دوره ی پادشاهی قدیم مصر (2181-2613 ق.م) به عنوان "عصر اهرام " یا " عصر سازندگان اهرام" هم معروف است چرا که این دوره شامل سلسله ی بزرگ چهارم می باشد یعنی زمانی که پادشاه اسنفرو هنر ساختن هرم را به اوج خود رساند و اهرام جیزه نیز توسط خوفو، خفره و منکائوره ساخته شدند.( دوره ی پادشاهی قدیم شامل سلسله های سوم، چهارم، پنجم و ششم می باشد). اسناد تاریخی کمی از سلسه های چهارم، پنجم و ششم در دسترس می باشد و تاریخدانان تاریخ این دوره را به معنای واقعی کلمه " نوشته شده بر سنگ" و عمدتا آن را با توجه به معماری آن دوره در نظر می گیرند، زیرا با توجه به ابنیه ساخته شده و نوشته ها و کتیبه های موجود در این دوران است که محققان توانسته اند تاریخ این دوره را بازسازی کنند. اهرام هم اطلاعات کمی راجع به سازندگان خود در بر دارند ولی معابد وداع که در نزدیکی اهرام ساخته شده اند و لوح هایی که در این معابد وجود دارند حاوی نام پادشاهان و اطلاعات مهمی هستند. به علاوه نوشته هایی بر روی سنگ در جاهای دیگر پیدا شده اند که حوادث مختلف و تاریخ وقوع آنها را ثبت کرده اند. در آخر، در مقبره ی آخرین پادشاه سلسله ی پنجم، اوناس، شاهد اولین نوشته ی اهرام هستیم ( شامل نقاشی و نوشته های استادانه درون مقبره) که دری تازه به سوی باورهای مذهبی مصریان برای ما می گشاید.
در درجه اول، پادشاهی قدیمی بیشتر به خاطر وجود اهرام معروف است. تاریخدان Marc van de Mieroop در باره ی اینکه چگونه پادشاهی قدیم " به علت تعداد ساخت و سازهایی که در طی آن انجام شده است در تاریخ بی نظیر است "(52) نظراتی دارد. برای ساخت اهرام جیزه و اهرام مناطق دیگر به بهره وری بروکراتیک بی سابقه ای نیاز بود تا بتوان نیروی انسانی مورد نیاز برای ساخت اهرام را مدیریت کرد و این بروکراسی فقط تحت نظر یک دولت مرکزی قدرتمند وجود داشت. Van de Mieroop ادامه می دهد:
بیشتر از بیست پادشاه، هزاران کارگر را مجبور به استخراج معادن، حمل و نقل، استقرار و تزئین مقدار زیادی سنگ به منظور ساختن ابنیه ی وداع سلطنتی می کردند. این پادشاهان منابع عظیمی را از سرتاسر مصر برای این منظور جا به جا می کردند و یک امتداد هفتاد کیلومتری از لبه کویر را در امتداد کرانه غربی رود نیل در نزدیکی قاهره ی امروزی از بناهای عظیم که امروزه علی رغم گذر زمان هنوز هم هیبت آور هستند، آذین کردند (52) .
در زمان سلسله ی چهارم در پادشاهی قدیم شاهد یک حکومت مرکزی پیشرفته و قدرتمند هستیم که توانست شرایط لازم برای ساخت پروژه های ساختمانی را به وجود آورد. با این حال در زمان سلسله های پنجم و ششم، کاهنان از طریق انجام اعمال خاکسپاری که باعث به وجود آمدن اهرام جیزه شد به قدرت رسیدند و همین امر باعث شد مقامات محلی قدرتمند شده و حکومت آسیب ببیند. با قدرت گرفتن هرچه بیشتر مقامات محلی پادشاهی قدیم شروع به فروپاشی کرد و حکومت مرکزی در ممفیس ضعیف و ناکارآمد شد.
درانتهای سلسله ی ششم دیگر هیچ خبری از حکومت مرکزی نبود و مصر وارد دوره ای از ناآرامی و اصلاحات اجتماعی به نام دوره ی انتقالی اول ( 2040-2181 ق.م) شد در این دوره مصر به وسیله ی دادستان های محلی اداره می شد و هر دادستان قوانین خود را وضع و اجرا می کرد. با این حال، ظهور این مقامات محلی و قدرت کاهنان تنها دلایل سقوط پادشاهی کهن نبودند؛ خشکسالی شدیدی در اواخر سلسله ی ششم به وقوع پیوست که به دنبال آن قحطی شد و حاکمان نتوانستند چاره ای برای آن بیاندیشند. در ضمن محققین براین باور هستند که دوره ی طولانی حکومت پپی دوم از سلسله ی ششم هم یکی از عوامل سقوط بوده است چرا که وی بیش از همه ی جانشینان خود عمر کرد و زمانی که فوت کرد جانشینی نداشت که بر تخت بنشیند.
امروزه بسیاری از محققین پایان پادشاهی قدیم را به عنوان" سقوط" نمی بینند بلکه آن را انتقال به یک دوره ی جدید به نام دوره ی انتقالی اول می دانند؛ در این زمان مقامات محلی در منطقه ی خود حکومت می کردند و ثروتی که قبلا فقط در اختیار اشراف زادگان بود بین بقیه افراد پخش شد. تفسیر قدیمی یک سقوط سیاسی و فرهنگی در پایان سلسله ششم هنوز هم قابل قبول تلقی می شود، با این حال، از دست دادن قدرت و ثروت دولت مرکزی مستقیما به حاکمیت منطقه ای نومارک های منطقه منجر شد.
