شارلوت کورده ( ۱۷۶۸- ۱۷۹۳ ) نقشی کلیدی در انقلاب فرانسه ( ۱۷۸۹ - ۱۷۹۹ ) بازی کرد زمانی که او در روز ۱۳ جولای ۱۷۹۳ ژان پل مارا فعال سیاسی افراطی را در وان حمام خانه اش ترور کرد. علی رغم داشتن پیشینه اشرافی ، کورده جمهوری خواهی پرشور بود که معتقد بود مارا و متحدان ژاکوبن او روح انقلاب را به انحطاط و تباهی کشانده اند. پس از اعدام کورده در ۱۷ جولای او به یک شهید انقلابی مبدل گشت.
قتل مارا به دست کورده دارای اهمیت بود ، نه تنها به عنوان اعتراضی علیه خونریزی فراوانی که در عصر وحشت به راه افتاده بود بلکه بدین جهت که این رخداد نمونه ای بود از تاثیری که زنان بر مسیر انقلاب فرانسه گذاشته بودند. با این عمل خود ، کورده توانست تصور عموم مردم را از زنان به عنوان افرادی ذاتا غیر سیاسی به چالش بکشد. در طول سده ها پس از اعدام کورده ، در آثار شعرا ، هنرمندان ، و ادبا از حیات او با آب و تاب فراوان یاد شده است : در سال ۱۸۴۷ ، آلفونس دو لامارتین نویسنده شهیر فرانسوی به او لقب فرشته مرگ داد.
سالهای نخستین زندگی
قاتلی که در تاریخ از او به عنوان شارلوت کورده یاد می شود با نام کامل ماری-آنه-شارلوت کورده دارمون در روز ۲۷ جولای ۱۷۶۸ در سن-ساتورنن ، در منطقه نُرماندی دیده به جهان گشود. پدر او ، ژاک فرانسوا دو کورده دارمون ، پسر کهین یک خانواده اشرافی اما فقیر گشته بود ، از نوادگان پیر کورنی نمایش نامه نویس مشهور فرانسوی. او با زنی نجیب زاده و دلربا اما همچون خود فقیر موسوم به شارلوت-ماری گولتیه دزوتیو ازدواج کرد ، که حاصل این ازدواج پنج فرزند بود. چهارمین فرزند آنها شارلوت بود ، که نزد خانواده و دوستان نزدیکش ماری نامیده می شد. کودکی شارلوت کورده بدون حادثه خاصی سپری شد ، تا اینکه در آوریل ۱۷۸۲ ، مادر و خواهر بزرگتر او هر دو جان باختند. فرانسوا کورده که از این حادثه اندوهگین بود و از تامین هزینه زندگانی فرزندان خود ناتوان بود ، تصمیم گرفت تا شارلوت ۱۳ ساله و خواهر جان به در برده او ، النور ، را برای ادامه زندگی به دیر بانوان بفرستد ، صومعه ای در کان ، واقع در منطقه نرماندی.
در کان ، راهبه ها آموزش عالی برای کورده مهیا نمودند . کورده که در ابتدا دختری خجالتی و دست و پا چلفتی بود ، آموخت تا رفتاری مهذب و مودبانه داشته باشد ، و در نهایت ظرافتی از خود نشان داد که با تبار اشرافی او متناسب بود. او به خاطر استعدادش در نقاشی و آوازخوانی مورد توجه واقع شد ، و خصوصیات ظاهری چشمگیر او نیز مرکز توجهات بود ؛ قد او به بالای پنج پا می رسید ، بدن او نیز ترکه ای بود با چشمان خاکستری بی حالت ، پیشانی فراخ ، و چانه ای دارای فرورفتگی. موی او به رنگ قهوه ای روشن بود و فر ، ویژگی ای که بعدها مورد مناقشه واقع شد چرا که در پرتره مشهوری که اوئه از کورده ترسیم کرده بود موی او بلوند بود. کورده ذاتا باهوش بود و دارای مطالعات فراوان و غالب اوقات در کتابخانه صومعه دیده می شد جایی که او مجذوب آثار مرتبط با تاریخ یونان و روم باستان شده بود.
