حمله ناپلئون به روسیه ، همچنین موسوم به جنگ دوم لهستان ، و یا آنگونه که در روسیه مشهور است ، جنگ میهنی ۱۸۱۲ ، کارزاری نظامی بود که به وسیله ناپلئون اول امپراطور فرانسه ( حاکمیت بین سالهای ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۴؛۱۸۱۵ ) و ارتش بزرگ ۶۱۵۰۰۰ نفره او علیه روسیه به راه افتاد. این نبرد یک شکست فاجعه بار برای ناپلئون بود و یکی از مرگبارترین عملیات نظامی تاریخ به حساب می آید ، که باعث کشته شدن تقریبا ۱۰۰۰۰۰۰ تن گشت.
دلائل
پس از شکست روسیه در نبرد فریدلند ( ۱۴ ژوئن ۱۸۰۷ ) ، ناپلئون اول امپراطور فرانسه با آلکساندر اول تزار روسیه ( سالهای حاکمیت بین ۱۸۰۱ تا ۱۸۲۵ ) بر روی قایق در رودخانه نیمان گفتگوهای صلح را آغاز کرد. معاهده تیلسیت که ماحصل این مذاکرات بود به اتحاد میان فرانسه و روسیه انجامید ، که در آن روسیه ناچار شد به سیستم قاره ای بپیوندد ، که این سیستم قاره ای در واقع تحریمهای سنگین و گسترده ناپلئون علیه دشمن دیرینه خود ، بریتانیا بود. روسیه همچنین ناگزیر شد که دوک نشین بزرگ ورشو را به رسمیت بشناسد ؛ که این دوک نشین در واقع دولت دست نشانده فرانسه به شمار می آمد که از قلمروهای به تازگی آزاد شده از زیر یوغ پروس تشکیل شده بود. در عوض ، ناپلئون وعده داد که از روسیه در جنگ آتی علیه امپراطوری عثمانی حمایت کند و موافقت ضمنی خود را برای حمله روسیه به خاک فنلاند که در آن زمان تحت حاکمیت سوئد بود اعلام کرد. دو امپراطور با حالت مسالمت آمیز و دوستانه از هم جدا شدند ، و در عمل اروپا را میان خود تقسیم کردند.
این اتحاد که به وضوح به سود فرانسه بود ، در میان اشراف و نجبای روسی از مقبولیت برخوردار نبود ، چرا که آنان هیچ گاه به شکست در جنگ عادت نداشتند و این احساس را داشتند که فرصت انتقام گیری بابت شکست های خفت بار سالیان گذشته را از دست داده اند. به علاوه ، ناپلئون مجالی برای بلند پروازی های تزار آلکساندر اول مبنی بر انضمام قسطنطنیه و بخش هایی از بالکان باقی نگذاشت ، چرا که نمی خواست روسیه به آبهای مدیترانه دسترسی داشته باشد. مورد منازعه دیگر دوک نشین ورشو و احتمال احیای سلطنت لهستان در یک قدمی خاک روسیه بود.آلکساندر به این مساله همچون تهدیدی برای امنیت ملی روسیه می نگرسیت و از ناپلئون خواست به شکل مکتوب ضمانت دهد که سلطنت لهستان را احیا نکند. ناپلئون ، بهر حال ، به لهستان همچون حائلی مطلوب در برابر تهاجم روسیه نگاه می کرد و از پذیرش این درخواست آلکساندر امتناع کرد.
