گنجینۀ آمودریا (جیحون؛ نام یونانی این رود، Oxus، برگرفته از نام ایرانی آن یعنی وَخش است) مجموعهای است از 180 دستساخته از جنس فلزهای گرانبها متعلق به دوران هخامنشی (حدود 550 تا 330 پیش از میلاد)، که بین سالهای 1876 و 1880 میلادی (معمولن 1877 میلادی ذکر میشود) در کرانۀ شمالی رود آمودریا نزدیک شهر تخت سنگین در تاجیکستان کشف شدهاند. اشیای این مجموعه اکنون در موزۀ بریتانیا در لندن نگهداری میشوند.
بنا بر گمان غالب، اشیای این گنجینه روزگاری متعلق به یک معبد – احتمالن در همان نزدیکی – بودهاند که هدف غارت قرار گرفته، و شاید کسانی اموال معبد را زیر خاک پنهان کرده بودند تا بعد به سراغشان بروند. احتمال دیگر این که گنجینه پیش از غارت از معبد بیرون برده و دفن شده بوده تا از خطر دستبرد مصون بماند. با این وصف، روشن است که خاستگاه اصلی این مجموعه مشخص نیست و نمیدانیم از کجا پیدا شده، چه کسی آن را پیدا کرده، و یافتۀ اصلی از چه اشیایی تشکیل میشده است.
نظریۀ احتمال تعلق گنجینه به یک پرستشگاه بر پایۀ وجود 51 لوح تقدیمی از ورق طلا در این گنجینه و نیز تعدادی تندیس کوچک شکل گرفته که همتای تندیسهای نذری معمول در محوطههای مذهبی هستند. بنا بر فرضیهای – غیر قابل اثبات – گنجینۀ آمودریا میتواند حاصل دستبرد پادشاه سلوکی، آنتیوخوس سوم (یا آنتیوخوس بزرگ، فرمانروایی 233 تا 187 پیش از میلاد) به یک معبد پس از شکست در برابر سپاه رُم باستان (روم) در نبرد ماگنهسیا (the Battle of Magnesia) در سال 190 پیش از میلاد بوده باشد.
دولت رُم باستان پس از این نبرد، و به دنبال عهدنامۀ آپامیا (the Treaty of Apamea) در سال 188 پیش از میلاد، بار سنگینی از غرامت جنگی به سلوکیان تحمیل کرد که آنتیوخوس سوم بهسادگی از عهدۀ پرداخت آن برنمیآمد، و همین موجب شد به غارت پرستشگاهها رو بیاورد. او سرانجام در حین اقدام به یکی از همین یغماگریها در سال 187 پیش از میلاد کشته شد. گنجینۀ آمودریا میتواند یکی از غنیمتهای همان زمان بوده باشد، که به احتمال زیاد در نزدیکی قلعۀ تخت قواد یا قبادیان در ناحیۀ کولاب تاجیکستان در کرانۀ رود آمودریا نزدیک شهر تخت سنگین زیر خاک پنهان بوده است – شهری که بنا به مدارک مستند از ایستگاههای کرجیرانی این رودخانه بوده و به یاد سپردن محل آن برای پنهانکنندگان احتمالی دشوار نبوده است. هرچند همۀ اینها بدون شواهد محکم جز حدس و گمان چیزی نیست.
هرچند عدهای از پژوهشگران – از جمله باستانشناس فقید آمریکایی، آسکر ماسکارِلّا در 2003 میلادی – اصل بودن اشیای این گنجینه را زیر سؤال بردهاند، اما روی هم رفته توافق بر این است که گنجینۀ آمودریا یک یافتۀ باستانشناختی اصل از دوران هخامنشی و نمایانگر شاهکارهای هنر فلزکاری زمان خویش است.