در عین حال ، همچنان که کورده بزرگتر می شد ، او به شکل روزافزونی از تنش ها و اختلافات سیاسی بالا گرفته که در فرانسه ظاهر شده بود آگاه می شد. با به کنار نهادن کتب تاریخی ، او به مطالعه آثار ژان ژاک روسو و ولتر ، فیلسوفان عصر روشنگری پرداخت که در سرتاسر فرانسه دارای محبوبیت بودند. او مسحور نظریاتی نظیر حقوق فطری بشر ، قرارداد اجتماعی ، و اصل تفکیک قوا گشت. زمانی که در ماه می ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه آغاز شد ، کورده از سرعت اصلاحات شگفت زده شد ، و یحتمل چشم به راه اخباری بود که از ورسای و پاریس بیرون می آمد. به عنوان یک جمهوری خواه آشکار ، کورده از دستاوردهای نخست انقلاب ، همچون فرامین آگوست و اعلامیه حقوق بشر و شهروند مسرور بود.
حمایت از انقلاب وی را در تضاد با خانواه اش قرار داده بود. هر دو برادر او برای پیوستن به ارتش جلای وطن کردگان فرانسه به کوبلنز رفته بودند جایی که محل گرد هم آمدن آن ارتش بود. در شب پیش از عزیمت برادر کوچکتر او ، خانواده کورده ضیافت شامی برای وداع با آن برادر کوچکتر ترتیب داده بودند و در آن جامهای شرابشان را به افتخار لویی شانزدهم ( حاکمیت، ۱۷۷۴- ۱۷۹۲ ) به هم می زدند. تنها شارلوت بود که در میان افراد خانواده جام خود را بالا نیاورد. زمانی که پدرش از وی پرسید چرا او به افتخار شاه نیک و با فضیلت شان شراب نمی نوشد ، کورده در پاسخ گفت ، " من نیز معتقدم که او شاه با فضیلتی است ، اما یک شاه ضعیف نمی تواند شاه نیکی باشد. او از این که از گرفتاری های مردم خود جلوگیری کند ناتوان است "( van alstine, 45). این کار او باعث شد تا سکوت تلخی در ادامه بر آن ضیافت شام حاکم شود. بعدها ، زمانی که از او به شکل صریحی پرسیده شد که آیا او یک جمهوری خواه است ، کورده در پاسخ گفت ، اگر فرانسه لایق حکومت جمهوری باشد ، من باید یک جمهوری خواه باشم"( van alstine , 43 ). بهرحال ، این اتفاق یک استثنا بود ، چرا که کورده از ترس اینکه مبادا خانواده خود را رنجیده خاطر کند معمولا از گفتگو در باب مسائل سیاسی اجتناب می کرد.
برای نجات انقلاب
در جولای ۱۷۹۰ ، مجلس ملی انقلابی دستور تعطیلی همه صومعه ها و دیرها در فرانسه را صادر کرد ، که این مساله موجب شد کورده از جایی که هشت سال در آن زندگی کرده بود به بیرون رانده شود. کورده به جای این که نزد پدرش باز گردد ، در کان باقی ماند ، و به ملک دختر دایی اش ، مادام دو برِتویل نقل مکان نمود. علی رغم اختلافات سیاسی ، آن دو به دوستان صمیمی یکدیگر بدل شدند ، و کورده به عنوان تنها وارث دختر دایی اش نامیده شد.