سلسله ی سوم و پادشاهی قدیم
اصطلاح "پادشاهی قدیم" در قرن نوزدهم میلادی توسط باستان شناسان در جهت تقسیم بندی تاریخ طولانی مصربه وجود آمد. مصریان خود از این اصطلاح استفاده نمی کردند و تفاوت و مرزی بین دوره های زمانی قبلی و بعدی قائل نبودند. محققان به صورت رسمی سلسله ی سوم (2613-2670 ق.م) را به دلایل زیر جزیی از دوره ی پادشاهی قدیم می دانند: اول به علت وجود هرم جوسر فرعون در سقاره که اولین هرم ساخته شده در مصر می باشد، درواقع به نظر می رسد که سلسله ی سوم را از لحاظ تلاش برای ساخت و ساز ابنیه به سلسله ی چهارم مربوط می دانند، دوم به این دلیل که آخرین فرعون از سلسله ی سوم به اولین فرعون از سلسله ی چهارم مربوط است و سوم به این دلیل که جوسر فرعون و جانشینان وی از ممفیس ("دیوارهای سفید") که در زمان پادشاهی قدیمی پایتخت باقی ماند، حکمرانی کردند. هرچند که به تازگی تحقیقات اخیر این نظریه را راجع به هرم جوسر فرعون رد می کند چرا که ساخت هرم جوسر فرعون از لحاظ اعمال فرهنگی و رسومی بیشتر شبیه به دوره ی سلسله ای اولیه (2613-3150 ق.م) می باشد تا پادشاهی قدیم.
معمارِِ جوسر فرعون، ایمهوتپ( 2600-2667 ق.م) با ساخت مقبره ی فرعون در سقاره از سنگ انقلابی در ساخت و ساز در مصر به وجود آورد. قبل از اختراع ایمهوتپ، مقبره ها و سازه های دیگر از آجرهای خشتی ساخته می شدند. مقابر قدیمی در مصر مصطبه هایی از جنس آجرهای خشتی بودند ولی ایمهوتپ تصمیم گرفت که برای پادشاه خود مقبره ای ماندگار بسازد پس مجموعه ای با یک هرم سنگی در مرکز و معابدی در اطراف ایجاد کرد، در واقع الگویی طراحی کرد که به وسیله ی همه ی سلسله های بعدی با جدیت کم تر و یا زیادتر دنبال شد. بعدها در زمان سلسله ی سوم، نوم ها(استان ها) به وجود آمدند که مناطقی مستقل در مصر به شمار می رفتند و این نوم ها تحت کنترل مستقیم حکومت مرکزی در ممفیس اداره می شدند. تمامی این پیشرفت ها در زمینه ی معماری، سیاست و اعمال مذهبی که کاملا متفاوت از گذشته بود، این قضیه را برای مصرشناسان ثابت کرد که سلسله ی سوم شروع یک دوران جدید در تاریخ مصر است و باید جزئی از پادشاهی قدیم به حساب بیاید نه دوره ی سلسله ای اولیه.
با همه ی این احوال امروزه کارشناسان سلسله ی سوم را به عنوان یک مرحله انتقالی، بیش از آنکه شبیه به دوره ی زمانی بعد از آن بدانند بیشتر شبیه و مرتبط با دوره ی زمانی قبل از آن می دانند. هرچند که هرم سنگی جوسر یک پدیده ی کاملا جدید محسوب می شود، ولی در ساخت آن از تکنیک موجود در دوره ی سلسله ای اولیه استفاده شده است. هرم واقع شده در سقاره در واقع یک مصطبه ی پله پله است نه یک هرم واقعی( با سطح صاف) و با توجه به اصلاحات سیاسی و به وجود آمدن نوم ها، حکومت مرکزی سلسله ی سوم دسترسی و قدرت مدیریت منابع سلسله چهارم را نداشت. به دلایل ذکر شده و دیگر دلایل، امروزه این باور وجود دارد که پادشاهی قدیم باید با سلسله ی چهارم آغاز شود ولی این نکته را هم باید در نظر گرفت که این ادعا در میان همه ی محققین پذیرفته شده نیست.
اولین هرم واقعی( با سطح صاف)
مدت ها تصور می شد که آخرین پادشاه سلسله سوم، هونی (2630-2613 ق.م) پروژه های عظیم ساختمانی پادشاهی قدیم را برای ساخت هرم در میدوم انجام داده است، ولی در واقع هرم میدوم توسط اسنفرو( 2589-2613 ق.م) اولین فرعون سلسله ی چهارم ساخته شد؛ اسنفرو احتمالا پسر هونی از یکی از زنانش بوده است. مصرشناس Barbara Watterson می نویسد: " اسنفرو عصر طلایی پادشاهی قدیم را پایه ریزی کرد، مهم ترین دستاوردهای وی دو هرم ساخته شده در دهشور است"(51-50). اسنفرو کار خود را با ساخت هرمی در میدوم آغاز کرد که امروزه به "هرم فروریخته" معروف است البته محلی ها به دلیل شکل ظاهری این هرم به آن " هرم نادرست" می گویند؛ در واقع این هرم بیشتر شبیه به یک برج است و محوطه ی خارجی اطراف آن در یک انبوه عظیم شن قرار گرفته است.
هرم میدوم اولین هرم با سطح صاف در مصر است ولی این هرم برای مدت طولانی سرپا نماند. این قضیه به این دلیل است که برای ساخت هرم میدوم در طرح اصلی هرم ایمهوتپ اصلاحاتی به وجود آوردند و برای پوشش خارجی هرم از یک زیربنای ماسه ای به جای زیربنای سنگی استفاده کردند که همین امر در نهایت باعث فروریختن هرم شد. بین محققین بر سر این موضوع که آیا هرم میدوم در طی زمان ساخت و یا بعدها فروریخته است اختلاف نظر وجود دارد. مصرشناس Miroslav Verner به کارهای باستان شناس Borchardt استناد کرده و راجع به این ادعا صحبت می کند که هرم میدوم در مراحل مختلفی ساخته شده است که همین امر باعث شد که زیربنای بیرونی بر روی ماسه قرار بگیرد در حالیکه زیربنای داخلی بر روی سنگ قرار داشت. وقتی که کارگران به مرحله ی سوم ساخت هرم یعنی سطح خارجی آن رسیدند، به دلیل عدم وجود یک زیربنای مقاوم، هرم انسجام خود را از دست داد " که باعث شد در فاز آخر ساخت و ساز بر اثر یک ریزش عظیم کارگران بر زیر آواری از سنگ دفن شوند"(162). هرچند بقیه ی محققین با این نظریه مخالف هستند و ادعا می کنند که سطح بیرونی هرم تا زمان پادشاهی جدید ( 1069-1570 ق.م) پا برجا بوده است. همچنین عده ای از کارشناسان مانند تاریخدان Marc van de Mieroop ادعا می کند که مشخص کردن زمان دقیق فروریختن سطح خارجی هرم غیر ممکن است.