گنجینه و پیوند آن با هخامنشیان
شماری از مهمترین دستساختههای موجود در گنجینۀ آمودریا از این قرار هستند:
- 2 ماکت گردونه با اسبها و تندیسهای انسانی از جنس طلا
- 1 غلاف برای شمشیر کوتاه پارسی (آکیناکه) با نقشی از صحنۀ شکار شیر
- تندیسهای انسانی کوچک – با ماهیت نیایشی
- تندیسهای انسانی کوچک – با ماهیت غیرنیایشی
- تندیس جانوران
- جامهای دستهدار طلا و نقره
- جامها و ظرفهای دیگر از جنس طلا و نقره
- زیورهای پوششی (آویزهای زینتی/گیره و سنجاق)
- تعدادی طوق (حلقۀ زینتی دور گردن)
- تعدادی حلقه انگشتر و مُهر
- 2 بلاگردان طلا با دنبالۀ شیردال که یکی از آنها با سنگهای قیمتی تزئین شده
- 51 لوح تقدیمی از ورق طلای نازک فشاری
- قطعههای گوناگون طلا و نقره
- 1 عطردان/روغندان طلا بهشکل ماهی
سایر اشیای موجود در این مجموعه اغلب فقط در گزارشهای مربوط به زمانِ ظاهر شدن نخستین یافتهها در 1879 میلادی دیده میشوند. برای نمونه، در این گزارشها به مجسمۀ طلای یک ببر اشاره شده اما خود مجسمه هرگز در فهرستی به ثبت نرسیده و ظاهرن همان اوایل ناپدید شده است. اشیای دیگری نیز به همین ترتیب فقط روی کاغذ آمده اما احتمالن به سرقت رفته یا به دست نخستین یابنده یا یابندگان کل گنجینه ذوب شدهاند. نیز میدانیم تعدادی سکه و دستساختههای دیگر در محل به سربازان بریتانیایی فروخته شدهاند.
گواه تعلق گنجینۀ آمودریا به دورۀ هخامنشی این است که بسیاری از اشیای موجود در آن سبک هنری هخامنشی را، بهصورتی که در نقشبرجستههای تخت جمشید میبینیم، به نمایش میگذارند، و اشیایی همانند آنها از حفاریهای شوش و دیگر محوطههای هخامنشی بهدست آمده است. برای نمونه، غلاف شمشیر جواهرنشان از هر نظر به غلافی که در نگارههای تخت جمشید نقش شده شباهت دارد. هرچند از هنرمندان پدیدآورندۀ دستساختههای گنجینۀ آمودریا و یا جا و مکان پدیدآوری آنها چیزی نمیدانیم، اما باور به این که این اشیا در مالکیت هخامنشیان و مورد استفادۀ آنان بودهاند نامعقول نیست. فرانسواز تالُن باستانشناس در صحبت از یافتههای بهدستآمده از مقبرۀ شوش و نیز گنجینۀ آمودریا مینویسد:
در منشور کاخ داریوش بیان شده که زرگران مصر و ماد، که در آن زمان ماهرترین استادکاران این حرفه محسوب میشدند، کار تزئین کاخ را برعهده داشتند. با این حال تردیدی نیست که مراکز فراوان دیگری نیز برای تولید اشیای قیمتی وجود داشته است. در نقشبرجستههای کاخ آپادانا در تخت جمشید چندین هیئت نمایندگی از قومهای مختلف در حال آوردن [حلقه] دستبند (مادها، سکاها، و شاید سُغدها) یا جامهای نقره و طلا (لیدیها و ارمنیها) تصویر شدهاند. از سوی دیگر، نوشتههایی از تخت جمشید از زرگران کاریا نام بردهاند. بنابراین مشکل میتوان ساخت این جواهرات را به منطقۀ خاصی نسبت داد، چون سبک آنها و نقشمایههای شمایلشناختیشان همانهایی هستند که در سراسر شاهنشاهی ایران رواج داشتند، و در ساخت آنها از فنونی استفاده میشد که مردمان خاور نزدیک از مدتها پیش در آنها به استادی رسیده بودند. (هارپر، 242)
مدتی پس از پیدا شدن گنجینۀ آمودریا، باستانشناس فرانسوی ژاک دو مورگان مقبرۀ یکی از بزرگان هخامنشی در آکروپل شوش را در فوریۀ 1901 میلادی از دل خاک بیرون آورد. این مقبره دربردارندۀ اسکلتی بود که با زیورهای جواهرنشان طلا و نقره تزئین شده و در کنار خود یک کاسۀ نقره، جامهای رُخام گچی (آلاباستر)، و تعدادی اشیای تدفینی دیگر داشت. این یافته به خودی خود برجسته محسوب میشد، اما پشتوانهای که برای ادعای برخی پژوهشگران آن زمان درمورد هخامنشی بودن گنجینۀ آمودریا فراهم کرد بر ارزش آن افزود، چرا که اشیای تدفینی مقبرۀ شوش همانندیهای زیادی را با اشیای موجود در گنجینۀ یافتشده در کنار رود جیحون به نمایش میگذاشتند.