همچنان که کورده به زندگی در کان ادامه می داد ، انقلاب پیوسته حالت افراطی و تفرقه افکنانه به خود می گرفت. تا سپتامبر ۱۷۹۲ ، جنگ های انقلاب فرانسه ( ۱۷۹۲- ۱۸۰۲ ) در حال شکل گیری بود ، نهاد سلطنت در فرانسه واژگون شده بود و نخستین جمهوری فرانسه تاسیس گشته بود. این تغییرات سریع اجتماعی ناگزیر اختلافاتی را در مورد آینده جمهوری نوپا و تازه تاسیس فرانسه ایجاد می نمود ، که این عدم توافق در عداوت و دشمنی بین گروه های سیاسی ژیروندن و ژاکوبن مشهود بود. ژیروندن ها از اکتبر ۱۷۹۱ به امور سیاسی فرانسه مسلط بودند ولی در این برهه از زمان موضع معتدلتری را در برابر پوپولیسم افراطی حمایت شده به وسیله ژاکوبن ها اتخاذ کرده بودند. ژیروندن ها از این بابت نگران بودند که قسمت عمده سرنوشت انقلاب فرانسه به وسیله توده مردم پاریس به زیان سایر شهرهای فرانسه تعیین می شد و بر آن بودند که اسب سرکش انقلاب را مهار کنند . در دیگر سو ، ژاکوبن ها حامی خواسته های طبقات فرودست پاریس بودند و آرزو داشتند که انقلاب در ابعادی وسیع تر گسترش یابد.
همچون بسیاری افراد در سایر شهرهای فرانسه ، کورده خود را حامی ژیروندن ها می دانست. او از خشونت توده مردم که با پشتیبانی فعالان سیاسی ژاکوبن صورت گرفته بود ، نظیر کشتار سپتامبر ۱۷۹۲ که در آن بین ۱۱۰۰ تا ۱۴۰۰ تن از زندانیان پاریس به دست اوباش به قتل رسیده بودند ، دلزده شده بود. خشونت سیاسی ژاکوبن ها کورده را از نظر شخصی نیز تحت تاثیر قرار داده بود. در آوریل ۱۷۹۳ ، گروه های جستجوگر ژاکوبن پدر گومبو ، کشیش ضد انقلابی که آخرین مراسم مذهبی را بر بالین مادر محتضر کورده اجرا کرده بود دستگیر کردند. پدر گومبو که بدین ترتیب از مخفی گاه خود جدا شده بود ، در ۵ آوریل اعدام شد ، که این نخستین اعدام با تیغه گیوتین در کان به شمار می رفت. پس از مرگ او ، خشونت سیاسی در کان افزایش یافت . جزوات سیاسی که حاوی حملات به ژاکوبن ها بود و آنان را متهم می کرد که به آتش خشونت ها دامن می زنند به شکل کثیری در آن شهر منتشر می شد ، و محتملا کورده نیز آن جزوات را خوانده بود.
در ۲ ژوئن ۱۷۹۳ ، برجسته ترین ژیروندن های کنوانسیون ملی فرانسه به دست همان اوباشی که از آنان بیم داشتند تصفیه شدند. پس از دستگیری رهبران شان ، مابقی اعضای ژیروندن ها و حامیان آنها به سایر شهرستان های فرانسه گریختند جایی که آنان تظاهراتی را علیه رژیم ژاکوبن ترتیب می دادند و همه میهن پرستان راستین را به قیام ترغیب می کردند ؛ شهرهای لیون ، مارسی ، و بوردو به پا خاستند ، همه نهادها و ادارات وابسته به ژاکوبن ها را بر انداختند و آغاز شورش های فدرالیست را رقم زدند. در ادامه این خیزش ها بود که شهر کان به ملجا و پناهگاهی برای ژیروندن ها بدل شد. پس از ۲ ژوئن ، ژیروندن های متواری در هتل دو اینتاندانس مستقر شدند ، که در فاصله بسیار کمی با محل اقامت کورده و دختر دایی اش واقع شده بود. کورده مکرراً در گردهمایی آنان شرکت میکرد و در میان جماعتی قرار داشت که در زیر بالکن آن هتل ایستاده بودند ، و به نطق های پرشور آنان گوش می کرد. در ۷ جولای ، شهر کان رژه نظامی را به عنوان یک نیروی اعتراضی علیه ژاکوبن ها به راه انداخت ، که کورده نیز با تشویش فراوان شاهد آن بود.