تعدادی معابد ناتمام و سازه های دیگر در میدوم یافت شده اند که این فرضیه را تقویت می کنند که مجموعه هرم میدوم هرگز به اتمام نرسیده و فروریختن هرم خیلی زود و احتمالا در طی ساخت آن اتفاق افتاده است. اسنفرو از این اشتباه درس گرفت و برای ساخت دو هرم بعدی خود دهشور را انتخاب کرد.
پادشاه اسنفرو و اهرام وی
اهرام اسنفرو در دهشور با نام های هرم خمیده و هرم سرخ( یا هرم شمالی) معروف هستند. اصطلاح هرم خمیده به این دلیل است که این هرم در ابتدا با زاویه ی 55 درجه ساخته شد ولی پس از مدتی زاویه ی آن به 43 درجه تقلیل پیدا کرد؛ برای این منظور برای ساخت ادامه ی هرم از سنگ هایی با سایز کوچک تراستفاده شد که این امر باعث شد نوک هرم به حالت خمیده در بیاید. قبل از اینکه کارگران متوجه شوند که زاویه ی 55 درجه باعث به وجود آمدن شیب تندی می شود، زیربنای هرم و اندازه ی ابعاد آن را ساخته بودند؛ بعد از آن مجبور به ایجاد تغییر در طرح خود شدند تا بتوانند کار خود را به بهترین نحو به اتمام برسانند. به نظر می رسد که اسنفرو علت مشکل را پیدا می کند و کار ساخت سومین هرم خود را آغاز می کند.
با توجه به توضیحاتی که بر روی سنگ پالرمو وجود دارد، اسنفرو پادشاه تحسین برانگیزی بوده و از طرف مردم بسیار قابل احترام بوده است. Barbara Watterson در مورد توصیفات سنگ پالرمو می نویسد:
اسنفرو برای محافظت از منافع مصر در معادن فیروزه، سفرهای نظامی خود را به سینا و همینطور به شمال نوبی و لیبی هدایت کرد، وی از نوبی 7000 زندانی و 200,000 رأس دام و از لیبی 11,000 زندانی و 13,100 رأس دام آورد. احتمالا از زندانی ها جهت افزایش نیروی کار در معادن استفاده کردند. در نسل های بعدی، اسنفرو به پادشاهی نیکوکار و آزادی خواه معروف شد و طبق داستانی که در پاپیروس وستکار بازگو شده است، وی به مردم بسیار نزدیک بود به طوریکه یکی از افرادش را "برادر من" خطاب می کرد.(51)
به نظر می رسد که اسنفرو به افرادش نزدیک بوده و مردم به راحتی می توانستند با وی ارتباط برقرار کنند و شکست ونا امیدی سد راه وی نمی شده است. وقتی که هرم خمیده توقع وی را برآورده نکرد، وی به سرعت آغاز به ساخت سومین هرم خود کرد. هرم سرخ( این اصطلاح به این علت است که در ساخت آن از سنگ آهک قرمز رنگ استفاده شد) بر روی یک سطح سفت و مستحکم ساخته شد تا هرم از ثبات بیشتری برخوردار باشد؛ این هرم 43 درجه زاویه و 344 پا ارتفاع (105 متر) داشت؛ هرم سرخ اولین هرم واقعی( با سطح صاف) است که با موفقیت در مصر ساخته شد. سطح هرم سرخ مانند اهرام دیگر مصر با سنگ آهک سفید پوشیده شد ولی در طی قرن ها این سطح فروریخت و به وسیله ی افراد محلی برای ساخت ابنیه ی دیگر برده شد.
پادشاه اسنفرو با لشکرکشی های نظامی خود و استفاده ی درست از منابع یک حکومت مرکزی قدرتمند در ممفیس به وجود آورد که حاصل آن ثبات لازم برای ساخت پروژه های عظیم ساختمانی وی بود. به دنبال مجموعه ی جوسر فرعون در سقاره، اسنفرو معابد وداع و سازه های دیگری در اطراف اهرام خود ساخت که پس از اتمام ساخت هرم سرخ این مجموعه همه روزه توسط کاهنان مراقبت می شد. همه اینها نشان از یک جامعه ی پایدار در زمان سلطنت او است که در هنگام مرگ به پسرش خوفو سپرد.
خوفو و هرم بزرگ
خوفو ( 2566-2589 ق.م) به نام خئوپس در نزد نویسندگان یونان باستان معروف است و بیشتر به خاطر هرم بزرگ خود در جیزه مشهور است. یونانیان از وی به عنوان یک حاکم ستمگر که به مردم ظلم می کرد و آنها را مجبور می کرد برخلاف میلشان برای او کار کنند یاد می کردند. این برداشت احتمالا از سندی به نام پاپیروس وستکار گرفته شده است؛ پاپیروس وستکار یک مجموعه از چهار داستان است که در مورد پادشاهان سلسله ی چهارم نوشته شده است و در سال 1824 میلادی به وسیله ی هنری وستکار کشف شد (یا از یک فروشنده آثار باستانی بدست آمد). این پاپیروس چهار داستان را توصیف می کند که به وسیله ی پسران خوفو روایت شده است؛ در یکی از داستان ها خوفو یک شعبده باز را به دادگاه فرا می خواند که ادعا می کند می تواند سر بریده شده را دوباره به بدن متصل کند، بعضی از محققان این اقدام خوفو را بی رحمانه یا بی فکرانه تلقی می کنند. با توجه به نظر Barbara Watterson " پاپیروس وستکار خوفو را یک فرد بی ملاحظه در زندگی معرفی می کند" و بقیه ی تفاسیر ونوشته ها نیز وی را ظالم و خودکامه نشان می دهند"(51). با این حال در داستان جادوگر و سر بریده، بیشتر به نظر می رسد که خوفو نسبت به توانایی های شعبده باز تردید داشته( و تمایل داشته تا وی را محک بزند) و داستان های دیگر این پاپیروس، اگرچه به فرزندان خوفو یا جانشینان وی مربوط می شود، اما در اصل مربوط به سایر پادشاهان است. پاپیروس وستکار هیچ توضیحی در مورد اینکه خوفو یک فرد ستگر و ظالم بوده نداده است.