واکاوی محتویات گنجینه
از جمله چشمگیرترین قطعهها در گنجینۀ آمودریا میتوان به مجسمههای گردونه، بازوبندهای شیردال، غلاف شمشیر، و ماهی طلا اشاره کرد – هرچند قطعههای دیگر نیز کم خیرهکننده نیستند. برای مثال، تندیسهای کوچک و لوحهای تقدیمی، حتا آنها که ظرافت کمتری در ساختشان بهکار رفته، همچنان از جذابیت فراوان برخوردار اند.
گردونهها
دو مجسمۀ گردونه، هردو از جنس طلا، در این گنجینه وجود دارد که یکی از آنها ناقص است. به گردونهها اسبهایی با ساخت ظریف و پر از ریزهکاری بسته شده، و در قسمت اتاقک دو تندیس انسانی کوچک – راننده و مسافر – به چشم میخورند که هردو با دقت کامل تجسم یافته و حتا حالت بیانی صورتشان نیز از قلم نیفتاده است. ساخت اسبها نیز با ریزهکاری فراوان صورت گرفته، طوری که چابکی رفتار و راهوار بودنشان کاملن به چشم میآید. روی دیوارۀ اتاقک گردونه تصویری از ایزد مصری باروری، بِس (Bes)، در جلو و نگارههایی در دو طرف نقش شدهاند. چرخها سرنیزههایی در مرکز و مُهرههایی زینتی دورتادور لبه دارند. افسارها به گونههای مختلفی در دست راننده قرار گرفتهاند تا جلوهای از پویایی القا کنند.
بازوبندهای شیردال
بازوبندهای شیردال نیز به همین اندازه خیرهکننده اند، بهخصوص با سنگهای گرانبهایی که در آنها نشانده شده و درخشش آنها حتا از لابهلای ویرانهها نیز به چشم میخورد. روی بازوبندها جواهر و سنگهای رنگی نیز کار شده بوده که اکنون افتاده و گم شدهاند. ادیت پُرادا، کارشناس تاریخ هنر، از جمله کسانی است که به این نکته اشاره کرده که این بازوبندها بهویژه «نقشمایههای هنر هخامنشی و سایر نقشمایههای مورد پسند منطقه را حفظ کردهاند» و «رنگهای تند» و «سبکپردازی انتزاعی» آنها هرچند از ویژگیهای هنر سکایی بهشمار میرفته اما مورد توجه هخامنشیان نیز بوده است (174). چنین نظری این احتمال را مطرح میکند که بازوبندها – و دیگر اشیای گنجینۀ آمودریا – شاید در اصل ساخت سکاها بوده باشند، اما همان گونه که تالُن در بالا اشاره کرده، شناسایی دقیق خاستگاه این گنجینه به دلیل گستردگی نسبتن زیاد مهارت زرگری و طلاکاری در منطقه امکانپذیر نیست.
غلاف شمشیر
این غلاف را اغلب «غلاف خنجر» دانستهاند، ولی این نامگذاری موجب میشود شمشیر کوتاه پارسیان (آکیناکه) به اشتباه در ردۀ خنجرها قرار بگیرد. غلاف موجود در گنجینۀ آمودریا با صحنۀ شکار شیر تزئین شده و نزدیکی زیادی با غلاف آکیناکهای دارد که سلاحدار داریوش اول (فرمانروایی 522 تا 486 پیش از میلاد) در نقشبرجستۀ تخت جمشید به کمر بسته است. پُرادا، در کنار کارشناسان دیگر، سبک طراحی این غلاف را مادی میداند که خود میتواند گواهی بر هخامنشی بودن گنجینۀ آمودریا به حساب آید چون کورش بزرگ برای بنای قلمرو شاهنشاهی خود اتکای زیادی به نیروهای ماد داشت.