کورده به این نتیجه رسیده بود که ژاکوبن ها فرانسه را به مسیر تیره و تار و خونین هدایت می کنند. او از صمیم قلب باور داشت ، که اگر آنان متوقف نشوند انقلاب به طور قطع و یقین به تباهی کشیده خواهد شد و هزاران تن دیگر نیز از میان خواهند رفت. در همین برهه زمان در تابستان بود ، که کورده به این نتیجه رسید تنها راه متوقف ساختن جنگ داخلی ، کشتار ، و فاجعه کشتن یکی از رهبران ژاکوبن ها است. او می توانست ، در میان رهبران ژاکوبن ، ماکسیمیلیان روبسپیر یا کامی دمولن را برگزیند اما او به این نتیجه رسید تا ژان پل مارا را به عنوان هدف خود قرار دهد. کسی که از نظر کورده بیش از سایرین مستحق مرگ بود.
مارا که پیش از انقلاب به پیشه طبابت اشتغال داشت ، به یک فعال سیاسی برجسته تبدیل شده بود که غالبا در کانون لحظات خونین انقلاب قرار گرفته بود. روزنامه اوموسوم به LAmi de peuple ( دوست ملت ) یکی از علل شکل گیری کشتارهای ننگین سپتامبر قلمداد می شد ، و او نقشی کلیدی در سقوط ژیروندن ها داشت ، که از نظر کورده ، تنها حامیان راستین انقلاب بودند. با کشته شدن مارا ، کورده ظاهرا باور داشت که بدترین تندروی های ژاکوبن ها متوقف خواهد شد ، و جمهوری از سقوط به دست خود نجات خواهد یافت. در ماه جولای ، کورده بر آن شد که خود ابتکار عمل را به دست گیرد. در بعد از ظهر ۹ جولای او از خانه دختر دایی اش خارج شد و رهسپار پاریس گشت.
فرشته مرگ
کورده در روز ۱۱ جولای وارد پاریس شد ، و در هتل پروویدانس در خیابان ویو-آگوستن مستقر شد. در ابتدا او قصد داشت که مارا را رو به روی مجلس ملی به قتل برساند تا پیام او به شکل واضح تری نمایان شود ، ولی عودت بیماری پوستی مارا که از دو سال پیشتر او را به ستوه آورده بود باعث شده بود که او در وان حمام خانه اش در خیابان کوردلیه ها بستری شود. کورده از این مساله سرخورده شد ولی او مصمم بود تا نیت خود را عملی کند.
در ساعت ۸ صبح روز ۱۳ جولای ، او از محل اقامت خود به پاله روآیال رفت ، جایی که پاتوق غریبه هایی بود که برای جشن های روز باستیل یا روز ملی فرانسه به پایتخت آمده بودند. او پیش از آنکه کلاه سیاه رنگ مزین به روبان سبز را که سالها بعد به شهرت رسید خریداری کند ، روزنامه ای را خرید که از قصد ژاکوبن ها برای اعدام رهبران ژیروندن خبر می داد. مهم ترین خرید او در صبح آن روز در یک مغازه کارد فروشی بود ، جایی که او چاقویی دسته چوبی با تیغه ای پنج اینچی خریداری کرد. در حالی که آن سلاح را در زیر جامه خود قرار داده بود ، او رهسپار محل اقامت مارا شد.
حدود ساعت یازده و نیم کورده به آنجا رسید و با خوش آمدگویی کاترین اورار ، خواهر نامزد مارا ، سیمونه رو به رو شد. کاترین از کورده خواست که آنجا را ترک کند ، با گفتن این جمله که مارا به واسطه بیماری نمی تواند ملاقات کنندگان خود رابپذیرد. در ساعت ۷ بعد از ظهر ، کورده به آنجا بازگشت. آمدن او با تحویل نان تازه و روزنامه به وسیله مامور تحویل مصادف شد ، که این امر باعث شد او از در وارد خانه شود و از پله ها بالا رود. اینجا بود که او به وسیله سیمونه متوقف شد ، چرا که او از عزم فراوان کورده برای دیدار با مارا ظنین شده بود. زمانی که سیمونه در این باره از کوره پرس و جو کرد کورده در پاسخ گفت که او اخباری در مورد خائنین در منطقه نرماندی دارد ، و از قصد صدای خود را بالا برد تا مارا که در اتاق کناری بود بتواند صدای او را بشنود. در همان لحظه که سیمونه می خواست کورده را نزد مارا بفرستد ، صدایی از وان حمام مارا به گوش رسید :" بگذارید بیاید داخل. علی رغم میل خود ، سیمونه کورده را به اتاق مارا راهنمایی کرد ، جایی که مارا در وان حمام در حالیکه بدنش خیس شده بود دراز کشیده بود و روبه روی او قطعه چوبی به عنوان میز تحریر قرار گرفته بود.
