
هراکلیا لینکِستیس (Ἡράκλεια Λυγκηστίς) شهری در کشور باستانی پادشاهی مقدونیه بود که در فاصلهای نه چندان دور از شهر امروزی بیتولا (Bitola) قرار داشت. این شهر در حدود ۳۵۸ پیش از میلاد بهدست فیلیپ دوم مقدونی (فرمانروایی ۳۵۹ تا ۳۳۶ پیش از میلاد) بنا شد تا پایگاه حکومتی او برای صیانت از مرزهای تازه گسترشیافتۀ مقدونیه در اطراف پایتخت قدیم آن یعنی آیگای (Aigai) باشد، که در جنوب شرقی پایتخت جدیدتر، پِلّا (Pella)، قرار داشت. بدین ترتیب، هراکلیا لینکِستیس برای فیلیپ قرارگاهی برای محافظت از مرزهای غربی مقدونیه در برابر تهاجم بیامان ایلیریاییها فراهم میکرد.
گرچه فیلیپ مکان شهر را به دلایل راهبردی انتخاب کرده بود، اما این انتخاب ممکن است از دلایل عاطفی نیز عاری نبوده باشد. مادر فیلیپ، ملکه یوریدیکی یکم مقدونی (Eurydice I of Macedon؛ حدود ۴۱۰ تا ۳۶۹ پیش از میلاد)، در اصل از خاندان حاکم بر قبیلۀ لینکِستیها بود، و شهر جدید فیلیپ نیز در قلب سرزمین آنها بنا شده بود. فیلیپ شهر تازۀ خود را به نام قهرمان افسانهیی، هراکلِس (هرکول)، نامگذاری کرد، چرا که خاندان او، آرگوسیها یا آرگیادها (Argeads)، ادعا داشتند که نسبشان به این پسر زئوس میرسد. هراکلیا لینکِستیس در آغاز بهشکل یک اَرگ دفاعی ساخته شده بود. اما توسعههای بعدی هرچند به وسعت آن خیلی اضافه نکردند، در عوض آن را بهصورت یک مرکز شهری مهم در عرصۀ بازرگانی و امور اداری درآوردند.
هِراکلیا لینکِستیس پس از فتح جهان یونانی بهدست رُمیها (رومیها) در ۱۴۶ پیش از میلاد به یک مرکز دیوانی و دادگستری تبدیل شد، که این احتمالن بازتابدهندۀ میراث نامدارترین فرزند این شهر، ملکه یوریدیکی بود (که نامش به معنی «قضاوت عادلانه» است). مردم شهر در سراسر دورۀ فرمانروایی مقدونیها و سپس در دورۀ هلنیستی برای نِمِسیس (Nemesis)، ایزدبانوی اجرای عدالت، احترام خاصی قائل بودند. شهر به لطف نزدیکی به شاهراه معروف بالکان، ویا اِگناتیا (Via Egnatia)، که رُمیها ساختند، بهتدریج جایگاه ممتازی پیدا کرد و پذیرای مسافران، بازرگانان، گردشگران، و دانشورانی شد، که از همه جا میآمدند تا از فُروم (خیابان اصلی) پرهیاهوی هراکلیا لینکِستیس و معبدها (بعدها باسیلیکاها)، قصرها، و تماشاخانۀ بزرگ آن دیدن کنند.
سرزمین لینکِستیس
سرزمین لینکِستیس، به معنی «مکان لینکس(ها)» (گربههای وحشی)، ناحیهای در شرق دریاچۀ پرِسپا (Prespa) در مقدونیۀ بالادست بود، و پوشیده از کوههای جنگلی و دشتهای حاصلخیز. نام آن احتمالن به نخستین قبیلۀ شناختهشده در تاریخ که در آن مکان سکونت داشتند، یعنی لینکِستیها، مربوط میشد. اما این احتمال نیز وجود دارد که این نخستین جمعیت مهاجری که سرانجام در منطقه ساکن شدند، آن را به نام معمولترین جانور حیات وحش محل نامیده و بدین ترتیب خود نیز به مرور زمان به همان نام محل زندگیشان معروف شده باشند.