ماهی طلا
ماهی طلا 24.2 سانتیمتر درازا دارد و وزن آن 370 گرم است. ماهی توخالی است و دهان خود را باز کرده و تابی به بدن خود داده که موجب میشود مجسمه لق بماند. تصور بر این است که این جسم مخصوص نگه داشتن عطر یا روغن آرایشی بوده است. نوع ماهی را اغلب کپور شناسایی کردهاند، اما در سال 2016 میلادی ادریَن برتن، ماهیشناس، این مجسمه را نمایانگر ماهی زردپر ترکمنستان دانست که بومی رود جیحون است و شباهت بسیار بارزتری به ماهی طلای گنجینه دارد.
تندیسها
تعدادی از تندیسهای انسانی موجود در این گنجینه نیایشی هستند – یعنی هدف از ساخت آنها به نمایش گذاشتن آدمهای در حال نیایش در معبد بوده است. در مقابل، تندیسهای دیگر ظاهرن فقط جنبۀ تزئینی دارند، شاید هم نمایانگر اشخاص باشند. تندیسهای نیایشی از جمله شواهدی محسوب میشوند که گنجینۀ آمودریا را به خزانۀ یک معبد یا پرستشگاه پیوند میدهند. تندیسهای غیرنیایشی یادآور رسمی رایج بین بزرگان میانرودانی هستند که شواهد آن از دورۀ دودمانی نخستین (2900 تا 2334 پیش از میلاد) باقی مانده و بنا بر آن بعضیها تندیسی از خود سفارش میدادند که از جنس سنگ گچ (جیپسوم) یا سنگ آهک ساخته و به پیشگاه ایزدی در معبد تقدیم میشد تا در جوار او قرار بگیرد.
آیینهای دینی در میانرودان ماهیت جمعی نداشتند – یک کاهن یا کاهنه به تنهایی یا جمع کوچکی از روحانیان در پیشگاه تندیس ایزد میایستادند و مراسم نیایش را به اجرا درمیآوردند. بر همین مبنا، تندیس افراد هم میتوانست به نمایندگی از خود آنها در یک زیارتگاه یا معبد مجاور ایزد یا ایزدبانویی شود. تندیسهای نیایشی (نذری) گنجینۀ آمودریا به لحاظ طراحی و ساخت رویهمرفته از الگوی تندیسهای نذری میانرودانی پیروی میکنند فقط جنس آنها از طلا یا نقره است. کاربرد این تندیسها نیز به احتمال زیاد فرق چندانی با کاربرد همتایان میانرودانیشان نداشته است. با این حال، کاربرد تندیسهای غیرنیایشی گنجینۀ آمودریا همچنان پرسشبرانگیز است، چون امکان دارد آنها یادمان درگذشتگان نیز باشند.
تندیسهای جانوری، مثلن اسبها، به احتمال قوی آویز یا بلاگردان بوده و در ادامۀ سنت استفاده از نقش جانوران در هنر ساخته شدهاند که از دورۀ نیا-ایلامی در فلات ایران رایج بود. برای نمونه، نگارۀ سگ موجب دور راندن ارواح شیطانی میشد و نگارۀ اسب میتوانست القاکنندۀ خوی چابکی یا نیرومندی باشد.