تنش بین دو امپراطور در سال ۱۸۰۹ به اوج خود رسید زمانی که ناپلئون گالیسیای غربی را پس از جنگ پنجم ائتلاف به دوک نشین ورشو افزود. سال پس از آن ناپلئون مذاکرات خود را با آلکساندر برای ازدواج با خواهر آن امپراطور قطع کرد و به جای آن با آرشیدوشس اتریش ماری لوییز وصلت کرد که این امر آزردگی خاطر روسها را در پی داشت. فروپاشی اتحاد میان دو امپراطور در ۳۱ دسامبر ۱۸۱۰ رقم خورد ؛ زمانی که آلکساندر از سیستم قاره ای خارج شد. اقتصاد روسیه به شکل گسترده ای مبتنی بر کشاورزی بود و به واردات اتکا داشت ؛ عدم داد و ستد با بریتانیا ، مهم ترین شریک تجاری سابق روسیه ، موجب تنزل و افت سریع ارزش روبل شده بود و آن کشور را در حالت بحران مالی قرار داده بود. ناپلئون که احساس می کرد آلکساندر به او خیانت کرده است در صدد بود او را وادار کند به تحریم علیه بریتانیا بپیوندد ؛ در بهار سال ۱۸۱۱ ، واضح بود که جنگ تازه میان فرانسه و روسیه گریز ناپذیر است.
تدارکات
در مورد حمله فرانسه به روسیه این باور غلط میان همگان رواج دارد که ناپلئون مشکلاتی را که در روسیه با آنها رو به رو خواهد شد دست کم گرفته بود و برای تهاجم خود به خاک روسیه از آمادگی کافی برخوردار نبود. در حقیقت ، ناپلئون کاملا از سختی های حمله به روسیه آگاه بود و به دقت بر روی آمادگی نیروهای خود کار کرده بود. او در خلال لشکرکشی خود به لهستان در سال ۱۸۰۷ از نبرد در قسمتهای شرق اروپا تجربه اندوخته بود و گزارش های مربوط به حمله سوئد به روسیه تحت فرماندهی شارل دوازدهم که یک قرن پیش از آن رخ داده بود را مطالعه کرده بود. او به خوبی واقف بود که سرزمینی که وی سپاهیانش را به آن گسیل خواهد نمود از تراکم جمعیت بالایی برخوردار نیست ، جاده های مرمت شده در آن وجود ندارد ، و از تدارکات و آذوقه چندانی نیز بهره مند نیست. ناپلئون در دفتر خاطرات خود اینگونه نوشته است ، " ما در آن سرزمین به هیچ چیز نمی توانیم دل ببندیم ، و از قرار معلوم باید هر آنچه را لازم است با خود ببریم ( Mikaberidze,531 ). ارتش بزرگ فرانسه ، آنگونه که مرسوم بود ، نمی توانست از زمین روسیه سد جوع کند و طرفی بربندد ، بلکه به کاروان حامل تدارکات متشکل از ۷۸۴۸ ارابه که از انبارهای آذوقه واقع در دره رود ویستولا به خوبی تغذیه می شد متکی بود. ناپلئون همچنین به مخاطرات زمستان روسیه واقف بود ؛ اما ، از آنجا که زمان پیشروی ارتش خود را تابستان قرار داده بود ، بر آن بود تا پیش از آمدن زمستان تکلیف آن نبرد را یکسره کند.
بین پاییز ۱۸۱۰ و تابستان ۱۸۱۲ ، ناپلئون بزرگترین نیروی تهاجمی اروپا را که تا آن زمان نظیرش دیده نشده بود فراهم می دید. تا ژوئن ۱۸۱۲ ، دوازده لشکر در آلمان شمالی و لهستان گرد هم آمده بودند ، که تعداد آنها به ۶۱۵۰۰۰ تن می رسید . کمتر از نیمی از سربازان آن سپاه ( ۳۰۲۰۰۰ نفر ) را فرانسویان تشکیل می دادند ، در حالیکه مابقی آنها از کشورهای اروپایی تحت اشغال فرانسه آمده بودند. این افراد شامل ۹۰۰۰۰ لهستانی و لیتوانیایی ، ۱۹۰۰۰۰ آلمانی ( شامل سربازانی از اتریش ، پروس ، باواریا ، ساکسونی ، هسه ، بادن ، و وستفالیا ) ، و ۳۲۰۰۰ هلندی ، سوییسی ، ایتالیایی ، اسپانیایی ، و پرتغالی بودند. به غیر از فرانسوی ها و لهستانی ها ، بهر حال ، تنها تعداد اندکی از سربازان ناپلئون دلبستگی و اشتیاق به آن امپراطور و هدف و آرمان او داشتند و با اکراه در آن ارتش خدمت می کردند. این سپاه همچنین دارای تقریبا ۲۰۰۰۰ اسب و ۱۳۷۲ تفنگ بود.
