن های ثابت (از سال ۱۱۰۰ میلادی)، جلد کتاب (از سال ۱۱۰۰ میلادی) و بادبزن های تاشو (از سال ۱۴۵۰ میلادی) می شدند.
هنرمندان در ابتدا بیشتر از چوب و بامبو استفاده می کردند اما بعد ها مصالحی مانند دیوار های گچکاری شده (از سال ۱۲۰۰ ق.م)، ابریشم (از سال ۳۰۰ ق.م) و کاغذ (از سال ۱۰۰ میلادی) نیز مورد استفاده واقع شدند. بوم نقاشی تنها از قرن ۸ میلادی به بعد بصورت فراگیر مورد استفاده قرار گرفت. قلم مو های نقاشی از موی حیوانات تهیه، بصورت مخروطی بریده و به دسته ای از چوب و یا بامبو وصل می شدند. این قلم مو ها دقیقا ابزار مورد استفاده ی خوشنویسان بودند. جوهر خوشنویسی نیز از ساییدن فضولات خشک شده ی حیوانات و گیاهان همراه با مواد معدنی و چسب در سنگی خیس تهیه می شد. هر هنرمند وظیفه ی تهیه ی جوهر خود را بر عهده داشت زیرا در آن زمان تولید انبوه جوهرهنوز شکل نگرفته بود.
پرتره و منظره نگاری از محبوب ترین موضوعات نقاشی چینی بودند. پرتره نگاری چین در دوره ی ایالت های جنگ طلب (قرن ۳-۵ ق.م) آغاز شد. از آنجایی که شخصیت های نقاشی شده اغلب شامل دانشمندان بزرگ، روحانیون و شخصیت های درباری می شدند، هنرمند موظف به به تصویر کشیدن شخصیت اخلاقی خوب آنها بود و در نتیجه پرتره نگاری سنتی با محدودیت های بسیاری ارائه می شد. به همین دلیل چهره های نقاشی شده در اکثر مواقع ظاهری خونسرد همراه با مقدار بسیار کمی از احساسات دارند. اکثرا شخصیت سوژه ی نقاشی شده در ارتباط و رفتارش نسبت به دیگر شخصیت های به تصویر درآمده مشخص می شد و این مسئله بیشتر در پرتره های امپراطور ها و شخصیت های بودایی به چشم می خورد.
با این وجود پرتره نگاری هایی واقع گرایانه تر نیز وجود داشتند که بخصوص در نقاشی دیواری های مقبره ها به چشم می خوردند.در شاخه ای دیگر از نقاشی پرتره، شخصیت های تاریخی در صحنه هایی آموزنده از زندگی شان به جهت به نمایش درآوردن اثرات مثبت رفتار اخلاقی، به تصویر کشیده می شدند. بصورت طبیعی نقاشی هایی از افرادی با هدف هایی کمتر عالی نیز وجود داشتند و آنها شامل تصویر هایی از زندگی خانوادگی مردم عامه چین در باغ ها می شدند.
منظره نگاری در چین همزمان با حضور اولین هنرمندان وجود داشت اما در دوران سلسله ی تانگ و زمانی که دغدغه ی بیشتر هنرمندان جایگاه بشریت در طبیعت بود، به اوج خود رسید. در نقاشی های سلسله ی تانگ معمولا شخصیت هایی کوچک بیننده را در منظره ای وسیع از کوهستان و رود ها راهنمایی می کنند. ترجمه ی لغوی منظره در زبان چینی "کوهستان و آب" می باشد، در نتیجه جای تعجب وجود ندارد که در منظره نگاری های چینی کوهستان ها و رود ها جایگاهی اساسی دارند و تصویر را احاطه می کنند. در مناظر نقاشی شده درختان و سنگ نیز به چشم می خورد و کلیت تصویر فصلی مشخص از سال را ثبت می کند. رنگ های استفاده شده نیز محدود می باشند. ممکن است تمامی تصویر با استفاده از سایه های مختلف یک رنگ به نمایش در آید (که نشان دهنده ی ریشه ی این هنر در خوشنویسی می باشد) و یا از دو رنگ مخلوط که معمولا شامل آبی و سبز می شود استفاده شود.