به احتمال زیاد یونانیان باستان که راجع به ظالم بودن "خئوپس" نظر داده اند این عقیده را از هرودوت گرفته اند؛ هرودوت درباره ی خوفو اینگونه نوشته است که وی " تمامی شیاطین" را برای شهرت و شکوه خود به مصر آورد و برای ساخت هرم خود " هزاران نفر را طی سه ماه بی وقفه مجبور به کار کرد " ( II.124). در جای دیگر، هرودوت ادعا می کند که خوفو به دلیل نیاز مالی دختر خود را برای کار به خانه های فساد ممفیس فرستاد و درمقابل دختر خود درخواست پول هنگفتی کرد(II.124). ادعاهای هرودوت با توجه به نوشته های مصریان که از دوره ی سلطنت خوفو تعریف و تمجید می کنند و با توجه به شواهد فیزیکی که نشان دهنده ی این است که از کارگرانی که هرم بزرگ را ساخته اند خیلی خوب مراقبت می شده و آنها وظایف خود را در غالب خدمات اجتماعی انجام می داده اند و به عنوان کارگر حقوق دریافت می کردند و یا در طی زمانی به ساخت اهرام مشغول بوه اند که طغیان رود نیل باعث عدم انجام کشاورزی می شد، رد می شود. پژوهشگران Bob Brier و Hoyt Hobbs در این باره می نویسند:
درمصر هر ساله دو ماه از سال رود نیل طغیان می کرد و آب تمام زمین های کشاورزی را می پوشاند و دراین مدت تقریبا کل نیروی کار بی کار می شدند، اگر این طغیان ها وجود نداشت انجام این ساخت و سازها ممکن نبود چرا که در طی این زمان فرعون به این کارگران پیشنهاد غذا در قبال کار می داد و به آنها قول می داد که در جهان دیگر جایی که وی مانند این جهان حکومت خواهد کرد، رفتار خوبی با کارگران داشته باشد. هر ساله در طی این دوماه، ده ها هزار کارگر از سراسر کشور جمع می شدند تا قطعه سنگ هایی را جا به جا کنند که توسط کارگران همیشگی معادن در طی سال استخراج شده بود. ناظران کارگران را در چند گروه تقسیم بندی می کردند تا سنگ ها را بر روی سورتمه جا به جا کنند، سورتمه برای جابجا کردن وسایل سنگین بر روی شن های روان نسبت به وسایل چرخدار بهتر عمل می کرد. یک جاده که به وسیله ی آب روغن کاری شده بود، عمل کشیدن بر روی سربالایی را آسان و روان می کرد. برای ثابت نگه داشتن بلوک های سنگی در کنار هم از هیچ ملاتی استفاده نشده است، این قطعه سنگ ها به صورت کاملا دقیق و بی فاصله در کنارهم قرار گرفتند و همین امرباعث شده این سازه های برجسته برای مدت 4000 سال باقی بمانند، تنها عجایب هفتگانه ای که از دنیای باستان هنوز هم پابرجاست.(17-18)
در واقع، هرم بزرگ تنها سازه ای در جیزه است که به عنوان عجایب هفتگانه ی جهان باستان در نظر گرفته شده است و دلیل خوبی هم برای این انتخاب وجود دارد: تا سال 1889 میلادی که کار ساخت برج ایفل تمام شد، هرم بزرگ جیزه بلندترین سازه ی ساخته شده توسط انسان بر روی زمین بود. تاریخدان Marc van de Mieroop در این باره می نویسد:
اندازه ی این سازه بسیار دور از ذهن است: 146 متر ارتفاع (479 پا)، 230 متر زیربنای کار(754 پا). ما تخمین زده ایم که 2,300,000 قطعه سنگ هر کدام به میانگین وزنی 2 و 3/4 تن و بعضی تا 16 تن در آن به کار رفته است. با توجه به حکم سلطنتی تورین، خوفو 23 سال حکومت کرد و این بدان معناست که در طی سال های سلطنت وی باید هر ساله 100,000 قطعه سنگ - در طی روز حدود 285 قطعه سنگ یا هر دو دقیقه یک بار یک قطعه سنگ در روز- از منابع استخراج، منتقل، تراشیده شده و در جای خود قرار داده شده باشد... سازه تقریبا از نظر طراحی بی نقص است. اضلاع هرم دقیقا به سمت جهات اصلی گرایش دارند و دقیقا زاویه ی 90 درجه با هم می سازند.(58)
هرچند که هرودوت و بقیه ی یونانیان خوفو را مورد قضاوت قرار دادند و با دید بدی به وی می نگریستند، ولی مردم مصر خوفو را تحسین می کردند. در طی دوران سلطنت خوفو، با لشکرکشی های نظامی وی در مقابل نوبی و لیبی و توافق های تجاری موفق با شهرهایی مثل بیبلوس (جبیل) مصر به ثروت بیشتری دست یافت. وی همچنین از طریق نوآوری های کشاورزی منابعی را برای بهبود زندگی مردم خود اختصاص داد. Miroslav Verner در مورد وی می نویسد، " در طی زمان سلطنت خوفو، اولین سد شناخته شده ی جهان در وادی گراوی در کوهستانی در غرب شهر جدید هلوان ساخته شد"(155). این سد با بهبود منابع آبی به کشاورزان و سایر افراد جامعه کمک می کرد.
