سومریها مردمانی اهل جنوب میانرودان بودند که در بازۀ زمانیِ حدود 4100 تا 1750 پیش از میلاد تمدنی شکوفا داشتند. نام آنها از نام منطقهای برگرفته شده که اغلب – و به اشتباه - «سرزمین سومر» نامیده میشود، درحالیکه سومر هرگز ماهیت سیاسی یکپارچهای محسوب نمیشده و فقط نام منطقهای دربردارندۀ چند دولت-شهر با حاکمیتهای جداگانه و مستقل بوده است.
سومِر همسایۀ جنوبی منطقۀ اَکَد در شمال میانرودان بود، و این مردم اَکَد بودند که آن را به نام سومر، به معنی «سرزمین پادشاهان متمدن»، میخواندند. خود سومریها به منطقهشان فقط «سرزمین» یا «سرزمین کلهسیاهها» میگفتند.
سومریها سرمنشأ شمار زیادی از مهمترین نوآوریها، اختراعها، و مفاهیمی بودند که امروزه برای ما عادی بهنظر میرسند. یکی از «اختراع»های آنان تقسیم زمان روز و شب به دورههای دوازدهساعته، تقسیم هر ساعت به 60 دقیقه، و تقسیم هر دقیقه به 60 ثانیه بود. از دیگر نوآوریهای سومری نیز میتوان به ایجاد نخستین مدرسهها، قدیمیترین روایت داستان «توفان نوح» و دیگر قصههای مذهبی، قدیمیترین حماسۀ پهلوانی، دستگاه اداری و دیوانی، معماری یادمانی، و شیوههای آبیاری و آبرسانی اشاره کرد.
تمدن سومِر در پی قدرت گرفتن عموریها در میانرودان و تهاجم عیلام به منطقه رو به نابودی رفت، و وجود آن فقط با استناد به نوشتههای باستانی، از جمله سِفر آفرینش در کتاب عهد عتیق، قابل بازشناسی بود. به همین خاطر، سومریها تا میانۀ سدۀ نوزدهم میلادی در گمنامی مانده بودند، تا سرانجام کاوشهای باستانشناسی در میانرودان شواهد تمدن آنان و دستاوردهای پرشمارشان را از دل خاک بیرون آورد.
پیدایش و 39 نخستین
باستانشناسان اروپایی در گذر سدۀ نوزدهم میلادی جای جای خاور نزدیک را به جستجوی شهرها، مقبرهها، و دستساختههای باستانی حفاری میکردند. اما هیچکدام برای پیدا کردن شهرهای سومری به سراغ میانرودان نمیرفتند، چون کسی از وجود تمدنی به این نام و نشان خبر نداشت – آنها میخواستند مکانهایی را از دل خاک بیرون بکشند که نامشان در کتاب مقدس آمده بود، مثل بابل، نینوا، و مکانی اسرارآمیز به اسم سرزمین شینار – اما به یافتههایی برخوردند که بسیار فراتر از حد انتظارشان بود.
این که سومریها در اصل از کجا و اهل کدام سرزمین بودند را کسی هنوز نمیداند، ولی آنان در حدود سال 2900 پیش از میلاد به طور قطعی در جنوب میانرودان مستقر شده بودند. پژوهشگران تاریخچۀ ناحیۀ سکونت آنان را به شش دوره تقسیم میکنند:
- دورۀ عُبید – حدود 5000 تا 4100 پیش از میلاد
- دورۀ اوروک – 4100 تا 2900 پیش از میلاد
- دورۀ سلسلههای نخستین – 2900 تا 2334 پیش از میلاد
- دورۀ اَکَدی – 2334 تا 2218 پیش از میلاد
- دورۀ گوتیها – حدود 2218 تا 2047 پیش از میلاد
- دورۀ اور سوم (به «رنسانس سومِری» هم معروف است) – 2047 تا 1750 پیش از میلاد
مکان اصلی استقرار مردمان دورۀ عبید – مثل فرهنگشان – نامعلوم است، اما دستساختههای شگفتانگیزی از آنان بهجا مانده، و شاید بتوان شکلگیری نخستین جمعیتهایی را که سرانجام شهرنشین شدند و دولت-شهرهای دورۀ اوروک را بنا کردند، نیز به آنها نسبت داد. دورۀ سلسلههای نخستین شاهد ظهور پادشاهان، برقراری دولتها و سامانههای اداری و دیوانی، و درگیری بین دولت-شهرهای سومِری بر سر حق استفاده از آب و زمین بود. شهرهای سومری هر از گاهی زیر لوای یک فرمانروای واحد با هم متحد میشدند، نمونهاش گرد آمدن آنان به فراخوان اِنِمبَرَگِسی (Enembaragesi) پادشاه کیش، که با حمله به ایلام در حدود 2700 پیش از میلاد نخستین جنگ ثبت شده در تاریخ جهان را رهبری کرد. در این جنگ سومریها پیروز شدند و شهرهای ایلام را غارت کردند.
