پل سزان (۱۸۳۹- ۱۹۰۶ میلادی) هنرمند فرانسوی پست امپرسیونیسم بود. با وجود اینکه او در زمان خود برای شناخته شدن تلاش فراوان کرد و در اکثر مواقع اعتماد به نفس کمی نسبت به آثار خود داشت، اما سبک خاص او، استفاده از نور و رنگ و علاقه ی او به فرم های هندسی فرای رئالسیم بر روی هنرمندان پس از او مانند هانری ماتیس (۱۸۶۹- ۱۹۵۴ میلادی) و پابلو پیکاسو (۱۸۸۱- ۱۹۷۳ میلادی) تاثیر به سزایی گذاشت.
سزان نمونه ای بود از هنرمندی که سختی های فراوان کشیده. او نمی توانست آثار خود را در گالری های سنتی به نمایش درآورد و توسط منتقدین هنر مورد حمله قرار می گرفت. او سعی بر ثبت کردن جوهره و ساختار اصلی طبیعت داشت و در تنها در سال عای پایانی عمر خود به رسمیت شناخته شد. سزان آثاری قوی مملو از شخصیت و رنگ هایی خلق می کرد که تا آن زمان نمونه ی آن توسط فرد دیگری تولید نشده بود.
سال های ابتدایی زندگی
پل سزان در ۱۹ ژانویه سال ۱۸۳۹ میلادی به دنیا آمد و پدرش لوئیس اگوستوس سزان تاجر و بانکدار شناخته شده در اکس-آن-پرووانس بود. مادرش آن الیزابت اونورین نام داشت. سزان در مدرسه شاگردی خوب بود و برای نقاشی هایش یک جایزه دریافت کرد. یکی از دوستان دوران کودکی اش نویسنده ی معروف، امیل زولا (۱۸۴۰- ۱۹۰۲ میلادی) بود. پل که فردی خجالتی، بسیار حساس و گاهی مضطرب بود، از سال ۱۸۵۶ شروع به یاد گیری طراحی کرد و سپس در دانشگاه اکس-آن حقوق خواند. پس از تعلیم دیدن توسط نقاش جوزف گیبرت در وقت آزاد خود، سزان در سال ۱۸۶۱ تصمیم گرفت تا به فرانسه نقل مکان کرده و تبدیل به یک هنرمند شود. او در آکادمی معتبر سوئیس تحصیل کرد و کلود مونه (۱۸۴۰- ۱۹۲۶) و پیسارو، که بعدها تبدیل به هنرمندان مکتب امپرسیونیسم شدند، همکلاسی های او بودند. این تصمیم در ابتدا با موفقیت همراه نبود و پل پس از بازگشت به شهر مادری خود درآمدش را با کار کردن در بانک پدرخود کسب می کرد. با این وجود او هنر را ترک نکرد و باری دیگر به مدرسه ی طراحی در اکس-آن پیوست.
این بازگشت وقفه ای موقتی بود و در نوامبر سال ۱۸۶۲ سزان باری دیگر به پاریس بازگشت و سعی کرد تا خود را به عنوان هنرمندی خودآموخته معرفی کند (او در امتحان ورودی مدرسه ی هنر های زیبای پاریس موفق نشده بود). پدر او از اینکه پل به کسب و کار خانوادگی نپیوسته بود بسیار ناامید بود اما برای اینکه پسرش بتواند رویا ی خود را دنبال کند ماهیانه به او کمک مالی می کرد. این بار تصمیم او برای تغییر مسیر شغلی اش قطعی بود. پل در سال های بعد به اکس-آن بازگشت، اما تنها هدف او از این کار نقاشی مناظر طبیعی و مردم آنجا بود. در پاریس او آثار هنرمندان بزرگ را در موزه ی لوور مطالعه کرد و با هنرمندان مدرنی مانند گوستاو کوربه (۱۸۱۹- ۱۸۷۷ میلادی) آشنا شد که استفاده از رنگ هایی با غلظت و ضخامت بالا در آثارش توسط کاردک نقاشی باعث ایجاد هیجانات زیادی شده بود. یکی از آثار اولیه ی سزان مرد برهنه (۱۸۶۳- ۱۸۶۶) نام دارد که طراحی ای عجیب از مدلی برهنه بود و باعث شکلگیری بحث های زیادی در بین هنرمندان دیگر شد. تاریخ نگار هنر سو رو در آن زمان اینگونه سزان را توصیف می کند:
قدی بلند، شانه هایی مدور، موهای کوتاه و مشکی، پوستی سیاه چره و سبیلی خم شده و مشکی، او باعث برانگیخته شدن کنجکاوی های فراوان شد… در سن بیست و دو سالگی سزان فردی سخت، دست و پا چلفتی و بدگمان بود؛ به نظر می رسید که او به همه چیز و همه کس مشکوک بود. (۱۵)
تکامل سبک سزان
سزان خیلی زود به سبکی شخصی در زندگی و نقاشی دست پیدا کرد. این هنرمند جوان مصمم بود تا خود را به عنوان پسری روستایی با تحصیلات کم معرفی کند تا مطمئن شود که دیگر هنرمندان خبره و ماهر او را از مسیر هنری مورد نظرش منصرف نکنند. با این وجود او از هنر اطراف خود تاثیر گرفت. بسیاری از موزه ها و کلیسا های اکس-آن مملو از نقاشی های دوران باروک با موضوعات مذهبی و تاریک بودند. سزان بخصوص از اوج هنر دوران رنسانس با خصوصیت دراماتیک، پس زمینه ی تیره و رنگ های پر کنتراست تاثیر زیادی گرفت. اوژن دلاکروا (۱۷۹۸- ۱۸۶۳) که از هنرمندان رومانتیسیسم بشمار می رفت، از دیگر منابع الهام سزان بود.
در سال ۱۸۶۰ سزان سبک خود را couillard (دلیرانه، بی باک) نامید و سعی بر این داشت که آثارش فرای موضوعات نقاشی شده، بیانگر شخصیت او نیز باشند. آثار سزان در این دوران مشخصا دارای پس زمینه ای شهوانی و خشن هستند. از لحاظ فنی نیز نحوه ی استفاده ی او از رنگ با قدرت موضوع نقاشی برابری می کرد. سزان "تکه های غلیظی از رنگ را با استفاده از کاردک نقاشی بر روی بوم قرار می داد" (هاورد، ۱۱۴).
Paul Cézanne: A Gallery of 30 Paintings
مانند دیگر نقاشان بزرگ، سزان سبک خود را در طول سالیان تکامل بخشید. در پایان سال ۱۸۶۰ او شروع به استفاده از رنگ های روشن تر بخصوص در نقاشی مناظر خود کرد. سزان به لستاک در ۵۰ کیلومتری (۳۰ مایل) غرب مارسی نقل مکان کرد و قبل از بازگشتش به پاریس، در آنجا بر روی نقاشی منظره تمرکز کرد. سپس تغییر مسیری دیگر هنر او را بیشتر متحول کرد. سزان تا پاییز سال ۱۸۷۲ در پونتوآز در نزدیکی پاریس و سپس در اور-سور-اواز در کنار پیسارو فعالیت می کرد. معشوقه ی او ماری اورتانس فیکه (۱۸۵۰- ۱۹۲۲)، که ۱۱ سال از او کوچکتر و بصورت پاره وقت مدل نقاشی بود، و پسر خردسالش پل (سال تولد. ۴ ژانویه ۱۸۷۲) او را همراهی می کردند. مناظر سبز و سرزنده ی شمال فرانسه برای سزان تازگی داشتند. پیسارو بر روی سزان که می دانست چگونه تعادل پر انرژی ته رنگ ها را با استفاده از رنگ سبز زنده ی درختان و شاخ و برگ ها در کنار رنگ اکر مایل به زرد خانه های ساده تنظیم کند، تاثیر گذاشت (هاورد، ۱۱۰). در این دوران هر دو نقاش اکثرا از کاردک نقاشی برای ایجاد ظاهر یک پارچه ی رنگ ها که معمولا در نقاشی های دیواری دیده می شد، استفاده می کردند. سزان در آثارش از رنگ های روشنتر استفاده می کرد و بیشتر علاقه به نشان دادن تاثیرات نور، که یکی از موضوعات اصلی امپرسیونیسم بشمار می رفت، داشت. در مکالمه ی خود با یک روزنامه نگار در سال ۱۸۷۰، سزان توضیح داد که "من همانگونه که می بینم و احساس می کنم نقاشی می کنم، من حس هایی بسیار قوی دارم" (هاورد، ۱۸۲). در آثار سزان نبردی دائمی در برقراری تعادل بین دیدن و احساس کردن وجود داشت، نبردی که در آثار تمامی امپرسیونیست ها دیده می شد. در اور، سزان دکتر پل گاشه (۱۸۲۸- ۱۹۰۹)، اولین خریدار خود را پیدا کرد که بعدها نیز چهره اش در بومی توسط ونسان ون گوگ (۱۸۵۳- ۱۸۹۰) به ثبت رسید.