اگرچه ممفیس در زمان سلطنت خوفو همچنان پایتخت مصر بود، ولی وی به احتمال زیاد در قصری در جیزه زندگی می کرد تا بتواند شخصا ناظر کار بر روی هرم خود باشد. در جهت حفظ حداکثر کارایی در حکومت و جلوگیری از هدر رفتن زمان، خوفو قدرت بسیار زیادی در اختیار افراد معتمد در خانواده ی خود گذاشت؛ این افراد کسانی بودند که از انجام این امور راضی بودند چرا که هیچ سندی مبنی بر مشکلات داخلی در زمان سلطنت خوفو وجود ندارد.
خفره، ابولهول و منکائوره
بعد از مرگ خوفو، فردی خارج از خط مشروع سلطنتی به نام جدفرع (2558-2566 ق.م) به سلطنت رسید. Verner خاطر نشان می کند که مصرشناسان قدیمی خرابی به وجود آمده در هرم این فرعون در منطقه ی ابو رواش را سندی دال بر درگیری های درون خانوادگی وی می دانستند، ولی در واقع " ویرانی شدید در این هرم در زمان رومی ها آغاز شد، وقتی این بنای تاریخی به یک معدن سنگ تبدیل شد" و رومی ها از سنگ های هرم برای ساخت بناهای دیگر استفاده می کردند(156). جدفرع قطعا پسر خوفو بوده است ولی به نظر می رسد که وی ولیعهد خوفو نبوده و برای جانشینی انتخاب نشده بوده است. تئوری هایی وجود دارد که نشان دهنده ی توطئه های فامیلی علیه وی است هرچند که این تئوری ها بی پایه و اساس هستند.
با این حال مهم ترین بُعد سلطنت جدفرع هرم وی و یا احتمال ساخت ابولهول به وسیله ی این فرعون نیست، بلکه ارتباط وی با آیین خدای خورشید رَع می باشد. وی اولین پادشاه مصر است که عنوان "پسر رَع" را برای خود برگزید و سلطنت را به عنوان تابعی از خدای خورشید معرفی کرد. در سلسله ی دوم پادشاه رانب اسم خود را با خدایان پیوند زد و پادشاه را به عنوان نماینده ی خدا بر روی زمین یعنی یک تجسم زنده از خدایان معرفی کرد. بعد از تغییری که جدفرع انجام داد، پادشاه باز هم به عنوان یک وجودیت الهی دیده می شد ولی بیشتر به شکل یک موقعیت وابسته به شکل فرزند خدا.
بعضی از پژوهشگران ( مانند Dobrev در سال 2004 میلادی) جدفرع را به عنوان سازنده ی ابولهول می دانند در حالیکه بقیه ساخت ابولهول را به برادر و جانشین جدفرع یعنی خفره( 2532-2558 ق.م) نسبت می دهند. ابولهول بزرگترین مجسمه ساخته شده از سنگ یکپارچه در جهان است که یک پادشاه را با سر و صورت انسان و با بدن شیری که دراز کشیده است نشان می دهد. به طور رسمی این پادشاه به عنوان خفره پذیرفته شده است ولی Dobrev و سایرین ادعا می کنند که این شمایل احتمالا متعلق به خوفو است. این احتمال وجود دارد که این مجسمه توسط خفره ساخته شده باشد به این دلیل که دقیقا با هرم خفره در یک خط قرار دارد و صورت ابولهول بیشتر شبیه به خفره است تا خوفو. Brier و Hobbs می نویسند:
هرم خفره از هرم کناری خود( هرم خوفو) بلندتر است ولی وقتی ساخت آن به پایان رسید در واقع ده پا( 3 متر) از هرم خوفو کوتاه تر بود( هرم خفره بر روی سطح مرتفع تری نسبت به هرم خوفو ساخته شده است). سطح بیرونی هرم به واسطه ی سنگ آهک سفید می درخشید که این سنگ آهک به وسیله ی کشتی از معادنی از سمت دیگر نیل آورده شده بود و هنوز هم بر روی نوک هرم وجود دارد، این سنگ آهک بر روی بلوک های سنگ آهک داخلی که از نواحی اطراف جیزه بریده شده گذاشته شده اند. به احتمال زیاد برای جداسازی و بریدن این سنگ آهک های داخلی، کارگران معدن به یک تخته سنگ سخت تری برخورد کردند که از آن استفاده نکردند و آن را به صورت یک تپه رها کردند. خفره دستور داد تا این تخته سنگ را به صورت یک شیر دراز کشیده به همراه صورت خود بتراشند - یعنی همان ابولهول معروف.(16)
هرم خفره دومین هرم بزرگ در جیزه است و مجموعه ی هرم وی تقریبا به اندازه ی مجموعه ی هرم پدرش خوفو است. اطلاعات کمی از دوران سلطنت خفره در دست است ولی یونانیان( که به او کفرن می گفتند) وی را مانند پدرش می دانستند؛ یک فرد ستمگر که مردم را مجبور به کار در ابنیه ی وداع خود می کرد. نوشته های مصریان نشان دهنده ی این است که خفره سیاست های پدر خود را دنبال کرد و قدرت را به افراد معتمد از خانواده ی خود سپرد و کنترل دقیق سیاست ها و قوانین را در دست گرفت. خفره خود را منتسب به خدای هوروس کرد( مانند پادشاهان قدیمی تر که این کار را انجام دادند) و ابولهول یک تصویر از پادشاه به عنوان خدای هرماخت ( " هوروس در افق") بود. هرچند که برخلاف پادشاهان دوره ی سلسله ای اولیه، خفره و سایر جانشینان وی خود را به عنوان" پسر هوروس" معرفی می کردند درواقع خود را با خدا مرتبط می دانستند ولی به عنوان یک خدای زنده قلمداد نمی کردند. قدرت درک و تفسیر خواسته ی خدایان، اگرچه که هنوز هم در حوزه ی قدرت پادشاه قرار داشت ولی باعث رشد فزاینده ی حضور کاهنانی شد که این خدایان را گرامی می داشتند.