ارتش بزرگ انبوه و پر تعداد فرانسه به سه شاخه تقسیم شده بود . نخستین شاخه آن در امتداد رودخانه نیمان قرار گرفته بود ، که در مرز امپراطوری روسیه واقع شده بود و متشکل از ۴۴۹۰۰۰ تن بود. این شاخه خود به سه ارتش تقسیم شده بود : ارتش اصلی ، تحت فرماندهی مستقیم خود ناپلئون ، شامل سه لشکر به فرماندهی مارشال لویی نیکولا داوو ، نیکولا اودینو ، و میشل نه ، و لشکر سواره نظام به رهبری یواخیم مورا ، پادشاه ناپل . این لشکر خود به وسیله دو سپاه کمکی حمایت می شد : نخستین آنها تحت فرماندهی پسر خوانده ناپلئون ، اوژن دو بوهارنه ، نائب السلطنه ایتالیا ، و دیگری تحت امر برادر ناپلئون ، ژروم بناپارت ، پادشاه وستفالیا. تصمیم امپراطور مبنی بر سپردن این مناصب کلیدی و مهم به خویشان بی تجربه خود به جای سپردن آن مناصب به فرماندهان کار آزموده و آبدیده همواره محل بحث بوده است. دومین بخش از سپاه فرانسه که متشکل از ۱۶۵۰۰۰ تن بود آماده بود تا جایگزین بخش اول شود ، در حالیکه سومین بخش مرکب از ۶۰۰۰۰ تن از ساقه سپاه محافظت می کرد.
روسیه ، در این اثنا ، ۶۵۰۰۰۰ سرباز را در سال ۱۸۱۲ در میدان های کارزار داشت. اما این سربازان در سرتاسر امپراطوری گسترده روسیه پراکنده بودند : تنها حدود ۲۵۰۰۰۰ سرباز و ۹۰۰ تفنگ در استان های غربی برای مقابله با ناپلئون آماده بودند. این افراد خود به سه ارتش تقسیم شده بودند : اولین ارتش غربی به فرماندهی میخاییل بارکلی دو تولی ، که نزدیک ویلنا ( ویلنیوس ) با ۱۲۹۰۰۰ تن قرار گرفته بود ، شاهزاده آتشین مزاج پطر باگراتیون ارتش دوم غربی ۵۸۰۰۰ هزار نفره را در حدود ۱۶۰ کیلومتری ( ۱۰۰ مایلی ) جنوب رهبری می کرد ، در حالیکه ارتش سوم غربی ۴۳۰۰۰ نفره از بالکان گسیل شده بود.
عبور از رود نیمان
در روزهای ۲۳ و ۲۴ ژوئن ۱۸۱۲ ، ناپلئون از رودخانه نیمان عبور کرد ؛ این عمل ، از جهات متعدد ، همسنگ عبور ژول سزار از رودخانه روبیکون بود. نخستین نفرات از سپاه فرانسه بدون اینکه با مانع خاصی رو به رو شوند به خاک روسیه پا گذاشتند ؛ سواره نظام کاساک پیش از آنکه پا به فرار بگذارند تنها سه تیر به سمت سپاه ناپلئون شلیک کردند. در حالیکه ناپلئون ناظر عبور سربازان انبوه و پر تعداد خود به آن سوی رودخانه بود ، اسبش به وسیله یک خرگوش وحشت زده شد و بنای رمیدن گذاشت و باعث زمین خوردن امپراطور شد. در حالیکه در این حادثه تنها پهلوی ناپلئون دچار کوفتگی شد ، بسیاری از نزدیکان وی آن حادثه را خوش یمن ندانستند.