لوحهای نذری
51 لوح نذری موجود در گنجینۀ آمودریا بخش مهم دیگری از این مجموعه را تشکیل میدهند و پیوند آن با محوطههای مذهبی را تأیید میکنند. لوحها از ورقهای چهارگوش طلا درست شدهاند که روی بیشتر آنها پیکرهایی انسانی در حال حمل شاخۀ بارسُم [برگرفته از «بارز» به معنی والا و برتر؛ بَرسُم و بَرسمن هم نوشتهاند] نقش شده که چوبدستی روحانی در فرهنگ مهرپرستی یا میترایی و نمایانگر فراوانی و برکت، آب و آبادانی، خردورزی و قدرت بود. روی برخی از لوحها تصویر جانوران جای پیکرهای انسانی را گرفته است که، باز، یادآور سنت نیا-ایلامی استفادۀ نمادین از نقش جانوران در هنر برای رساندن یک مفهوم یا ویژگی خاص است. در هنر ایلامی پیش میآید که حیوانی در نقش یک انسان ظاهر شود، بنابراین جانوران روی لوح میتوانند نمایانگر نذر و نیاز و توسل در طلب سلامتی یا نیرومندی یا شجاعت برای شخص نیازآور بوده باشند.
هنر ایلامی تأثیر آشکاری روی هنرمندان سکایی و مادی داشت، که آنها نیز به نوبۀ خود بر کار استادکاران پارسی اثر گذاشتند. پُرادا خاطرنشان میسازد که:
از آنجا که احتمال میرود مادها عناصر هنر سکایی را، پس از جذب یا برداشت مستقل در گرماگرم بیناکنشهای خود با شرق، به پارسیان انتقال داده باشند، پُر بیراه نیست اگر تصور کنیم تداوم سبک سایر سنتهای هنری فراگیر در ایرانِ زمانِ پارس و ماد در قالب هنر هخامنشی نیز به واسطۀ آنان صورت گرفته است. (146)
لوحهای زرین بنا بر توافق پژوهشگران به سبک هنر مادی ساخته شدهاند، ولی این لزومن بدان معنا نیست که مادها خود سازندۀ آنها بودهاند. احتمال قویتر این است که پارسیان ثروتمند سفارش ساخت آنها را میدادند تا وسیلۀ نذر و نیازشان به درگاه ایزدان فراهم شود. برخی از لوحها بهخوبی پیدا است که کار صنعتگران غیرحرفهیی و ناآشنا با فوت و فن و ظرایف این مهارت هستند. شاید این گروه از لوحها توسط کسانی ساخته شده که نمیخواستند برای به خدمت گرفتن یک استادکار هزینه کنند و بنابراین خودشان دست بهکار ساختن لوح شده بودند.
زیورها و جامها
گذشته از بلاگردانهای شیردال، چند قطعه زیور جواهرنشان و جامهای پتینهکاریشدۀ طلا و نقره نیز در گنجینۀ آمودریا دیده میشود. برخی از آنها نگارۀ ایزدبانوی مصری باروری، بِس، را به نمایش میگذارند و برخی دیگر با نقش حیوانات تزئین شدهاند. از جالبترین این قطعهها یک حلقۀ طلا با نقش جانوری است که اغلب یکی از گربهسانان شناسایی میشود اما بیشتر احتمال دارد پرندۀ سگ-سر، سیمرغ [هما]، باشد – موجود اساطیری نیکخواهی در باورهای قدیمی ایرانی که به هنگام نیاز به کمک آدمیان میشتافت. به دست داشتن انگشتری با نقش سیمرغ شاید همتای به همراه داشتن طلسم خوششانسی در روزگار امروز بوده باشد. در بین زیورها تعدادی طوق نیز بهچشم میخورد، که به لحاظ سبک به طوقهایی با سر شیر شباهت دارند که از شوش بهدست آمده و مهارت همسانی در ساختشان بهکار رفته است.
جامها در دو نوع کاسه و لیوان دستهدار بوده و به احتمال قوی برای نوشیدن شراب استفاده میشدند. طرح و نقش روی آنها همتای کاسههایی است که در مقبرۀ هخامنشی شوش یافت شدهاند. یک تفاوت مهم این که جامهای طلای دستساز آمودریا هرکدام به طور جداگانه ساخته شده اما جامهای شوش قالبی هستند (به این گواه که طرح گلدار مشابهی ته همۀ آنها در قسمت بیرون تکرار شده که در داخل جام از آن خبری نیست). زیورها و جامهای دستساز نیز، مثل بسیاری دیگر از اشیای این گنجینه، به احتمال زیاد به شکرانۀ دعایی اجابتشده یا به عنوان نیاز یک درخواست و نذر به معبد پیشکش شده بودهاند.