بنا بر باور تائوئیسم به مزایای تامل در طبیعت آرام، هیچ المانی از قبیل کارگران مزرعه در منظره نگاری ها وجود ندارد که آرامش نقاشی را مختل کند و تصویر مکان مشخصی را به نمایش در نمی آورد. اما در ادوار بعدتر منظره هایی مانوس تر از طبیعت با تمرکز بر سوژه هایی مشخص مانند باغ های بامبو خلق می شود. از دوران سلسله ی سونگ (۹۶۰- ۱۲۷۹ میلادی) به بعد نقاشی هایی با جزئیات بالا از تک حیوان، گیاه و یا پرنده از محبوبیت قابل توجهی برخوردار بودند. اما قابل ذکر است که این نقاشی ها نسبت به دیگر شاخه های نقاشی چینی از ارزش هنری کمتری برخوردار بودند.
با این وجود حیواناتی خاص تبدیل به سمبولی از ایده هایی مشخص شدند و همانند دیگر فرم های هنری مانند آثار برنزی، در نقاشی ها نیز پدیدار شدند. برای مثال جفت های اردک ماندارین نمادی از ازدواجی موفق، آهوی کوهی نمادی از ثروت و ماهی سمبولی از باروری و فراوانی شدند. بصورت مشابه گیاهان، گل ها و درختان نیز معنا هایی مشخص را به خود گرفتند. بامبو مانند دانشمندی خوب صاف و به سمت بالا رشد می کرد، درختان کاج و سرو نمادی از پایداری و سرسختی بودند، هلو سمبولی از زندگی طولانی بود و هر فصل با گلی مشخص ارتباط داشت: گل صد تومنی، نیلوفر آبی، گل داودی و پرونوس.
عمق در نقاشی ها با استفاده از مه و یا دریاچه ای در میانه ی تصویر که باعث می شد کوهستان ها در فاصله ای دورتر به نظر برسند، به بیننده القا می شد. از دیگر تکنیک های القای عمق در نقاشی استفاده از جوهر و ضرب قلم مو هایی کمرنگتر برای به تصویر کشیدن المان هایی بود که در فاصله ی دورتر نسبت به پیش زمینه که تیره تر و دارای جزییات بیشتر بود قرار داشتند. یکی دیگر از مشخصات نقاشی چینی استفاده از زوایا و نقاط دید مختلف در یک تصویر می باشد. یکی از شناخته شده ترین منظره نگاری های چینی چشم اندازی نقاشی شده بر روی ابریشم به نام “The Emperor Ming Huang Travelling in Shu” متعلق به قرن ۸ میلادی می باشد. این شاهکار هنری تصویری پر جزئیات از کوهستان بوده که در سبک تانگ و تنها با استفاده از رنگ های آبی و سبز اجرا شده است. اثر اصلی مفقود شده است اما کپی ای از آن را می توان در کاخ موزه ی تایپه مشاهده کرد.
مجسمه سازی
مجسمه هایی در مقیاس بزرگ در شرایط خوب باقی نمانده اند اما نمونه هایی عظیم از آنها را می توان بر روی صخره های غارهای لانگمن و معبد فنگ شیان در نزدیکی لوئویانگ مشاهده کرد. این فیگور ها متعلق به قرن ۶۷۵ میلادی می باشند و با ۱۷.۴ متر ارتفاع، خدایان بودایی همراه با محافظان شیطانی شان را به نمایش در می آورند. یکی دیگر از نمونه های مجسمه سازی چینی در مقیاس انسانی "لشگر سفالین" چین شی هوان می باشد. این مجموعه شامل بیش از ۷۰۰۰ جنگجو، ۶۰۰ اسب و تعدادی ارابه می باشد که به هدف محافظت از مقبره ی امپراطور چین در قرن ۳ میلادی تهیه شده بودند. با وجود اینکه این مجسمه ها از تعداد محدودی از قالب هایی به شکل اعضای بدن انسان شکل گرفته بودند، اما هنرمندان تلاش فراوان کرده اند تا تک تک مجسمه ها با یکدیگر متفاوت باشند. بخصوص چهره ها و مدل های مو برای ایجاد توهم ارتشی حقیقی با افرادی خاص و متفاوت، با یکدیگر تفاوت داشتند.