هدف ناپلئون از این قشون کشی نه فتح روسیه ، بل نابودی ارتش آن کشور بود تا بدین ترتیب آلکساندر مجبور شود به خواسته فرانسه تن در دهد و به سیستم قاره ای بپیوندد. این کارزار ، همچنین ، نه کشور گشایی بلکه جنگی برای کنترل به حساب می آمد ؛ با گوشمالی روسیه به خاطر گستاخی ، ناپلئون اطمینان می یافت که سایر کشورهای اروپایی مطیع وی باقی خواهند ماند. برنامه او در این کارزار نظامی درگیری با روسیه در یک مانور جاروب مانند و پاک کننده در ویلنا ، و نابودی ارتش روسیه به شکل تکه تکه و مجزا از هم بود پیش از آنکه آن بخش ها به بپیوندند. ناپلئون امید داشت که ظرف سه هفته در این جنگ پیروز شود.
بارکلی دو تولی ، فرمانده کل قوای روسیه ، به منویات ناپلئون پی برده بود و تصمیم گرفت تا از نبرد با ناپلئون آنگونه که مد نظر او بود بگریزد تا بدین وسیله ارتش فرانسه را هرچه بیشتر و بیشتر به داخل خاک روسیه بکشاند. این عقب نشینی استراتژیک با سیاست زمین سوخته ترکیب شده بود ، جایی که روسها در آن هر چیزی را که سودمند بود از میان می بردند تا به دست فرانسوی ها نیفتد ؛ به هنگام عقب نشینی ، روسها محصولات کشاورزی ، آسیاهای بادی ، پلها ، احشام ، و انبارهای آذوقه را از بین بردند. طرح جنگ فرسایشی مد نظر دو تولی مورد حمایت افسران بالتیک ژرمن تبار ارتش روسیه بود ، در حالیکه بارکلی خود یکی از آنان بود ؛ بهرحال ، افسران روس تبار از این عقب نشینی احساس حقارت داشتند و خواستار ایستادگی و مبارزه رودررو با فرانسه بودند ؛ دو دستگی و اختلاف بین این دو گروه به سرعت آشکار شد.
زمین سوخته
در ۲۸ جولای ، ناپلئون وارد ویلنا شد و مردم محلی با هلهله و شادی از ورود وی استقبال کردند . زمانی که امپراطور رژه نظامی به مناسبت آزادسازی لیتوانی برگزار کرد ، از این مساله که روسها به جای جنگ مستقیم با فرانسه آن محل را ترک کرده بودند نومید شد. ناپلئون ده روز در ویلنا ماند ، در حالیکه ارتش کمکی تحت فرماندهی شاه ژروم بناپارت به سوی رود برزینا پیشروی می کرد تا سپاه تحت امر شاهزاده باگراتیون را به دام بیندازد. بهر روی ، باران شدید و گرمای سوزان حرکت سپاه ژروم را کند کرد و باعث شد که باگراتیون بتواند فرار کند ؛ پس از آن که ژروم به واسطه عدم توفیق در این مساله به وسیله برادرش ناپلئون سرزنش شد با خشم و عصبانیت از سمت فرماندهی خود استعفا کرد و به وستفالیا بازگشت. در ۸ جولای ، ناپلئون متوجه شده بود که ارتش اول غربی بارکلی در قلعه مستحکم دریسا قرار گرفته است و تصمیم گرفت او را به دام بیندازد ، ولی در ۱۷ جولای زمانی که آن پایگاه نظامی را به چنگ آورد آن را خالی یافت. باگراتیون ، در این حین ، یک بار دیگر از چنگ فرانسوی ها گریخت ، و زمانی که مارشال داوو مینسک را تسخیر کرد از نبرد رودررو اجتناب نمود. در ۲۳ جولای ، داوو در جنگ سالتانووکا نخستین بار به شکل رودررو با بارکلی مبارزه کرد ، و بارکلی را وادار نمود تا هرچه بیشتر به سمت اسمولنسک عقب بنشیند.