از سوی دیگر، کاوشهای باستانشناسی نشان داده که ناحیۀ لینکِستیس به احتمال زیاد از مدتها پیش از زمانی که برای نویسندگان باستان قابل درک باشد، دارای جمعیت یکجانشین بوده است. کهنترین شواهد مربوط به حضور قومهای محلی به اواخر دوران میکنایی در عصر مفرغ پسین، یعنی حدود ۱۲۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد، برمیگردند. از جمله یافتههای بهدستآمده در حفاریها تکهسفالهایی با رنگ مات خاص سبک مقدونی و نقش دایرههای هممرکز است، که در کنار دستساختههای خارجی متعلق به مناطق دوردستی مثل قبرس مدفون بودند. با توجه به این نکته که سفالینههای سبک مقدونی نیز به نوبۀ خود از نقاط دیگری مثل بویوتیا (Boeotia) در یونان بهدست آمدهاند، میتوان گمان برد که شبکۀ بدهبستانهای فرهنگی و تجاری در این منطقه بسیار گسترده و پویا بوده است.
نوشتههای تاریخی درمورد لینکِستیها پراکنده و انگشتشمار اند، و پارههای موجود حکایت از این دارند که شکلگیری این گروه جمعیتی بهصورت یک قوم با هویت فرهنگی واحد، و با رهبری سیاسی یک فرمانروا (basileus) با هویت تاریخی قابل تأیید، زودتر از میانۀ سدۀ هفتم پیش از میلاد نبوده است. به نوشتۀ استرابون، جغرافیدان یونانی سدۀ یکم پیش از میلاد، قبیلههای محلی مقدونیۀ بالادست اغلب فرمانروای خارجی داشتند، و درمورد قبیلۀ لینکِستی نسب این فرمانروایان به شاخهای از یک خاندان اهل کُرینت در یونان به نام باکخیسیها (Bacchiads) میرسید (کتاب ۷، فصل ۷، پارۀ ۸). عنوان خاندان باکخیسی به جدشان باکخیس (Bacchis ؛ فرمانروایی ۹۲۶ تا ۸۹۱ پیش از میلاد) برمیگشت، که خود از جانشینان آلِتیس (Aletes)، آخرین پادشاه دُریسی کُرینت بود (که در ۱۰۷۴ پیش از میلاد سرنگون شد). خاندان باکخیسی تا سال ۷۸۴ پیش از میلاد به فرمانروایی در کُرینت ادامه دادند. در این سال آخرین پادشاه این خاندان، تِلِستیس (Telestes)، بهدست دو نفر از شاخۀ دیگری از باکخیسیها به نامهای آریوس و پِرانتاس ترور شد (هرودت کتاب ۵، فصل ۹۲؛ پائوسانیاس کتاب ۲، فصل ۴). پس از این شاهکشی، نظام سیاسی کُرینت به اُلیگارشی تغییر کرد و حکومت بهدست مجلس پریتانیسها (prytaneis؛ مدیران اجرایی)، یک پُلیمارخُس (polemarchos؛ فرماندۀ کل قوای نظامی)، و شورای ریشسفیدان افتاد.