در رابطه با آثاری در مقیاس کوچکتر می توان گفت که آثار برنزی سلسله ی شانگ (۱۶۰۰-۱۰۴۶ ق.م) بسیار شناخته شده می باشند. یکی از شکل های معمول ظروف برنزی دیگ هایی سه پایه می باشند که گاهی پایه هایشان به شکل حیوانات، پرندگان و اژدها طراحی می شدند. این ظروف در فرم های دوار و یا مربع همراه با درب و دستگیره تهیه و با نقوشی برجسته مانند نقش مایه های تکرار شونده و طوماری تزئین می شدند. هنرمندان سلسله ی شانگ همچنین ظروفی سه بعدی به شکل حیواناتی همچون قوچ، فیل و موجودات اساطیری تهیه می کردند.
در دوران سلسله ی هان مجسمه های مقیاس کوچک بیشتر از جنس سنگ یا آجر، حکاکی شده با نقوش برجسته، تهیه و بخصوص در مقابر استفاده می شدند. نمونه هایی عالی از این آثار را می توان در زیارتگاه وو لیانگ در جیاشیانگ مشاهده کرد. این آثار متعلق به قرون ۱۵۱ و یا ۱۶۸ میلادی می باشند و شامل حدود ۷۰ تخته ی سنگی می شوند که با صحنه هایی از نبرد و شخصیت های تاریخی شناخته شده مانند کنفسیوس تزئین شده اند. تمامی صحنه ها و شخصیت ها با نوشته مشخص و معرفی شده اند و تاریخ چین را همانند کتب تاریخی بصورت تصویری به نمایش در می آورند.
در دوران سلسله ی هان مجسمه های برنزی به شکل اسب از محبوبیت زیادی برخوردار بودند. این اسب ها معمولادر فرم چهار نعل تازیدن با یک پا بر روی زمین به تصویر در می آمدند که حسی معلق و در حال پرواز را القا می کرد. در این دوران همچنین مجسمه هایی سفالین از زنان، مردان و خدمتکارانی ایستاده نیز معمول بودند. از برنز برای تولید مجسمه های کوچک و مشعل های بخور تزئینی نیز استفاده می شد که عموما با طلا و یا نقره منبت کاری می شدند. یکی از عالی ترین نمونه ها مشعل روغنی طلا کاری شده متعلق به قرن ۲ ق.م می باشد که در فرم خدمتکار زنی زانو زده تهیه شده است.
با وجود اینکه در خارج از مقابر امپراطور ها و افراد مهم مجسمه هایی در مقیاس بزرگ قرار داده می شد، اما در دوران بعد اکثر مجسمه ها شخصیت های بودایی را به نمایش در می آوردند. در دوران سلسله ی تانگ، ثروت صومعه های بودایی فرصت تهیه ی آثار مذهبی ای عالی را فراهم آورد. محبوبترین موضوعات برای این مجسمه ها بودا و بوداسف بودند که از مجسمه هایی کوچک تا مجسمه هایی در مقیاس انسانی تهیه می شدند. بر خلاف ادوار پیشین، مجسمه ها از ثبات و خشکی کمتری برخوردار بودند وحالات سیال حرکات آنان حتی یادآور رقاصان دربار بود که این مسئله باعث برانگیختن انتقاداتی نیز شد.
سفالگری
چینی ها در هنر سفالگری و سرامیک تبحر داشتند. آنها اشیا مختلف شامل کوزه هایی بزرگ و کاربردی ازجنس سفال، کاسه هایی با تزئینات بسیار ظریف از جنس پورسلین، گلدان، چهارپایه، قوری چای و بالش تولید می کردند. آنها اولین ظروف لعابی، اولین لعاب سبز بیدی (سلادون) و اولین ظروف زیر لعابی به رنگی آبی کبالت را تولید کردند. در نتیجه ی پیشرفت های اولیه در تکنیک و کوره ها، در دوران سلسله ی هان دمای پخت سفال ها بالا رفته و اولین سفال های لعابی تولید شدند. سفالگری و بخصوص ظروف پیدا شده در مقابر دوران هان که با روکش خاکستری رنگ شده اند از لحاظ طرح و تزئینات شباهت زیادی به ظروف برنزی داشتند و این شباهت تبدیل به هدفی برای سفالگران دوران بعدی شد. از سفال برای تولید مدل هایی کوچک و لعاب نخورده از خانه های عادی استفاده می شد که همراه مرده ها در مقابر قرار می گرفتند تا بصورت سمبولیک نیاز آنها به مسکنی جدید را برطرف کنند. بسیاری از این مدل ها با مجسمه هایی از ساکنین آنها و حیوانات همراه می شدند.