به مدت ۱۵ دقیقه ، مارا از کورده در مورد خائنین احتمالی ژیروندن در کان پرس و جو کرد. مارا از کورده نام آنان را پرسید ، و کورده فهرستی از خائنین را به او ارائه داد. زمانی که کورده سخنان خود را تمام کرد مارا در پاسخ گفت " خوب ، در چند روز آینده ، همه آنها را به تیغه گیوتین خواهم سپرد (schama,736) . گفتن این جملات ، کورده را برانگیخت. با لمس جامه خود ، او چاقویش را بیرون آورد و آن را به پهلوی راست مارا ، دقیقا در زیر استخوان ترقوه او فرو کرد. مارا آن فعال سیاسی با درد و رنج ، فریاد کشید ،" به دادم برسید ، عزیزانم"! اما زمانی که سیمونه به سرعت خود را به اتاق رساند ، مارا از پاسخ دادن ناتوان گشته بود ، و آب حمام نیز به شکل مهوعی سرخگون شده بود.
سیمونه جیغ کشید ، "خدای من"، او با فریاد گفت ،" مارا به قتل رسیده است"! ( schama,738 ). از آنجا که پنجره حمام باز نگه داشته شده بود ، هیاهو باعث شد که افراد دیگری به داخل اتاق بیایند. نخستین کسی که وارد اتاق شد لورن باس بود ، کسی که مامور تحویل روزنامه ها به مارا بود. باس که وحشت زده شده بود ، صندلی ای را به دست گرفت و آن را به سمت کورده پرتاب کرد پیش از آنکه بر روی آن بپرد و بالای سر کورده قرار بگیرد. او کورده را در آنجا نگه داشت تا این که همسایه های مارا به داخل اتاق آمدند. دو تن از آنان ، یک دندان پزشک و یک جراح ، مارا را از وان حمام بلند کردند و بر آن بودند تا از خونریزی جلوگیری کنند. این عمل بی حاصل بود ؛ دوست ملت مرده بود.
ساعتی بعد ، اخبار ترور مارا به همه جا سرایت کرد ، و جماعتی از مردم بیرون آپارتمان گرد آمده بودند. کمیته ای شش نفره از نمایندگان کنوانسیون ملی به زودی برای استنطاق از آن قاتل وارد محل شدند. آنان کورده را در حالی یافتند که همچنان در آپارتمان مارا نشسته بود ، به وسیله همسایه هایی که او را دستگیر کرده بودند تحت مراقبت بود ، در حالیکه هیچ قصدی برای مقاومت یا فرار نداشت. او به تمامی سوالاتی که از او پرسیده شد پاسخ داد. به نمایندگان اطلاع داد که او فقط به قصد کشتن مارا به پاریس آمده بود و او در این ماجرا تنها بوده است. در این نقطه پایانی ، نمایندگان حرف او را باور نکردند ؛ یقینا، او تنها مهره ای در یک توطئه بزرگتر بوده است. آن نمایندگان امر کردند تا او به زندان اَبِِی فرستاده شود ، جایی که او شب را بر روی یک تشک حصیری به صبح رساند ، و تنها همدم او یک گربه سیاه بود : نکته جالب آن بود ، که زندانی که او در آن محبوس بود اولین مکان کشتارهای سپتامبر بود ؛ سلولی که در آن حبس بود پیش از او محل اسارت ژاک-پیر بریسو و مادام رولان ، دو تن از قهرمانان ژیروندن کورده بود.