تا این زمان ، این لشکرکشی یک ماه به درازا کشیده شده بود ، و ارتش بزرگ فرانسه نیز متحمل تلفات سنگین شده بود. گرمای سوزان تابستان و باران های سیل آسا باعث سرایت بیماری در بین بسیاری از سربازان ناپلئون شده بود ؛ تا هفته سوم جولای ، بالغ بر ۸۰۰۰۰ تن مرده بودند یا اینکه به شکل وخیمی از امراضی نظیر تیفوس یا اسهال خونی رنج می بردند. د کنار ترک خدمت و فرار سربازان ، ناپلئون تا آن زمان ۱۰۰۰۰۰ تن از سربازان خود را از دست داده بود در حالیکه نخستین جنگ بزرگ هنوز رخ نداده بود. حرکت کاروان حامل آذوقه فرانسوی ها به واسطه نبود جاده های با کیفیت کند شده بود ، و با در نظر گرفتن تاکتیک زمین سوخته روسها ، این امر به گرسنگی گسترده و سو تغذیه سربازان فرانسوی منتهی شد. این مساله بخصوص برای اسبهای ارتش فرانسه صادق بود ، که در آن زمان چیزی جز جوی دو سر نارس برای خوردن نداشتند و به شکل انبوه دسته دسته تلف می شدند ، که به طور میانگین ، در خلال کارزار ۱۷۵ روزه روزانه ۱۰۰۰ اسب جان خود را از دست می دادند . در همان حین که ارتش بزرگ به حرکت پر مشقت خود به داخل خاک روسیه ادامه می داد ، پشت سر خود اجساد متعفن انسانی و حیوانی را به جا می گذاشت.
در ۲۴ آگوست ، باگراتیون در اسمولنسک به بارکلی پیوست. تا این زمان ، گروه افسران روس تبار و افسران بالتیک ژرمن تبار به جان یکدیگر افتاده بودند ، و حتی افسران روس تبار تهدید کرده بودند که اگر بارکلی ایستادگی نکند و در مقابل فرانسوی ها نجنگد شورشی را تدارک خواهند دید. بارکلی ، با اکراه به طرح یک حمله پرداخت. ناپلئون از این مساله شادمان شد ، چرا که بالاخره جنگی را که بسیار به آن نیاز داشت مهیا می دید. او بدون دفع الوقت ضد حمله خود موسوم به مانور اسمولنسک را ترتیب داد ؛ این عملیات بسیار اثرگذار بود که در آن ناپلئون به سرعت بالغ بر ۲۰۰۰۰۰ تن از سربازان خود را به آن سوی رود دنیپر منتقل کرد و پیشروی خود به سوی اسمولنسک را آغاز کرد. بهرحال ، حرکت ارتش فرانسه در ۱۴ آگوست متوقف شد ، زمانی که پس قراول ارتش روسیه قهرمانانه ، و البته به شکل انتحاری ، در نبرد اول کراسنوی مقابل فرانسوی ها جنگیدند. فرانسوی ها روز پس از آن را که چهل و سومین سالگرد تولد ناپلئون بود ، به بطالت گذراندند و مجموعه ای از بازرسی های بی حاصل را در ارتش انجام دادند ، که این امر باعث شد بارکلی زمان کافی برای تحکیم جایگاه خود در اسمولنسک را داشته باشد.