سفالگران سلسله ی تانگ به درجه ای از مهارت در تکنیک رسیدند که قابل مقایسه با هیچ یک از اجدادشان نبود. لعاب های جدیدی که در این دوران شکل گرفتند شامل انواع رنگ های آبی، سبز، زرد و قهوه ای می شدند که از کبالت، آهن و مس تولید می شدند. آنها همچنین رنگ ها را با یکدیگر ترکیب و سفال های سه رنگی را تولید کردند که سلسله ی تانگ بدانها معروف است. گاهی طلاکاری و نقره کاری نیز برای تزیین سرامیک های تانگ استفاده می شد. در دوران سلسله های یوان (۱۲۷۱- ۱۳۶۸ میلادی) و مینگ (۱۳۶۸- ۱۶۴۴ میلادی) سرامیک هایی خاص و شناخته شده با تزیینات آبی بر روی سفید تولید شدند که نه تنها بسیار مورد تقلید قرار گرفتند بلکه خود نیز از نظر طرح از نقاشی های قدیمی چینی الهام گرفته بودند.
هنر های فرعی
طلا، نقره، مس، برنز، شیشه رنگی، عاج، مینا، سنگ های قیمتی، سنگ های نیمه قیمتی، ابریشم، چوب و کهربا همگی موادی بودند که توسط صنعتگران متبحر تبدیل به آثار و اشیا هنری می شدند، اما می توان گفت که لاک و یشم از اصلی ترین مواد و مصالح چینی برای هنر های فرعی بودند. یشم بخصوص به دلیل نایاب، خالص و با دوام بودن و همچنین ارتباطش با جاودانگی برای چینی ها بسیار با ارزش و مورد احترام بود. این ماده ی سخت با استفاده از ابزار فلزی و مته برش خورده و تبدیل به جواهرات، اشیا روزمره، مجسمه هایی کوچک از انسان،حیوانات و موجودات اساطیری بخصوص اژدها می شدند. از یشم همچنین برای تولید اشیا بکار رفته در مناسک مذهبی استفاده می شد. هر دو این اشیا در شمار بالا تولید می شدند اما مصرف آنها همچنان نا معلوم باقی مانده است. یکی از مصارف منحصر به فرد اما شکفت انگیز یشم ساخت پوششی برای مردگان در مقابر سلطنتی سلسله ی هان می باشد. این پوشش ها بدن را پوشانده و هر کدام از نزدیک به دو هزار قطعه ی مستطیلی برش خورده که با سیم های طلا و یا نقره به یکدیگر دوخته شده اند تشکیل شده اند.
از دوران نوسنگی در چین از لاک برای پوشاندن اشیائی از جنس چوب و دیگر مواد استفاده می شد. از آن برای زیباسازی، رنگرزی و به نمایش درآوردن صحنه هایی از طبیعت، اساطیر و ادبیات بر روی اشیائی مانند مبلمان، کاسه، مجسمه، الات موسیقی و تابوت استفاده می شد. دولت خود بر روی تولید اشیا لاکی نظارت و از آن حمایت می کرد و مدارس مختلف آثاری با فرم های مشابه اما طراحی هایی متفاوت تولید می کردند. اشیا لاکی شامل بشقاب، کاسه، لیوان و کوزه می شدند. همانند سفالگری، ظروف لاکی نیز از ظروف برنزی تقلید می کردند اما تزئینات آنها با جزئیاتی بیشتر انجام می شد. این تزئینات شامل موجودات اساطیری می شدند که از پشت ابرها ظاهر شده و می توان گمان برد که نشانگر ارواح دنیای پس از مرگ بودند.