از نظر سیاسی خیلی کم پیش میآید که حکومت یک گروه اقلیت در متنهای باستانی نگاه مثبتی به خود ببیند، و اُلیگارشی باکخیسیها هم استثنا نبود. هرودُت (کتاب ۵، فصل ۹۲ب) باکخیسیها را خشن و خودمحور وصف میکند، و چنان سختگیر که، برای مثال، هرگز با کسی خارج از خاندان خود وصلت نمیکردند. با این حال یکی از زنان این خاندان به نام لابدا (Labda) مادرزاد پاهایی پرانتزی داشت و به همین خاطر کسی از خویشان حاضر به ازدواج با او نبود. او سرانجام به مردی اهل پِترا (Petra)، به احتمال زیاد مکانی متفاوت با شهر باستانی معروف در کشور کنونی اردن، شوهر کرد. این زوج صاحب پسری شدند، که بنا به پیشگویی سروش دِلفی در آینده به رهبری بزرگ تبدیل میشد. باکخیسیها که از این پیشگویی بهوحشت افتاده و هیچ حاضر نبودند پسر مردی خارج از خاندان خود را بر سر قدرت ببینند، تصمیم به کشتن نوزاد گرفتند. اما لابدا فرزند خود را در صندوقچۀ اتاقش پنهان کرد، و بدین ترتیب جان پسر نجات یافت، و نام کیپسلوس (Cypselus؛ خاستگاه احتمالی واژۀ «کپسول») بهمعنی «صندوق» یا «جعبه» به همین مناسبت روی او ماند. کیپسلوس در سال ۶۵۵ پیش از میلاد موفق شد حکومت اُلیگارشی باکخیسیها را براندازد و آنها را از کُرینت بیرون کند. باکخیسیهای تبعیدی به کُرکیرا (جزیرۀ کُرفو شمال غرب یونان) رفتند، و عدهای از آنها که ماندگار نشدند و تصمیم به ادامۀ مهاجرت گرفتند، سرانجام به مقدونیۀ بالادست رسیده و فرمانروایی بر قبیلۀ لینکِستی را بهدست آوردند.
فرمانروایی مقدونیها
لینکِستیها در سدۀ پنجم پیش از میلاد یکی از بزرگترین ملتهای مقدونیۀ بالادست را تشکیل داده و به چنان درجهای از اهمیت رسیده بودند که همپیمانی با آنها میتوانست عاملی تعیینکننده در سرنوشت نقشههای توسعهطلبانۀ همسایۀ مقتدر آنها در غرب، ایلیریا، و همچنین رقیب ایلیریا یعنی خاندان آرگوسی/آرگیاد فرمانروا بر مقدونیه داشته باشد. در حقیقت، هردو طرف مقدونی و ایلیریایی در پی این بودند که با تسخیر سرزمینهای مقدونیۀ بالادست یا اتحاد با ملتهای ساکن آنها قلمرو خود را تا آخرین حد ممکن گسترش بدهند.
«نبرد لینکِستیس» رخدادی در ۴۲۳ پیش از میلاد بود، که طی آن نیروهای متحد ایلیریا و لینکِستیس با اتحاد مقدونیه و اسپارت وارد جنگ شدند. این نبرد در حاشیۀ افزایش تنش و درگیری شدید بین آتن و اسپارت بروز کرده بود، دو دولت-شهر بزرگ یونان که در آن زمان تازه وارد دومین و آخرین مرحلۀ «جنگ پلوپونزی» (۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد) شده بودند. لینکِستیس بهدلیل خویشاوندی خاندان حاکم بر آن با بزرگان کُرینت، یک قدرت دریایی عظیم، وزنۀ مهمی در معادلههای قدرت محسوب میشد. با این حال، پادشاه لینکِستیس، آرهابایوس (Arrhabaeus)، از رویارویی مستقیم با پادشاه مقدونیه، پردیکّاس دوم (Perdiccas II؛ فرمانروایی ۴۵۴ تا ۴۱۳ پیش از میلاد) هراس داشت، چرا که پردیکّاس بهتازگی توانسته بود با مذاکرههای دیپلماتیک و رشوههای پنهانی مرزهای شرقی قلمرو خود را با تراکیا نهایی و ایمنسازی کند و با خیال راحت نقشههای همیشگی خود برای فتح لینکِستیس را از سر بگیرد. او برای این کار با اسپارت پیمان اتحاد بسته و از ایلیریاییها نیز قول پشتیبانی گرفته بود. اما وقتی زمان لشگرکشی پِردیکّاس دوم به لینکِستیس فرا رسید، ایلیریاییها تغییر موضع دادند و نیروهای خود را به کمک آرهابایوس فرستادند. منابع تاریخی عامل این تغییر موضع را سیرّاس (Sirras) معرفی میکنند، یک فرمانده نظامی که نسب دوسویۀ لینکِستیایی-ایلیریایی داشت، و دختر آرهابایوس، ایرّا (Irra)، را به زنی گرفته بود.