بعد از مرگ خفره، سلطنت دوباره به دست شخصی خارج از خط مشروع سلطنت افتاد و پسر جدفرع یعنی باکا به سلطنت رسید. باکا حتی نتوانست یک سال حکومت کند و بعد از وی منکائوره( 2503-2532 ق.م) پسر خفره به تخت نشست. منکائوره که در نزد یونانیان با نام میکرینوس شناخته می شد، هم در نوشته های مصریان و هم در نوشته های یونانیان بسیار محبوب بود. منکائوره مانند پدر و پدربزرگ خود، شروع به ساخت هرم و مجموعه ی هرم خود در جیزه کرد. اگرچه امروز فلات جیزه یک مکان باستانی شن و ماسه ای در حومه قاهره است ولی در زمان منکائوره جیزه شهر مردگان بود که مردم در آن ساکن بودند و از آن محافظت می کردند. خانه ی کاهنان، معابد، اقامتگاه کارگران، مراکز خرید، کارخانه ها، آبجوسازی وهمه ی موارد مورد نیاز یک شهر کوچک در آن زمان در جیزه موجود بود.
برخلاف باور عموم که فکر می کنند اهرام به وسیله ی برده ها ساخته شده اند ( به ویژه برده های قوم بنی اسرائیل )، ولی در حقیقت اهرام به وسیله ی مصریان ساخته شدند و اکثر آنها کارگران ماهری بودند که در قبال کار خود پول دریافت می کردند. این باور وجود دارد که اهرام نمایانگر تپه ی اولیه بن بن هستند که برای اولین بار از آب های هرج و مرج در ابتدای خلقت سر برآورد. اگرچه از برده های اهل نوبی، لیبی و حتی کنعان و سوریه در معادن برای بریدن سنگ ها یا در معادن طلا استفاده می شد، ولی هرگز از آنها برای ساخت خانه ی ابدی پادشاه که نمایانگر اولین زمینی که از آب ها سر در برآورده استفاده نمی کردند. هیچ اقامتگاهی برای بردگان در جیزه یافت نشده است و هیچ سوابق مصری هیچگونه رویدادی مانند آنچه در کتاب مقدس بخش خروج آمده است را نشان نمی دهد( در مورد داستان حضرت موسی و خروج قوم وی از مصر) . اقامتگاه های کارگران، خانه های سرپرستان و خانه های ناظران همگی در جیزه کشف شدند و مشخص شد که کارهای انجام شده در منطقه ی جیزه در زمان پادشاهی قدیم همگی توسط مصریان و برای کسب درآمد صورت گرفته است.
هرم منکائوره و مجموعه ی وی از دو هرم قبلی کوچک تر است این نشانگر یک پیشرفت مهم در تاریخ پادشاهی قدیمی و یکی از دلایل سقوط آن است. منابع مورد نیازی که برای ساخت هرم بزرگ نیاز بود در زمان منکائوره وجود نداشت ولی وی همچنان مصمم بود تا تمام تلاش خود را برای ساخت خانه ی ابدی خود در حد خانه ی ابدی پدر و پدربزرگش بکند. پسر و جانشین منکائوره، خوئنره در زمانی که هرم منکائوره در حال ساخت بود از دنیا رفت و این قضیه جانشینی سلسله را بر هم زد و منکائوره نیز قبل از اتمام ساخت هرم خود از دنیا رفت. اگرچه منکائوره نزدیک به سی سال حکومت کرد ولی نتوانست مانند اجداد خود کار ساخت هرمش را به اتمام برساند و برای تعداد زیادی از پژوهشگران ( مانند Verner و Watterson ) این به معنای کاهش منابع تحت کنترل وی بود. جانشین وی، شپسسکف ( 2498-2503 ق.م) مجموعه ی منکائوره در جیزه را به اتمام رساند ولی خودش در یک مصطبه ی نسبتا متوسط در سقاره دفن شد.
همانطور که قبلا به آن اشاره شد، پادشاهان مقدار زیادی منابع را برای ساخت ابنیه ی وداع و مجموعه های خود جابه جا می کردند، ولی این معابد و زیارتگاه ها کم کم از کنترل پادشاه در آمدند و تحت کنترل کاهنانی قرار گرفتند که این اماکن را اداره می کردند. بعد از سلطنت کوتاه مدت شپسسکف، سلسله ی چهارم به پایان کار خود رسید و سلسله ی پنجم با وعده ها و نوید کمتری نسبت به زمانی که اسنفرو جانشین هونی شد، آغاز شد.
سقوط سلسله های پنجم و ششم
اسنفرو اولین نفری بود که سلسله ی خود را با فرقه ی خورشید خدای رَع مرتبط کرد، ولی این جدفرع بود که موقعیت پادشاه را از یک خدای زنده به پسر خدا تقلیل داد. کاهنان با پول تاج و تخت قدرت خود را افزایش دادند ولی همچنان پادشاه نماینده ی خدایان بر روی زمین بود و همه به وی احترام می گذاشتند. هرچند که اندازه ی این قدرت و احترام کم کم در حال تقلیل رفتن بود.
از سلسله ی پنجم به عنوان سلسله ی پادشاهان خورشید یاد می شود به این دلیل که نام تعداد زیادی از این پادشاهان نام خدای رَع ( معمولا به صورت رِع ) می باشد. بعدها از سه پادشاه اول این سلسله ( اوسرکف، ساحورِع و کاکای) در پاپیروس وستکار در داستان تولد پادشاهان به عنوان نمایندگان الهی تجلیل شد. سلسله ی پنجم با سلطنت اوسرکف ( 2491-2498 ق.م) آغاز شد، ولی یک زن به نام خنکائوئس که احتمالا دختر منکائوره بوده است، نقش بزرگی در کتیبه های آن زمان به عنوان " مادر دو پادشاه مصر علیا و سفلی" ایفا کرده است، هرچند که هویت این دو پادشاه مشخص نیست. مقبره ی خنکائوئس چهارمین هرم در جیزه است. وی به طور مسلم یک شخصیت مهم بوده است ولی اطلاعات کمی از وی در دسترس است.