علاوه بر اشیای بالا، مجموعۀ درهمی از طلسمها، بلاگردانها، و دکمههای طلا و نقره نیز در گنجینۀ آمودریا هست. در آغاز تصور میرفت 1500 سکۀ طلا نیز در گنجینه وجود داشته، اما این ادعا اکنون به چالش کشیده شده و امروزه سکهها را یافتههایی از جای دیگر میدانند که بعدها به گنجینه افزوده شدهاند.
پیدایی
هیچ یک از پیداکنندگان اولیۀ گنجینۀ آمودریا تا امروز شناسایی نشدهاند، و هیچ مدرکی در دست نیست که نام یا تعداد شخص یا اشخاص دستداشته در این کشف در آن ثبت شده یا از چند و چون پیدا شدن آن حرفی زده شده باشد. ادعاهای بعدی گزارشهای مختلف از روستاییانی را شامل میشوند که گنجینه را در بستر رودخانه یافتند، یا پایین آمدن سطح آب رودخانه بر اثر خشکسالی یا کمبارانی موجب پدیدار شدن گنجینه شده، یا بخشی از کف رودخانه بر اثر فرسایش کنده شده و گنجینه را نمایان کرده است. اما علت و محل اصلی پیدا شدن گنجینه همچنان رازی است که شاید برای همیشه سر به مُهر باقی بماند.
پروفسور جان کرتیس میگوید که نخستین اشاره به گنجینۀ آمودریا در شمارۀ 19 نشریۀ نومیزماتیک کرونیکل (گاهشمار سکهشناسی) در سال 1879 میلادی یافت میشود. شخصی به نام پرسی گاردنر دربارۀ «مقادیر زیادی سکۀ طلا و نقره» صحبت میکند که «هشت بند پس از آمودریا در یک قلعۀ قدیمی در دهانۀ تکهخشکیای که از پیوستن رودخانهها به یکدیگر تشکیل شده» پیدا شدهاند (295). این یافته را در آغاز سلوکی دانسته و تاریخ آن را به زمان سلوکیان (312 تا 63 پیش از میلاد) نسبت میدادند، دودمانی که به دنبال سقوط هخامنشیان به دست اسکندر مقدونی در 330 پیش از میلاد قدرت را در اختیار گرفت.
مدتی بعد، در همان سال 1879 میلادی، یک سرلشگر روسی به نام ن. آ. مایِف گزارش داد که محوطهای در آمودریا را نزدیک قلعۀ باستانی تخت قباد کاوش کرده و پس از گفتگو با ساکنان محل اطلاع یافته که گنجی از روزگار قدیم، شامل یک ببر بزرگ طلا، در آنجا پیدا شده و بعد تمام و کمال به «بازرگانان هندی» فروخته شده است (Curtis, 296). در سال 1880 میلادی، مجلۀ لاهور سیویل اند میلیتری گَزِت (خبرنامۀ غیرنظامی و نظامی لاهور) در شمارۀ 24 ژوئن گزارشی از سرقت مقدار قابل توجهی طلا از بازرگانان هندی در کابل افغانستان منتشر کرد. یک افسر بریتانیایی مستقر در منطقه، سروان فرانسیس چارلز برتن، دزدان این پرونده را مورد پیگرد قرار داد و بیشتر گنجینه را باز پس گرفت و به بازرگانان برگرداند. آنها نیز یکی از بازوبندهای مجموعه را به او فروختند؛ این ماجرا توجه مقامهای بریتانیایی را جلب کرد، به ویژه سِر آلکساندر کانینگهم (1814 تا 1893 میلادی)، که در آن زمان سرپرستی کاوشهای باستانشناسی در هند را برعهده داشت و از دانشی گسترده در زمینۀ تاریخ و باستانشناسی منطقه برخوردار بود.