در آغاز نبرد، نیروهای مقدونی در برابر سپاه لینکِستیس دست بالا را داشتند، بهویژه که نیروهای اسپارتی پشتیبان آنها از فرماندهی چون براسیداس (Brasidas)، یکی از درخشانترین سرکردگان نظامی آن روزگار، برخوردار بودند. اما به محض این که گردان بزرگی از جنگجویان بیرحم ایلیریا به حمایت از لینکِستیها وارد میدان شدند، سربازان کمتجربه و بینظم پِردیکّاس فرار را بر قرار ترجیح دادند و همپیمانان اسپارتی خود را در گیر و دار نبرد تنها گذاشتند. براسیداس، با وجود ناآشنایی با محل و ناخشنودی از پیمانشکنی مقدونیها، شجاعانه به جنگیدن ادامه داد، و پس از یک عقبنشینی سخت و طولانی و خونین موفق شد سربازان خود را از دست هجوم بیامان قوای متحد لینکستیس و ایلیریا نجات بدهد.
به دنبال این شکست، دولت مقدونیه در برخورد با لینکِستیس رویکردهای مسالمتآمیزتری را در پیش گرفت. این تغییر سیاست پس از ۴۱۳ پیش از میلاد کم و بیش جنبهای گریزناپذیر پیدا کرد، چون آرخیلائوس مقدونی (Archelaus؛ فرمانروایی ۴۱۳ تا ۳۹۹ پیش از میلاد)، پسر و جانشین پردیکّاس دوم، تهاجم ناموفق دیگری به لینکِستیس داشت که ضعف و ناکارآمدی سپاه مقدونی را بیش از پیش برملا میکرد. آرخیلائوس با مشاهدۀ این وضعیت دست از نقشههای توسعهطلبانه برداشت و بهجای آن روی برنامههای اصلاحی و بهبود زیرساختهای سرزمینش متمرکز شد. او از نخستین پادشاهان مقدونی بود که به سازماندهی قوای نظامی و روزآمد کردن آن توجه نشان داد. آرخیلائوس پایتخت را از شهر باستانی آیگای (Aigai) به شهر تازهساز پِلّا (Pella) منتقل کرد، که در آن زمان بندری پررونق بود. او سکههای باکیفیت ضرب کرد، و بهمنظور بستن پیمان اتحاد با اِلیمیا (Elimeia)، یکی دیگر از دولتهای بانفوذ منطقه، یکی از دو دخترش را به عقد پادشاه آن دیار درآورد. پس از آرخیلائوس، دربار مقدونی مدتی گرفتار کشمکش بر سر جانشینی او بود، اما سرانجام پادشاهی به پسر او، آمینتاس سوم (فرمانروایی در دو دوره، از ۳۹۳ تا ۳۷۰ پیش از میلاد)، رسید، که در ادامۀ سنت رهبری سودمندی که پدرش بنیان گذاشته بود هم با ایلیریا و هم با لینکِستیس از در دوستی وارد شد و با ازدواج با یوریدیکی یکم (فرمانروایی ۳۹۳ تا ۳۶۹ پیش از میلاد)، دختر سیرّاس و نوۀ آرهابایوس، اتحاد مقدونیه و لینکِستیس را همیشگی ساخت.
آمینتاس سوم و یوریدیکی یکم صاحب چند فرزند شدند، که سه پادشاه آتی مقدونیه از جملۀ آنها بودند، و برجستهترینشان فیلیپ دوم، پدر اسکندر سوم مقدونی (اسکندر کبیر، فرمانروایی ۳۳۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد). ازدواج با ملکهای از لینکِستیس برای خاندان آرگیاد عملن حکم مرحلۀ نهایی ضمیمه کردن خاک لینکِستیس به مقدونیه را داشت. اما ایلیریاییها به هیچ عنوان حاضر نبودند چنین قراری را به رسمیت بشناسند و دست از تهاجم بردارند. پادشاه جدید آنها، باردیلیس دوم (فرمانروایی ۳۹۳ تا ۳۵۸ پیش از میلاد)، جنگجویی خشن و فرماندهی بیپروا بود. او موفق شد هم آمینیتاس سوم و هم پسر و جانشین او، پردیکّاس سوم (فرمانروایی ۳۶۵ تا ۳۶۰ پیش از میلاد)، را شکست دهد، و پردیکّاس در میدان نبرد با ایلیریاییها کشته شد. اما سرانجام باردیلیس دوم در ۳۵۸ پیش از میلاد از فیلیپ دوم شکست خورد و کشته شد، و فیلیپ در پی این پیروزی به تقویت مرزهای غربی پادشاهی خود با ایلیریا پرداخت و شهر هراکلیا لینکِستیس را به همین منظور، به عنوان یک ارگ نظامی بر فراز تپهای مشرف به مرز بنا کرد.