اوسرکف به دلیل ساخت معبد خورشید در ابوسیر مشهور است. این بنا نشان دهنده ی یک فاصله ی مهم از نقش پادشاه در ابتدای سلسله ی چهارم و در آغاز اتمام نقش جیزه به عنوان مقبره برای پادشاهان بود. خدای خورشید رَع در این زمان به صورت مستقیم توسط مردم در دفاتر کاهنان پرستیده می شد و نقش شاه به عنوان نماینده ی مستقیم خدا تقلیل پیدا کرده بود. Barbara Watterson در این باره می نویسد:
در سلسله ی چهارم یکی از اجزاء القاب سلطنتی، نام nsw-bit (پادشاه مصر علیا و سفلی) گاهی درون کارتوش نوشته می شد، بدین وسیله نشان داده می شد که پادشاه بر هر آنچه دیسک خورشید یا رَع دربر دارد، حکومت می کند. استفاده از کارتوش در سلسله ی پنجم زمانی که پادشاهان آغاز به استفاده از لقب" پسر رَع" کردند، امری عادی شد. در سلسله های قبلی، پادشاهان تجلی زمینی خدای هوروس تلقی می شدند؛ ولی با اضافه کردن این لقب جدید به القاب سلطنتی، موقعیت آنها از خدا به پسر خدا تقلیل پیدا کرد. اقتدار الهی پادشاه در سلسله پنجم تنزل یافت، زیرا معابد در اطراف اهرام نه مانند گذشته برای پرستش پادشاه بلکه برای جشن آیین خدای رَع به پا شدند .(52)
بعد از اوسرکف، پسرش ساحورع ( 2477-2490 ق.م) به حکومت رسید؛ وی مجموعه ی وداع خود را درابوسیر نزدیک معبد خورشید ساخت. ساحورع پادشاه با کفایتی بود؛ وی اولین سفر مصریان به سرزمین پونت را ترتیب داد و توافق نامه های تجاری مهمی با کشورهای دیگر امضا کرد. سفر به پونت یکی از مهم ترین دستاوردهای این فرعون می باشد؛ درحالیکه پونت برای مصریان تبدیل به یک منبع با ارزش از منابع طبیعی شد، به مرور زمان هم به عنوان یک سرزمین اسطوره ای از خدایان درآمد. ساحورع معبد خورشید خود را در ابوسیر ساخت و اولین نفری بود که از ستون های نخلی در معماری استفاده کرد که این طرح از آن زمان به بعد در تاریخ مصر به یک استاندارد در ساخت ستون ها تبدیل شدند( ستون های معروفی که بالای آنها شبیه به برگ های درخت نخل است). لشکرکشی های نظامی ساحورع و استفاده ی درست منابع که توسط وی صورت گرفت باعث ثروت مصر شد؛ کار و طراحی استادانه در مجموعه وداع این فرعون و کتیبه هایی که از زمان این فرعون یافت شده است این قضیه را ثابت می کند.
بعد از ساحورع پسرش نفریرکاره کاکای ( 2467-2477 ق.م) به سلطنت رسید. اسناد و کتیبه های به دست آمده نشان می دهند که وی فرعون خوب و قابل احترامی بوده است ولی از دوران سلطنت وی اطلاعات کمی در دست است به جز اینکه می دانیم در زمان وی کاهنان به قدرت بیشتری رسیدند. بعد از کاکای پسرش نفرفرع (2458-2460 ق.م) به سلطنت رسید ولی زمان کوتاهی بعد احتمالا در سن 20 سالگی، از دنیا رفت. بعد از وی شپسکارع به سلطنت رسید ولی در مورد وی هیچ اطلاعاتی در دست نیست. بعد از شپسکارع ، نیوسِررع اینی ( 2422-2445 ق.م) به تخت سلطنت نشست و در زمان این فرعون کاهنان رَع بیش از پیش به قدرت رسیده بودند. بروکراسی معابد و مجموعه های وداع نیز افزایش پیدا کرده بود که همین عامل باعث افزایش فشار بر خزانه داری شد که هزینه ی نگهداری معابد را پرداخت می کرد. بعد از نیوسِررع، منکاحور کایو ( 2414-2422 ق.م) به سلطنت رسید ولی از این فرعون هم اطلاعات کمی در دسترس می باشد به جز اینکه می دانیم این فرعون آخرین نفری بود که معبدی برای خورشید ساخته است. بعد از منکاحور کایو، جدکارع ایزسی ( 2375-2414 ق.م) به حکومت رسید.
اصالت جدکارع ایزسی نامشخص است. وی پسر منکاحور کایو نیست ولی این احتمال وجود دارد که بهم مرتبط بوده باشند. دوران سلطنت وی با اصلاحات پرهزینه ی بروکراسی و روحانیت، در تلاش برای رسیدن به اقتصادی با ثبات گذشت. جدکارع ایزسی رسم معمول برای ساختن معبد برای خدای خورشید را کنار گذاشت و تعداد کاهنان را برای نگهداری از مجموعه ی وداع کم کرد. وی همچنین برای بار دوم به پونت سفر کرد که باعث ثروت مصر شد و روابط خود را با پونت بیشتر تقویت کرد.
این احتمال وجود دارد که جدایی جدکارع ایزسی از آیین خدای خورشید منجر به توسعه فرقه ی اوزیریس و تأکید آن بر زندگی ابدی از طریق ارتباط با خدایی که مرده و به زندگی برگشته است شده باشد. اگرچه که آیین اوزیریس تا پادشاهی میانه ( 1782-2040 ق.م) در میان مردم محبوب نبود، ولی شواهد به صورت قطعی نشان می دهند که این خدای سابق کشاورزی در زمان پادشاهی قدیم با مرگ و رستاخیز مرتبط بوده است. این حقیقت که جدکارع ایزسی پس از مرگش به همراه آیین خود برای قرن ها مورد احترام بوده است خود گواه این واقعیت است. در نهایت آیین اوزیریس بسیار گسترده تر و محبوب تر از آیین رع شد و جدکاره ایزسی به عنوان اولین پیرو سلطنتی این فرقه، مورد احترام برای پیروان بعدی این آیین قرار گرفت.