کانینگهم تعدادی از اشیای مجموعه را از بازرگانان خریداری کرد، و بقیۀ آنها یا دست کم بخش عمدۀ بقیهشان به عتیقهشناس بریتانیایی، سر اُگستوس والستن فرَنکس (1826 تا 1897 میلادی) فروخته شد. فرَنکس در نهایت قطعههای کانینگهم را هم خرید، و در مقام یکی از دفترداران موزۀ بریتانیا، مجموعۀ خود را به این نهاد هدیه کرد. عدم توافق بر سر این که گنجینۀ آمودریا در اصل از چه اشیایی تشکیل میشده از همان سال 1881 وجود داشت، چون پرسی گاردنر در شمارۀ دیگری از نومیزماتیک کرونیکل (شمارۀ 1، 1881) مینویسد سکههایی که در ابتدا گمان میرفت بخشی از یافتۀ اصلی بوده باشند هیچ ربطی به بقیۀ اشیای گنجینۀ آمودریا ندارند و خاستگاه آنها به احتمال زیاد کیلیکیا [در جنوب ترکیه] و جاهای دیگر بوده است. نظریۀ گاردنر حاکی از این بود که بازرگانها آن سکهها را به مجموعۀ اصلی اضافه کردند تا بهای آن را بالا ببرند (Curtis, 297). کانینگهم این نظریه را نپذیرفت و ادعا کرد که بیشتر سکهها متعلق به یافتۀ اصلی هستند. با این حال، امروزه خاستگاه همۀ 1500 سکۀ طلا را بر مبنای نظریۀ گاردنر ارزیابی میکنند و آنها را جزء گنجینۀ آمودریا نمیدانند.
سرانجام
اختلاف بر سر محتویات و حتا اصل بودن مجموعه تا سدۀ 21 میلادی همچنان ادامه داشت. معروفترین مورد همان بحثی بود که باستانشناس آمریکایی، آسکر و. ماسکارلّا، به راه انداخت. ماسکارلّا تلاشهای خود را وقف جلوگیری از غارت محوطههای باستانی کرده بود و کارش شناسایی رونوشتهای جعلی امروزین از دستساختههای باستانی بود. او ادعا میکرد محتویات گنجینۀ آمودریا قابل تأیید نیست – بر این مبنا که خاستگاه یافته نامعلوم و مسیری که طی کرده تا به دست کانینگهم و فرَنکس برسد پرابهام است – و از این گذشته بسیاری قطعهها (مثلن تعدادی از لوحهایی که خامدستانه ساخته شدهاند) رونوشتهای جعلی هستند. ادعاهای ماسکارلّا، با وجود شهرت او در این عرصه، رد شدند و گنجینۀ آمودریا امروزه مجموعهای اصیل از دستساختههای دوران هخامنشی به شمار میآید که در سدۀ نوزدهم میلادی کشف و به استناد گزارشهای کانینگهم و فرَنکس در معاملههای قانونی خریداری شده است.
در سال 2007 میلادی رئیس جمهور تاجیکستان، امامعلی رحمان، خواستار برگرداندن گنجینۀ آمودریا به کشورش شد، اما درخواست او به این دلیل که موزۀ بریتانیا مالکیت مجموعه را از راههای قانونی بهدست آورده، رد شد. در سال 2011 میلادی موزه موافقت کرد رونوشتهایی از روی دستساختههای مجموعه برای تاجیکستان تهیه شود تا در «موزۀ ملی» این کشور به نمایش درآیند؛ این توافق در سال 2013 میلادی به انجام رسید. کل یافتههای مربوط به گنجینۀ آمودریا اکنون در موزۀ بریتانیا هستند و به همراه اشیایی از نهادهای دیگر در سال 2023 میلادی در نمایشگاهی با عنوان «تجمل و قدرت» به نمایش گذاشته شدند. مسئلۀ محتویات گنجینۀ آمودریا از همان گزارشهای نخستین مربوط به این یافته وجود داشته، و چند و چون به دست آوردن آن توسط کانینگهم و فرَنکس مورد تأیید و معتبر است و بخشی از تاریخچۀ رسمی گنجینۀ آمودریا در روزگار امروزین به حساب میآید؛ بررسی صحت و سقم این گزارشها، اما، در حال حاضر غیرممکن است مگر این که شواهد تازهای در این زمینه پیدا شود.