در عین حال، وجود یک ملکۀ اهل لینکِستیس در دربار مقدونی فرصتی بهدست دیگرانی که با او نسبت داشتند میداد که هر گاه شرایط فراهم شد مدعی تاج و تخت مقدونیه بشوند. در ۳۳۶ پیش از میلاد که فیلیپ دوم در جشن عروسی دخترش به قتل رسید، قاتل او، پائوسانیاس اهل اُرِستیس، بیدرنگ کشته شد. اما سه پسر آیروپوس (Aeropos)، یکی از فرماندهان سابق سپاه فیلیپ دوم که اهل لینکِستیس بود، نیز بهدلیل نسبت خانوادگی و امکانی که مرگ فیلیپ بدین ترتیب در اختیارشان میگذاشت در مظان اتهام قرار گرفتند.
دورۀ رُمیها و پس از آن
هراکلیا لینکِستیس در گرماگرم هجوم سپاه رُم (روم) به مقدونیه و تسخیر آن در جریان یک سلسله درگیری، که به «جنگهای مقدونی» (۲۱۴ تا ۱۴۸ پیش از میلاد) معروف شدند، دستخوش آسیبهای اساسی شد. رُمیهای پیروزمند قلمرو پادشاهی مقدونیه را به چهار استان تقسیم کردند، که هر گونه معاملۀ تجاری یا ازدواج بین ساکنان آنها ممنوع بود. هراکلیا لینکِستیس، که اکنون به یک شهر رُمی تبدیل شده بود، بهصورت مرکز استان چهارم، ماکهدونیا کواترا (Macedonia Quatra)، درآمد. شهر در آغاز تنها حکم یک ایستگاه سرراهی و دپوی تدارکاتی را داشت، از جمله برای لشگرکشیهای جولیوس سزار (۱۰۰ تا ۴۴ پیش از میلاد) در جریان جنگ او با پمپی کبیر (۱۰۶ تا ۴۸ پیش از میلاد).
بعدها که رُم به امپراتوری تبدیل شد، هراکلیا لینکِستیس نیز رشد و توسعه را از سر گرفت. امپراتوران رُمی، بهویژه آدریانوس (فرمانروایی ۱۱۷ تا ۱۳۸ میلادی)، به اهمیت مکانی شهر در بلندایی مشرف بر چهارراه دو جادۀ بازرگانی بزرگ، شاهراه سراسری بالکان یعنی ویا اِگناتیا و همتای محلی آن، گذر درۀ واردار (Vardar)، که شمال مقدونیه را به جنوب یونان وصل میکرد، بهخوبی واقف بودند. بدین ترتیب هراکلیا لینکِستیس صاحب یک خیابان مرکزی یا فُروم، معبد زئوس، یک حمام رُمی عظیم (therma)، یک تئاتر رُمی با گنجایش سه هزار نفر، و یک عدالتخانه با رواق ستوندار (portico) شد، و عملن سیمای یک شهر رُمی از مرمر و کاشی را پیدا کرد. کتیبههای فراوانی که از محوطۀ این شهر بهدست آمده حکایت از سامانۀ اداری فعالی دارند که بهدست گردانندگانی هم محلی و هم خارجی، اهل جنوب ایتالیا و سرزمینهای شرق مقدونیه، اداره میشده است. یک چهرۀ شاخص در این زمینه، به لطف تندیس نوشتهداری که از او باقی مانده، تیتوس فلاویوس اُرِستِس (Titus Flavius Orestes) است، یک روحانی بلندپایۀ رُمی که دو دوره خدمت موفقیتآمیز در مقام ریاست عدالتخانه داشته است. تندیس او در ویرانههای عدالتخانه در فاصلهای نه چندان دور از تندیس ایزدبانو نِمِسیس پیدا شده است.