شهید انقلاب
مرگ مارا موجی از بهت و حیرت را در سرتاسر پاریس به وجود آورد . در کنار بهت و حیرت ناشی از ترور این مساله نیز عجیب بود که این قتل به دست یک زن صورت گرفته است. در حالیکه هیچ تردیدی درباره جرم کورده در این ماجرا وجود نداشت ، در آن زمان این باور به شکل گسترده ای مطرح بود که زنان ذاتا از ارتکاب اعمالی از این دست به دست خود عاجزند. بسیاری اطمینان داشتند که که یک مرد کورده را وادار ساخته تا مارا را به قتل برساند : ژاکوبن ها بسیار به این روایت دامن زدند ، به این امید که کورده وجود توطئه ای بزرگتر را بپذیرد. برای رسیدن به این هدف ، آنان سه بار کورده را در پیشگاه دادگاه انقلاب حاضر کرده و از او استنطاق کردند. در دو مورد از این بازجویی ها ، مونتانی ، رییس دادگاه از او پرس و جو کرد ، کسی که نهایت تلاش خود را به کار برد تا پرده از روی آن توطئه بردارد.
بخت و اقبال با مونتانی یار نبود. هر بار ، کورده با غرور مصرانه می گفت که در این ماجرا تنها بوده است. زمانی که از او پرسیده شد چرا مارا را به قتل رسانده ای ، او در پاسخ گفت " من می دانستم که او فرانسه را به انحراف و تباهی می کشاند. من یک نفر را کشتم تا جان هزاران نفر دیگر را نجات دهم. پیش از انقلاب من یک جمهوری خواه بودم و هرگز توان خود را از دست نداده ام (Andress,189 ). سپس مونتانی از کورده پرسید چه کسی به او در ارتکاب قتل مشورت داده است ، که کورده در پاسخ این چنین گفت :
کورده : من هرگز با مشورت و نظر دیگران مرتکب این چنین حمله ای نمی شدم. من به تنهایی این ایده را در ذهنم پرورش دادم و آن را عملی کردم.
مونتانی : ولی چگونه ما باور کنیم که تو بدون مشورت با دیگران مرتکب این عمل شدی زمانی که می گویی مارا را به عنوان سرچشمه همه رذائل در فرانسه در نظر گرفته بودی ، کسی که لحظه ای از برانداختن نقاب از چهره خائنین و دسیسه گران دست بر نداشت ؟
کورده : تنها در پاریس مردم به مارا اینگونه نگاه می کنند. در سایر شهرستان های فرانسه از او به شکل یک هیولا و موجود منفور یاد می شود.
مونتانی : چگونه می توانی از مارا به عنوان موجودی شرور یاد کنی در حالیکه او از سر انسانیت به تو اجازه داد تا به دسترسی داشته باشی چرا که تو نامه ای به او نوشته بودی مبنی بر اینکه تحت تعقیب و آزار و شکنجه واقع شده ای ؟
کورده : چه تفاوتی دارد زمانی که او خود را به من به عنوان انسان نشان دهد حال آنکه نزد دیگران یک موجود شرور باشد ؟
مونتانی : گمان کرده ای تمام مارا ها را کشته ای ؟
کورده : با مرگ این یک نفر ، بقیه ، شاید ، بلرزند.
(Schama,739 )
در حالیکه کورده به شکل صریحی تقصیر خود را به گردن گرفته بود و اظهار می داشت که در این ماجرا تنها بوده است ، محاکمه چندان به درازا نکشید . وکیل مدافع او کلود فرانسوا شاوو-لاگارد بود ، کسی که بعدها از ماری آنتوانت نیز در دادگاه دفاع کرد ، گرچه در نتیجه آن محاکمه تردیدی وجود نداشت. شارلوت کورده به اعدام با تیغه گیوتین در روز ۱۷ جولای محکوم شد. در حالیکه رای نهایی دادگاه قرائت می شد ، کورده متوجه شد که افسری از گارد ملی مشغول ترسیم طرحی از چهره او بر روی کاغذ است. کورده که مجذوب این عمل آن افسر شده بود ، از دادگاه پرسید که آیا امکان آن هست که پیش از مرگ پرتره او ترسیم شود. زمانی که دادگاه به این خواسته او پاسخ مثبت داد ، او از آن افسر موسوم به ژان-ژاک اوئه ، خواست تا آن طرح را به پرتره تبدیل کند.