نمایشگاه ها
همانند دیگر هنرمندان آونگارد، سزان نیز برای وارد شدن به صحنه های هنری محافظ کار و شناخته شده با دشواری روبه رو شد. آثار ارسالی او برای سالن پذیرفته نمی شد. سالن نمایشگاهی در پاریس بود که با حمایت آکادمی فرانسه اداره می شد و از سال ۱۶۶۷ به بعد هنر را در انحصار خود داشت. هنرمندان تنها با فروش آثار خود در این نمایشگاه می توانستند امیدوار باشند تا در آینده سفارشات و حامیانی پر منفعت داشته باشند. پس از اعتراضی گسترده به تعداد هنرمندان رد شده در سال ۱۸۶۳، نمایشگاهی خاص با نام تالار رد شدگان تشکیل شد. سزان در این نمایشگاه تصویری تحریک کننده از زنی برهنه را به عنوان چالشی برای ایجاد مباحثه به نمایش گذاشت. این بردی کوچک در مقابل آداب و سنن بود. سیستم سالن به سختی شکسته می شد اما خوشبختانه انحصار آن به چالش کشیده شده بود.
سزان نقاشی خود با نام خانه ی مرد حلق آویز شده (۱۸۷۳) را در اولین نمایشگاه هنرمندان مستقل در آوریل سال ۱۸۷۴ در پاریس به نمایش گذاشت. این نمایشگاه که اولین نمایشگاه مستقل برگزار شده توسط دلالان هنری بود شامل آثاری در سبک های مختلف و تعدادی اثر متعلق به هنرمندان امپرسیونیست مانند مونه، ادگار دگا، پیسارو و پییر آگوست رنوار می شد و به همین دلیل به عنوان اولین نمایشگاه امپرسیونیست شناخته شد. این نمایشگاه که به مدت یک ماه برقرار بود توسط نزدیک به ۴۰۰۰ نفر دیده شد. میزان فروش بالا نبود و مطبوعات این جسارت را برای نمایش و فروش آثار هنری خارج از سیستم سالن مورد نقد قرار دادند. با این وجود، نمایشگاه امپرسیونیست اولین ضربه به موسسات هنری بود و به دنباله ی آن تعداد زیادی نمایشگاه های دیگر نیز شکل گرفتند. سزان در سومین نمایشگاه امپرسیونیست ها در سال ۱۸۷۷ نیز با ۱۶ اثر شرکت کرد. باری دیگر منتقدین محافظ کار نقاشان امپرسیونیست را مورد تمسخر قرار دادند. با این وجود سزان هیچگاه از شرکت در سالن نا امید نشد. در سال ۱۸۸۲ سزان پس از شکست های پی در پی موفق شد تا برای اولین و آخرین بار در دوران فعالیتش در سالن شرکت کند – در یک نت توسط یک داور اثر سزان "نا مناسب برای وقار و شأن هنر" شناخته شده است (رو، ۴۴).
این نمایشگاه های مستقل دهه ی ۱۸۷۰ همچنین فرصتی را برای هنرمندان با ذهنیت های مشابه فراهم می آورد تا یکدیگر را ملاقات و در رابطه با کارهای خود صحبت و حتی مباحثه کنند. کافه گربوا در پاریس اکثرا مملو از هنرمندانی بود که امروزه شهرتی جهانی دارند. در این زمان هنرمند ماری کسات (۱۸۴۴- ۱۹۲۶ میلادی) در رابطه با شخصیت سزان اینگونه می نویسد: "اولین باری که او را دیدم، سزان شبیه به قاتلانی بود با چشمانی وحشی، قرمز و از حدقه بیرون زده، با ریشی شدیدا نوک تیز… و نحوه ی حرف زدنی هیجانی که ظروف را به سر و صدا می انداخت." پس از شناخت بیشتر سزان، کسات می نویسد که او دارای "مهربان ترین و لطیف ترین طبیعت است" (رو، ۱۸۶).