نبرد اسمولنسک ( ۱۶ تا ۱۸ آگوست ) نخستین نبرد تمام عیار ناپلئون در این کارزار بود. اسمولنسک زمانی که دو سپاه به نبرد خونین تن به تن در حوالی آن پرداختند یکپارچه آتش شده بود. گرچه روسها در برابر چندین حمله فرانسوی ها ایستادگی کردند ، در نهایت مجبور شدند به سوی مسکو عقب بنشینند. این نبرد ، گرچه به لحاظ فنی فرانسوی ها پیروز آن بودند ، ولی آن نبرد قطعی مد نظر ناپلئون نبود و تلفات فراوانی برای هر دو طرف به همراه داشت ، تلفات فرانسوی ها ۱۰۰۰۰ تن بود و روسها نیز ۱۲۰۰۰ نفر را از دست دادند. ناپلئون جدا به دنبال آن بود تا زمستان را در اسمولنسک بگذراند ، در حالیکه می دانست هرگونه توقف در حکم یک شکست می باشد . تنها گزینه پیش روی او حرکت به سوی مسکو بود.
بورودینو و مسکو
تصمیم بارکلی مبنی بر ترک اسمولنسک سر و صدای زیادی را در سن پترزبورگ به راه انداخت ، و پس از آن میخاییل کوتوزوف کهنه سرباز ۶۷ ساله روسی که در نبرد اوسترلیتز ( ۱۸۰۵ ) در مقابل ناپلئون جنگیده بود جایگزین وی گشت. کوتوزوف پیش از آنکه در بورودینو ، حدود ۱۲۰ کیلومتر ( ۷۵ مایل ) دورتر از مسکو ، علیه ارتش فرانسه بجنگد به عقب نشینی هرچه بیشتر به داخل خاک روسیه ادامه داد. اینجا بود ، که در ۷ سپتامبر ناپلئون نبرد قاطعی را که به دنبالش بود به دست آورد ، گرچه به قیمت گزاف برای او تمام شد. نبرد بورودینو دوازده ساعت به درازا کشید و ۳۰۰۰۰۰ تن در آن حضور داشتند . آن نبرد خونین ترین روز در جنگ های ناپلئون بود ، که در آن ۳۵۰۰۰ فرانسوی و ۴۵۰۰۰ روسی کشته ( از جمله شاهزاده باگراتیون ) یا زخمی شدند. در پایان آن روز ، کوتوزوف بر آن شد تا عقب نشینی کند و به جنگ فرسایشی ادامه دهد. گرچه این مساله راه رسیدن به مسکو را هموار می نمود ، ولی ارتش روسیه دست نخورده باقی ماند و امید ناپلئون برای تسلیم روسیه را از میان می برد.
در ۱۴ سپتامبر ، ناپلئون وارد مسکو شد در حالیکه خیابان های آن شهر را خالی از سکنه یافت ؛ فرماندار مسکو فدور راستوپچین دستور تخلیه آن شهر ۲۵۰۰۰۰ نفره را صادر کرده بود و انبارهای آذوقه آن شهر را آتش زد. هوای خشک و بادهای شدید باعث شد که آن آتش کوچک به یک آتش بزرگ و غیر قابل مهار تبدیل شود و سراسر شهر را در بر گیرد. از آنجا که وسائل اطفای حریق نیز از آن شهر تخلیه شده بود ، ناپلئون هیچ امیدی برای خاموشی آن آتش نداشت ؛ سربازان وی از آذوقه و سرپناه محروم مانده بودند و به ناچار به غارت و چپاول روی آوردند. انضباط نظامی به سرعت از میان می رفت.
ناپلئون ۳۶ روز را در مسکو گذراند ، و نومیدانه به دنبال آن بود تا توافق صلحی را با تزار ، در سن پترزبورگ منعقد کند. مسکو بزرگترین شهر روسیه بود و از اهمیت تاریخی و فرهنگی به سزایی برخوردار بود ، که همین مساله این ذهنیت را برای ناپلئون ایجاد کرده بود که تسخیر آن شهر تزار آلکساندر را به تسلیم واخواهد داشت. باری ، اراده تزار و مردم روسیه بسیار محکم تر از آن بود که ناپلئون تصور کرده بود. در ۱۸ اکتبر ، ناپلئون پی برد که هیچ صلحی در کار نخواهد بود. هوای پاییز همچنان مناسب بود و ، ناپلئون که نمی خواست گرفتار زمستان مسکو شود ، دستور عقب نشینی را صادر کرد.