در دو ساعت پایانی زندگی خود ، کورده در کونسیرژری کنار اوئه نشسته بود ، و درباره آن پرتره که بعدها به شهرت رسید و جایگاه او را به عنوان یک شهید تثبیت میکرد اظهار نظر می نمود. پیش از پایان آن نقاشی ، آن دو به وسیله شارل هانری سانسون ، دژخیم دوره انقلاب که برای انتقال کورده به محل اعدام آمده بود از هم جدا شدند. زمانی که کورده از جای خود برخاست تا رهسپار محل اعدام شود ، او دسته ای از گیسوان خود را برید و آن را به اوئه داد ، به نشانه تحسین و سپاسگزاری از وی. کورده در حالیکه ملبس به جامه سرخ رنگی بود که بر خیانت او دلالت می کرد ، سوار بر گردونه مرگ بود ، و انقلابیون از اینکه صندلی و کشیش اقرار نیوش در اختیار او قرار بدهند امتناع کرده بودند. در حالیکه آن گردونه از خیابان های پاریس عبور میکرد ، طوفانی تابستانی به ناگاه وزیدن گرفت ، که باعث شد کورده خیس شود و هیئتی اثیری و مَلَک وار به خود بگیرد. یکی از ناظران که شاهد عبور کورده بود در این باره نوشت ، " تا هشت روز ، من دلباخته شارلوت کورده بودم (schama,741 ).
شارلوت کورده در روز ۱۷ جولای ۱۷۹۳ ، ده روز پیش از تولد ۲۵ سالگی اش ، با تیغه گیوتین اعدام شد. پس از آن که سر او بریده شد ، دستیار دژخیم سر بریده شده را به چنگ آورد و به آن سیلی می زد. طبق یک افسانه ، آن سر بریده زیر سیلی آن دستیار دژخیم سرخ رنگ شد ، داستانی که تا مدتها گواهی بر این قضیه بود که انسانها تا مدتی پس از بریده شدن سرشان از قوه ادراک بهره مند می مانند. پس از مرگ او ، ژاکوبن ها خواستند تا کالبد شکافی بر پیکر او انجام شود تا از باکره بودن وی اطمینان حاصل کنند ، چرا که آنان هنوز بر این باور بودند که او به تحریک یک مرد ، شاید عاشق او مرتکب این جنایت شده است. ماحصل آن کالبد شکافی بر باکره بودن کورده دلالت میکرد.
افسانه کورده ترکیبی از ماجراهای متضاد است. با به قتل رساندن مارا ، کورده ناخواسته یک شهید را به ژاکوبن ها تقدیم کرد ؛ و با مردن در راه آرمان ژیروندن ها ، او خود به یک شهید مبدل گشت. ترور مارا نه تنها فرانسه را از جنگ داخلی و عصر وحشت نجات نداد ، بلکه باعث شد کشتارها تشدید شود. به علاوه ، او نتوانست حمایت زنان انقلابی را به دست آورد ، در حالیکه آنان عمدتا به وسیله این عمل کورده وحشت زده شده بودند. در حقیقت ، این گونه تصور میشود که این اقدام کورده موجب شد تا زنان انقلابی برجسته دیگری نظیر مادام رولان و المپ دوگوژ به تیغه گیوتین سپرده شوند. با این وجود کورده تصور زنان را در خلال انقلاب درباره توانایی شخصی خود از انجام یک عمل بر اساس باورهایشان تغییر داد. بنا به همین دلیل ، برخی فمینیست های معاصر که عمل او را محکوم نکرده اند از وی به عنوان یک قهرمان یاد می کنند. قرنها پس از مرگ کورده ، از او به شکل افسانه وار در نقاشی ها ، اشعار ، و آثار ادبی متعدد یاد شده است ، و موجب گشته است که او به عنوان چهره ای محبوب در تاریخ فرانسه به حیات خود ادامه دهد.