همانند دیگر هنرمندان، سزان آماده ی روبه رو شدن با نقد های شدید و بی امان منتقدین هنری بود که کارهای او را درک نمی کردند. عموم مردم نیز درکی از کار های او نداشتند اما حداقل، حتی بدون دانستن دلیل آن، چیزی را که دوست داشتند می شناختند. با این وجود انتخاب رنگ ها و موضوعات نا متعارف و عجیب به علاوه ی فرم های تحریف شده ی آنها باعث ایجاد همزمان خشم، آشفتگی، تعجب و تمسخر شده بود. هرگونه تعریف و تمجیدی از آثار او توسط طرفداران امپرسیونسیت برای سزان که با پدر کنترل گر خود در اکس-آن-پرووانس زندگی می کرد پوچ و بی معنی به نظر می آمد زیرا در واقعیت سزان نمی توانست درآمد زندگی خود را از طریق آثار هنری اش تامین کند. او در سال ۱۸۷۰ برای فرار از اعزام به خدمت اجباری در جنگ های فرانسه و پروس به جنوب گریخت و همچنان زندگی خود را با کمک های پدر سنتی خود می گذراند. سزان معشوقه و پسر خود را مخفی نگه داشت و در روستایی نزدیک مستقر کرد.
استقلال
سزان نقاشی های طبیعت بی جان بسیاری را خلق کرد. نمایش های دمدمی او از این موضوعات محقر به همراه دسته بندی غیر عادی اشیاء نقشی به سزا در اثبات کردن این نظریه داشتند که حتی میوه و گل ها نیز می توانستند هنری عالی باشند. همانگونه که سزان به یکی از دوستان خود گفته بود، "زمانی که من از رنگ برای کشیدن پوست هلویی زیبا و یا تیرگی یک سیب کهنه استفاده می کنم، در انعکاسات آنها نگاهی به عشقشان به خورشید و خاطراتشان از شبنم و تازگی می اندازم" (رو، ۲۵۵).
گروههایی از زنان و مردان حمام کننده یکی دیگر از موضوعاتی بود که سزان در دوران فعالیتش به آن می پرداخت. او همچنین بسیاری از دوستان و آشنایان خود را در قالب نقاشی پرتره ثبت کرده است که نمونه ی آن پرتره ویکتور شوکه در صندلی راحتی (۱۸۷۷ میلادی) می باشد. شوکه (۱۸۲۱- ۱۸۹۱ میلادی) از مجموعه داران هنری شناخته شده ای بود که در مجموعه اش آثاری از امپرسیونیست ها نیز وجود داشت. او بعد ها تبدیل به حامی این هنرمندان و سبک هنری شد. جولین تنگای/پر تنگای (۱۸۲۵- ۱۸۹۴ میلادی) یکی دیگر از حامیان این هنرمندان بود که مغازه ای از ابزار هنری در مون مارتر داشت و در ازای هزینه ی نقدی نقاشی نیز قبول می کرد.
از آنجایی که سزان پس از مرگ پدرش در سال ۱۸۸۶ میلادی مبلغ قابل ملاحظه ای را به ارث برده بود، می توانست بدون هیچگونه فشار مالی و تاثیرات خارجی هنر خود را دنبال کند. شش ماه قبل در آوریل سال ۱۸۸۶ میلادی، سزان با ماری اورتانس ازدواج کرده بود. در انتهای دهه ی ۱۸۸۰ میلادی، سزان خود را به عنوان هنرمندی مستقل تثبیت کرده و توجه نویسندگان و هنرمندان موومان سمبولیسم (که در مقابل رئالیسم برخاسته بودند) را به خود جلب کرده بود. در سال ۱۸۸۹ او نقاشی خود با نام خانه ی مرد حلق آویز شده را در نمایشگاه جهانی به نمایش در آورد. نمایشگاه دیگری در سال ۱۸۹۰، اینبار در بروکسل برگزار شد.
حال سزان در ملک خانوادگی خود در اکس-آن زندگی و در آتلیه ی خود که از دسترس دیگران خارج بود کار می کرد. اما او بر روی برون زدگی های سنگی، جیرجیرک و نور خورشید تمرکز می کرد. سزان زمانی اینگونه نوشته بود که "خورشید در این مکان فوق العاده است و به نظر می رسد که سیلوئت اشیاء نه تنها به رنگ های مشکی و سفید، بلکه در رنگ های آبی، قرمز مایل به قهوه ای و بنفش نیز دیده می شود" (هاورد، ۱۸۳). نقاشی در فضای باز به جای طراحی و نقاشی منظره در فضای داخلی آتلیه از مشخصه های موومان امپرسیونیسم بود.