عقب نشینی
زمانی که ناپلئون تصمیم گرفت مسکو را ترک کند ، سپاه او به ۱۰۰۰۰۰ تن تقلیل یافته بود. گرچه آنان از تابستان سوزان و بی رحم جان به در برده بودند ، سختی های زیادی در انتظار آنها بود. باران های پاییزی جاده ها را به شدت گل آلود کرده بود ، و باعث شد که ارتش بزرگ در جا بزند و به طعمه مناسبی برای حملات چریکی کاساک ها که سر در تعاقب آنها گذاشته بودند تبدیل شود. ارتش اصلی کوتوزوف چندان با فرانسوی ها فاصله نداشت و در نبرد مالویاروسلاوتس ( ۲۴ اکتبر ) با آنان درگیر شد ، گرچه این نبرد به پیروزی تاکتیکی فرانسه انجامید کوتوزوف توانست از رسیدن فرانسوی ها به استان های جنوبی جلوگیری کند ، و ناپلئون را وادار کرد در امتداد همان راه ویران شده ای که از آن پا به خاک روسیه گذاشته بود عقب بنشیند.
این عقب نشینی به زودی به یک هزیمت توام با بی نظمی مبدل شد ، چرا که سربازان جان به در برده فرانسه فقط به دنبال آن بودند که هرچه زودتر از روسیه خارج شوند . همزمان با پیشروی ارتش بزرگ در آوردگاه بورودینو روحیه سربازان به نازل ترین مرحله رسیده بود ، جایی که اجساد هزاران نفر دفن نشده باقی مانده بود ، و نیمی از آن اجساد خوراک گرگها شده بود. تا اوائل نوامبر ، زمستان روسیه همچون پتکی بر سر سربازان ارتش بزرگ نازل شد ، در حالیکه دمای هوا به زیر ۳۰ درجه سلسیوس رسیده بود. سربازان از نابینایی حاصل از برف رنج می بردند ، و بخار دهان آنها به قندیل مبدل می شد. بسیاری از آنها راه خود را گم کردند و بر اثر یخ زدگی مردند ، در حالیکه دیگران به سادگی ازپا افتاده بودند و همان جایی که دراز می کشیدند جان می باختند. حس اتحاد و همبستگی میان سربازان به سرعت از میان می رفت در حالیکه حتی نشستن کنار آتش برای آنها جریمه یک سکه طلا در پی داشت ، و در این حین درگیری بر سر غذا و آب نیز شروع شده بود. همچنین نمونه هایی از آدم خواری در میان سربازان رخ داد.
ناپلئون در ۹ نوامبر به اسمولنسک رسید ، نیروهای رزمنده او به ۶۰۰۰۰ تن تقلیل یافته بود. تا این زمان تقریبا همه اسبها از پا در آمده بودند و بیشتر سلاحهای توپخانه از کار افتاده بود و کنار جاده رها شده بود ؛ نه سواره نظام ناپلئون و نه توپخانه وی نتوانستند پس از این تلفات قد علم کنند. بیشتر آذوقه های بجا مانده در اسمولنسک در روز اول تناول شد ، اما از آنجا که گرد هم آمدن کل ارتش پنج روز طول کشید ، آنهایی که بعدها وارد شدند سهمی از آن آذوقه نبردند. زمستان به همان نسبت تلفات سنگینی را به سپاه کوتوزوف وارد کرد ، جایی که تعداد سربازان او از ۱۰۵۰۰۰ به ۶۰۰۰۰ تن رسید. زمانی که ارتش فرانسه اسمولنسک را ترک کرد مجموعه ای از درگیری ها در نبرد دوم کراسنوی ( ۱۵ تا ۱۸ نوامبر ) رخ داد ، که حدود ۳۰۰۰۰ کشته برای فرانسه به جا گذاشت. مارشال نه پس از اینکه در حین عقب نشینی به آن سوی رود دنیپر و در حالیکه از بدنه اصلی ارتش جدا مانده بود توانسته بود به خوبی با روسها مبارزه کند شهرت و اعتباری برای خود بهم زد.