هراکلیا لینکِستیس به احتمال زیاد در دورۀ صدر مسیحیت بین سدههای چهارم و ششم میلادی نیز همچنان اهمیت خود را، این بار بهعنوان دیوان اسقفی، حفظ کرد. نام چند اسقف هراکلیایی در دفتر «کارنامۀ شوراهای کلیسایی» به ثبت رسیده است، از جمله اِواگریوس اهل هراکلیا (Evagrius of Heraclea) که در ۳۴۳ میلادی عضو شورای ساردیکا (در محل کنونی شهر صوفیه، پایتخت بلغارستان) بوده است. شهر در سال ۴۷۲ میلادی هدف تاراج پادشاه اُستروگُتها، تئودوریک بزرگ (فرمانروایی ۴۷۱ تا ۵۲۶ میلادی) قرار گرفت. او که در مسیر مبارزه برای فتح کامل تمام سرزمینهای باقیمانده در منطقه پس از سقوط امپراتوری رُم غربی بود، در ۴۷۹ میلادی بدون توجه به هدیۀ سخاوتمندانهای که اسقف هراکلیا برای او فرستاد، بار دیگر دست به غارت شهر زد. هراکلیا پس از این غارت فقط چند دهۀ دیگر دوام آورد و سرانجام زلزلهای مهیب در سال ۵۱۸ میلادی ضربۀ نهایی را بر پیکر آن وارد آورد. آخرین سکهای که در حفاریها از محوطۀ این شهر بهدست آمده به حدود سال ۵۸۵ میلادی برمیگردد. با این حال، در اوایل سدۀ هفتم میلادی یک قبیلۀ اسلاوی بهنام دراگوویتها (Dragovites) این منطقه را برای سکونت انتخاب کردند.
محوطۀ باستانشناسی و موزه
کاوشهای باستانشناسی در محوطۀ باستانی هراکلیا لینکِستیس در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی و با پشتیبانی نمایندگان سیاسیای آغاز شدند، که با کسب اجازه از دولت عثمانی دست به حفاری زدند و دستساختههای ارزشمندی را از دل خاک بیرون کشیدند. در کاوشهای نظاممندتری که بین سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸ صورت گرفتند، یک باسیلیکا (کلیسای کاخی) کوچک از زیر خاک بیرون آمد، که بعدها معلوم شد بخشی از «باسیلیکای بزرگ» بوده که در سدۀ پنجم یا ششم میلادی روی خرابههای مغازههای رُمی ساخته شده است. اقامتگاه اسقفی، با اتاقهای مجلل، پشت «باسیلیکای بزرگ» قرار داشته است. از جمله قطعههای تزئینی در این اقامتگاه یکی از پرنقش و نگارترین کاشیکاریهای سبک رُمی است، که هنوز در محل اولیه قابل بازدید است. این کاشیکاری که کفپوش اتاق غذاخوری مرکزی (triclinium) را تشکیل میدهد، از هشت قاب تشکیل شده که آرایمانهای بغرنجی از نگارههای نمادین گیاهان، حیوانات، و اشیای گوناگون در آن بهچشم میخورند.
کاوشها در محوطۀ هراکلیا لینکِستیس در سراسر سدههای بیستم و بیست و یکم ادامه یافتند و تا امروز نیز همچنان در جریان هستند. اشیای بهدستآمده از این محوطه شامل پایهستونها و تندیسهای کتیبهدار، پیکرکها و اشیای تزئینی، انواع سکه، ظرف، زیور، و نیز یک بلیت استخوانی برای جایگاه شمارۀ ۴۸ در ردیف ۲۰ تئاتر است. بسیاری از این یافتهها را امروزه میتوان در «موزۀ باستانشناسی هراکلیا» واقع در محوطۀ شهر باستانی هراکلیا لینکِستیس، و نیز در «مؤسسۀ میراث ملی و موزۀ شهر بیتولا» مشاهده کرد.