سبک تکامل یافته: پست امپرسیونیسم
سبک سزان اکنون به تکامل رسیده بود و او از ضرب قلم مو هایی کوچک و سبک استفاده می کرد تا به تدریج نقاشی را به وسیله ی تاش هایی مکرر شکل دهد. او پالت رنگی خود را حال تنها به هدف ایجاد هارمونی رنگی انتخاب می کرد. سزان می دانست که این چالش امری سهمگین و یا حتی امکان ناپذیر بود و در سال های پایانی زندگی خود اینگونه نوشت: "من توانایی و بزرگی رنگ کردن طبیعت سرزنده را ندارم" (هاورد، ۲۳۶) و "هنوز نمی توانم نیرویی که در مقابل حواسم آشکار می شود را به درستی نقش کنم" (رو، ۲۶۸). او دائما بر روی آثار خود کار و تعداد معدودی را امضا می کرد زیرا احتمالا اعتقاد داشته است هرگز چالش را تکمیل نکرده است. یکی دیگر از نشانه های اینکه سزان دائما با چالشی مشابه مواجه بود، وسواس و پرداختن بیش از اندازه ی او به موضوعاتی خاص بود؛ او نزدیک به ۶۰ بار کوه سنت ویکتور در شرق اکس-آن را نقاشی کرده است. این نقاشی ها کاملا گویای پیشرفت سزان به سمت هدف خود هستند؛ آنها رئالیست نبوده، رنگ ها بعد فضایی را ایجاد کرده و طبیعت تبدیل به اشکال هندسی شده است.
سزان بارها با شکست رو به رو شد و دوستان او به یاد دارند که او با نا امیدی تسلیم شده و نقاشی های نا تمام را بر روی پرچین ها رها می کرد. اما سزان قطعا به دیگر اهداف خود مانند به تصویر کشیدن تجربه ی طبیعت به جای تصویری واقع گرایانه از آن (تصویری که دوربین ارائه می داد) رسید. هدف او نمایش احساسات ما از محیط اطرافمان بود و نه آن چیزی که با چشم می دیدیم. او قصد داشت تا پرسپکتیو را تنها با استفاده از رنگ نشان دهد. هدف سزان تولید دوباره ی واقعیت موجود نبود، بلکه او می خواست واقعیتی جدید در موازات با طبیعت خلق کند. به همین دلیل او اکثرا به جای رنگ روغن از آبرنگ استفاده می کرد تا بتواند رنگ ها و نحوه ی لایه سازی آنها بر روی بوم را آزمایش و تجربه کند.
هدف نهایی سزان کشف و شهود ساختار بنیادین، دوام و ثبات، عمق و فضا بود که به عنوان پست امپرسیونیسم شناخته شده است. پست امپرسیونیسم سبکی است که طبیعت واقع گرایانه و تمایل امپرسیونیست ها به در کنار هم قرار دادن رنگ ها و نور را رد می کرد. هنرمندان پست امپرسیونیست قصد داشتند تا بیان عاطفی و سمبولیسمی دائمی را به جلوه های زود گذر نور و رنگ امپرسیونیست اضافه کنند. به همین دلیل سزان قبل از به دست گرفتن قلم موی خود، موضوع مورد نظرش را مشتاقانه و با جزئیات مطالعه می کرد.
هاج، تاریخدان هنر، اینگونه توضیح می دهد: "سزان با تمامی موضوعات خود برخوردی مشابه داشت. همه چیز دارای ساختاری درونی بود که او با رنگ و ضرب قلم مو هایی هدایت شده به تصویر می کشید و تمامی اشیا را با لایه هایی از رنگ های کنتراست دار برای آشکار ساختن آن ساختار شکل می داد" (۶۴). این سبک برای نقاشی منظره، طبیعت بی جان و پرتره استفاده می شد.