زمانی که ناپلئون به رود برزینا نزدیک می شد، کوتوزوف فرصتی را برای به دام انداختن او به دست آورد ؛ سپاه ژنرال روسی پطر ویتگنشتاین به شمال شرقی فرستاده شد در حالیکه ارتش پاول چیچاگوف از جنوب غربی نزدیک می شد. نیروهای روسی در بوریسوف جایی که دنباله سپاه ناپلئون آنجا بود بهم پیوستند ؛ نبرد سنگینی در آن مکان از روز ۲۶ تا روز ۲۹ نوامبر در گرفت در حالیکه مهندسان هلندی ناپلئون سرگرم ساختن پل متحرک بر روی رودخانه برزینا بودند. هسته اصلی سپاه ناپلئون پس از آن با آشوب و هرج و مرج از آن رود گذشتند ؛ بدین گونه ، فرار ارتش بزرگ به قیمت از دست رفتن جان ۴۰۰۰۰ تن تمام شد ، که بیشتر آنها خویشان و بستگان سربازان بودند. چند روز بعد ، ارتش بزرگ دو مرتبه از رود نیمان عبور کرد. در ۵ دسامبر ، ناپلئون مورا را به سمت فرماندهی ارتش منصوب کرد در حالیکه خود به سمت پاریس بازگشت تا امکان هرگونه نا آرامی و آشوب را به حداقل برساند.
خاتمه
حمله فرانسه به روسیه یکی از مشهورترین فجایع نظامی در تاریخ به شمار می رود. از مجموع ۶۱۵۰۰۰ فرانسوی و سربازان متحد فرانسه که در ژوئن ۱۸۱۲ از رود نیمان گذشتند کمتر از ۱۰۰۰۰۰ تن شش ماه بعد با سختی فراوان موفق شدند بازگردند ؛ از میان باقی ماندگان ، هزاران نفر از یخ زدگی و یا گرسنگی رنج می بردند. تعداد زیادی نیز برای همیشه به مرض فالج مبتلا گشتند. از نیم میلیون تلفات ، حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر ترک خدمت کردند و ۱۲۰۰۰۰ نفر نیز اسیر شدند ؛ اجساد ۳۸۰۰۰۰ سرباز باقی مانده در زیر برف روسیه مدفون شد. تلفات روسها به سختی قابل ارزیابی است : حدود ۱۵۰۰۰۰ سرباز روسی احتمالا به دلایل متعدد از پا در آمدند ، در حالیکه با افزایش مجروحان تعداد کشته شدگان نیز دو چندان می شد. تعداد نامعلومی از غیر نظامیان روسی نیز جان خود را از دست دادند ، اما مجموع تلفات نظامی و غیر نظامی روسیه در این جنگ احتمالا از یک میلیون نفر بیشتر می باشد. این حمله یکی از مرگبارترین عملیات نظامی در تاریخ محسوب می شود.
ناپلئون پس از این فاجعه هرگز نتوانست قد علم کند ؛ در حالیکه وی به سرعت سربازان پیاده نظام جدید را به خدمت نظام فرا خوانده بود ، از پر کردن جای خالی سواره نظام و توپخانه خود عاجز بود. در این حین ، ارتش روسیه در رودخانه نیمان متوقف نشد و به حرکت خود به سوی اروپا ادامه داد ؛ به زودی ارتش های بریتانیا ، پروس ، و اتریش به هم می پیوستند تا جنگ ششم ائتلاف ( ۱۸۱۳ تا ۱۸۱۴ ) را آغاز کنند ، نبردی که به سرنگونی امپراطوری ناپلئون می انجامید.