مهم ترین نکته ی دوران سلطنت جدکارع ایزسی، عدم تمرکز حکومت در ممفیس بود که منجربه قدرت گرفتن هرچه بیشتر مقامات محلی شد. این کار برای کاهش هزینه های عظیم بوروکراسی که در طول سلسله های چهارم و اوایل سلسله ی پنجم افزایش پیدا کرده بود، انجام شد. اگرچه این ایده ممکن است منطقی بوده باشد، اما در اصل قدرت بیشتری به مناطقی می داد که کاهنان محلی آن از چنان نفوذی برخوردار بودند که می توانستند به مدیران دولتی دستور دهند و بنابراین تلاش های پادشاه برای کاهش قدرت کاهنان تقریبا بی اثر ماند.
بعد از جدکارع ایزسی، پسرش اوناس ( 2345-2375 ق.م) به سلطنت رسید، در مورد این فرعون اطلاعات کمی در دسترس است. اوناس اولین پادشاه از مصر است که فضای درونی مقبره ی خود را رنگ آمیزی و با نوشته هایی که به نام نوشته های هرم معروف هستند، تزئین کرد. این نوشته ها پادشاه را در حالی نشان می دهد که با اوزیریس و رع بسیار صمیمی و نزدیک است، همین امر این قضیه را اثبات می کند که جدکارع ایزسی تحت تاثیر آیین اوزیریس بوده است تا بتواند موقعیت کاهنان رع را اصلاح کند به همین دلیل اوناس که جانشین جدکارع ایزسی شد، هر دو خدا را هم اندازه با هم درمقبره ی خود به تصویر کشیده است.
ضعف و سقوط سلسله ی ششم مصر
وقتی سلسله ی ششم مصر آغاز شد، نقش پادشاه به شدت کم رنگ شده بود. در زمان سلطنت اولین فرعون این سلسله، تتی ( 2333-2345 ق.م) مقامات محلی و سرپرستان نسبت به اشراف زادگان مقابر با شکوه تری برای خود می ساختند. با توجه به تاریخدان مانتو در قرن سوم ق.م، تتی به وسیله ی محافظان خود به قتل می رسد، جرمی که قبل از آن در مصر غیر قابل تصور بود. بعد از تتی، اوسرکارع ( 2332-2333 ق.م) به سلطنت رسید که احتمالا در قضیه ی ترور پادشاه نقش داشته است. دوره ی سلطنت وی کوتاه بود و بعد از وی مریرع پپی اول ( 2283-2332 ق.م) به سلطنت رسید و در زمان این فرعون نومارک ها( نمایندگان محلی نوم ها ) قدرتمندتر شدند. این قضیه تا زمان سلطنت مرنرع نمتینساف اول ( 2278-2283 ق.م) و نفرکارع پپی دوم ( 2184-2278 ق.م) ادامه داشت. پپی دوم زمانی که کودک بود به سلطنت رسید و تا زمان پیری سلطنت کرد که درواقع قریب به صد سال حکومت کرد.
در طی زمان سلطنت طولانی مدت پپی دوم، پادشاهی قدیم به آهستگی سقوط کرد. افزایش قدرت نومارک ها به همراه کاهنان، قدرت حکومت مرکزی و پادشاه را کم کرد. Barbara Watterson در این باره می نویسد:
در اواخر سلسله ی ششم، قدرت سلطنتی به سرعت کم شد، علت آن به طور عمده به دلیل هزینه های ناپایدار خزانه در امر نگهداری ابنیه ی یادبود پادشاهان پیشین، دادن هدایا به درباریان در غالب تجهیزات خاکسپاری و وقف بیش از اندازه ی پیشکش ها بود. وقف توسط کاهنان خاکسپاری که تعداد بیشتری مقبره را اداره می کردند باعث شد که ثروت از پادشاه به کاهنان منتقل شود. در همین زمان، قدرت حاکمان محلی افزایش پیدا کرد تا زمانی که آنها تبدیل به شخص بسیار مهمی در سرزمین های مقدس خود شدند.(52)
بعد از پپی دوم، مرنرع نمتیمساف دوم ( 2184 ق.م) به حکومت رسید و زمان کوتاهی حکومت کرد. سلسله ی ششم با سلطنت نجرکارع ( 2181-2184 ق.م) ( که با نام نیتیکرتی سیپتاه هم معروف است) به پایان رسید. بعضی از پژوهشگران و مصرشناسان ( مثل Percy E. Newberry و Toby Wilkinson ) وی را به عنوان ملکه نیتوکریس شناسایی کرده اند. نام ملکه نیتوکریس در روایت هرودوت ( تواریخ، کتاب II.100) ذکر شده است؛ در این روایت آمده که این ملکه انتقام خون برادر خود را در یک ضیافت می گیرد به طوری که قاتلین برادر خود را غرق می کند. Newberry شواهد معتبر و قانع کننده ای ارائه می دهد که نشان می دهد روایت هرودوت درست و دقیق است درحالیکه روایت هرودوت بر طبق نظر بسیاری از افراد افسانه ای بیش نیست و هیچ سند مصری برای همچین اتفاقی ثبت نشده است.
پپی دوم بیش از همه ی جانشینان خود عمر کرد و در سال های آخر عمر خود به یک پادشاه ناکارآمد تبدیل شده بود و وقتی در زمان وی خشکسالی باعث به وجود آمدن قحطی شد، هیچ حکومت مرکزی قابل توجهی وجود نداشت که بتواند مشکل را حل کند. در حالیکه هیچ پادشاه قدرتمندی وجود نداشت تا به تخت بنشیند و مردم را هدایت و رهبری کند، پادشاهی قدیم با سلسله ی ششم به پایان رسید. مقامات محلی فقط مواظب منطقه ی خود بودند درحالیکه نه منابعی در اختیار داشتند نه برای کمک به بقیه افراد در کشور احساس مسئولیت می کردند. با پایان سلسله ی ششم، مصر به آرامی وارد دوره ای شد که در نزد پژوهشگران به طور رسمی به نام دوره ی اول انتقالی معروف است.