در طول دهه ی ۱۸۹۰ سزان کم کم به شهرت و اعتبار رسید. تعداد زیادی از منتقدین هنر هنوز آثار او را مورد تمسخر قرار می دادند اما تعداد زیادی از هنرمندان دیگر مشارکت او در موومان آوانگارد را تحسین می کردند. او حتی تعدادی عقیده و نظر موافق نیز دریافت کرد. ترک های موجود در موسسات و تشکیلات هنری در حال افزایش یافتن بودند. تعدادی از مجموعه داران هنری که حامی امپرسیونیست ها بودند تا آن زمان درگذشته بودند اما بازفروش مجموعه ی آنها نشان می داد که خواستاران این سبک هنری، شامل آثار خلق شده توسط سزان، افزایش یافته بودند. سزان در نوامبر سال ۱۸۹۵ در پاریس اولین نمایشگاه انفرادی خود را با ۱۵۰ اثر برگزار کرد.
شهرت بین المللی سزان نیز در حال افزایش بود و در سال ۱۸۹۷ دو اثر از او در گالری ملی برلین به نمایش درآمد. با وجود اینکه سزان مدتی از سال را در پاریس سپری می کرد و در سال ۱۸۹۰ در طول سفرش به سوئیس برای اولین بار به خارج از کشور سفر کرد، اما منحصرا در اکس-آن باقی ماند و حتی با عنوان 'گوشه نشین اکس-آن' نیز شناخته شد. سزان بخصوص مورد احترام هنرمندان پاریسی جوان شامل تعداد زیادی از نقاشان پست امپرسیونیست که بعدها تبدیل به نام هایی آشنا شدند بود. هنرمندان و دلالان حتی در زمان گوشه نشینی او نیز به دنبالش بودند. به دنبال نمایشگاه جهانی سال ۱۹۰۰، سالن هنرمندان مستقل در سال های ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ و سالن پاییز سال ۱۹۰۴، سزان معروفیت بیشتری کسب کرد.
سزان تا پایان عمر خود در خانه ی نهایی اش در له لوو (Les Lauves) در شمال اکس-آن به فعالیت خود ادامه داد. او مجبور به فروش ملک پدری خود شده بود تا سهم خواهر خود از ارث پدری اش را پرداخت کند. سزان در له لوو (Les Lauves) آتلیه ای برای خود ساخته بود که چشم انداز مورد علاقه اش از کوه سنت ویکتور را داشت. سزان که سال ها از بیماری دیابت رنج می برد، زمانی که در حال نقاشی در زیر باران بود تبی شدید گرفت و در ۲۳ اکتبر سال ۱۹۰۶ در گذشت.
میراث
توانایی های سزان توسط هنرمندان هم دوره ی خود شناخته شده بود. پیسارو در نامه ی خود به یک منتقد هنری در سال ۱۸۸۳ در رابطه با آثار سزان اینگونه نوشته است: "چرا در رابطه با سزان که تمامی شما او را به عنوان یکی از حیرت انگیز ترین و نادر ترین خلق و خو و سرشت های زمان خود می شناسید که تاثیر به سزایی بر روی هنر مدرن نیز داشته است صحبتی نمی کنید؟" (هاورد، ۱۰۱). اما همچنان منتقدین سنتی وجود داشتند و همچنین منتقدینی که قبلا بصورت رسمی از امپرسیونیست ها حمایت کرده بودند اما الان تکنیک های آنها را برای تولید هنری عالی کافی نمی دانستند. امیل زولا یکی از این شخصیت ها بود که بر روی سزان به عنوان فردی که به کمال استعداد و توانایی اش نرسیده بود یاد کرده است. شخصیت اصلی رمان زولا در سال ۱۸۸۶ به نام شاهکار که نقاشی شکست خورده را به تصویر می کشید، واضحا از روی سزان الهام گرفته شده بود. رمان به قهری حل نشدنی بین دوستان کودکی می انجامد که دیگر با یکدیگر صحبت نمی کنند.
زولا در رابطه با سزان اشتباه می کرد. یک سال پس از درگذشتش، ۵۷ اثر از سزان در سالن پاییز به نمایش درآمدند. این آثار بر روی نسل جدیدی از هنرمندان شامل پابلو پیکاسو و هانری ماتیس که دنیای هنر را باری دیگر تغییر دادند، تاثیر گذاشتند. پیکاسو مستقیما از سزان به عنوان یکی از منابع الهام خود در شکل دادن به کوبیسم نام برده است. پیکاسو و ماتیس و دیگر هنرمندان به دفعات از سزان به عنوان "پدر تمامی آنها" یاد می کنند (هاج، ۶). سزان خود گفته است، "من قصد دارم تا امپرسیونیسم را سبکی ماندگار و نیرومند مانند هنر داخل موزه ها کنم." (Bouruet Aubertot, ۳۴۴)