مدتی بعد، شاه اِئانّاتوم (Eannatum) در حدود 2500 پیش از میلاد بخشهایی از ایلام را پس گرفت، و در حدود 2330 پیش از میلاد نیز لوگالزاگِسی (Lugalzagesi) بخشهای دیگری از آن سرزمین را به تصرف درآورد، اما هیچیک از این پادشاهان نتوانستند اختیار کامل دولت-شهرهای سومری را به دست آورند. سومِر سرانجام به دست سارگُن اکدی (فرمانروایی 2334 تا 2279) فتح شد، و سارگُن این سرزمین را به قلب امپراتوری چندملیتی خود تبدیل کرد. او برای حفظ قدرت خود در منطقه مقامهای عالی هر یک از شهرها را به مورداعتمادترین سرداران خود سپرد، که یکی از آنها دختر خودش، اِنهِهدوآنّا (Enheduanna) (دستکم 2285 تا 2250 پیش از میلاد)، کاهنۀ بزرگ پرستشگاه ایزدبانو اینانّا در اور بود (که به نوبۀ خود نخستین نویسندۀ تاریخ جهان است که نامی از او باقی مانده). امپراتوری اَکَدی تا زمان تهاجم گوتیها بر سر قدرت بود، که مدتی اختیاردار شدند تا سرانجام اور-نامّو (فرمانروایی 2047 تا 2030 پیش از میلاد) و پسرش شولگی (فرمانروایی 2029 تا 1982 پیش از میلاد)، پادشاهان اور، آنها را بیرون راندند و دورانی معروف به «رنسانس سومری» را بنیان گذاشتند که شاهد تولد دوبارۀ فرهنگ سومری پس از چندصد سال سلطۀ اکدیها و گوتیها در منطقه بود.
شهرهای سومِری، چه پیش و چه پس از این تهاجمها، همیشه مرکز داد و ستدهای گسترده و پررونق بودند. ثبات نسبی این شهرها عرصه را برای رشد فرهنگی، نوآوری، و ابتکار میگشود. سمیوئل نوآح کرِیمر پژوهش دورانساز خود، تاریخ با سومِر آغاز میشود (1956)، را بر پایۀ 39 «نخستین» دنیا شکل داده که پیدایش آنها را به سومریها نسبت میدهند:
- نخستین مدرسهها
- نخستین مورد «پاچهخاری»
- نخستین نمونۀ نوجوان بزهکار
- نخستین «جنگ روانی»
- نخستین قوۀ مقننۀ دومجلسی
- نخستین تاریخنویس
- نخستین مورد تخفیف مالیات
- نخستین «حضرت موسا»
- نخستین سابقۀ قضایی
- نخستین دانشنامۀ گیاهشناسی
- نخستین «مجلۀ کشاورزی»
- نخستین آزمایش در زمینۀ کاشت درختان سایهدار
- نخستین جهانشناسی و پدیدارشناسی بشر
- نخستین آرمانهای اخلاقی
- نخستین «ایوب»
- نخستین امثال و حکم
- نخستین حکایتهای حیوانات
- نخستین گفتارهای ادبی
- نخستین برابرنهادهای انجیلی
- نخستین «نوح»
- نخستین افسانۀ بازگشت از جهان مردگان
- نخستین اژدهاکشی
- نخستین وامگیری ادبی
- نخستین عصر پهلوانان
- نخستین آواز عاشقانه
- نخستین فهرست راهنمای کتابخانه
- نخستین عصر طلایی بشر
- نخستین جامعۀ «بیمار»
- نخستین نوحهخوانیها
- نخستین مُنجیها
- نخستین قهرمان دوی استقامت
- نخستین تصویرسازیهای ادبی
- نخستین نمادپردازی جنسی
- نخستین مظهر مادر داغدار
- نخستین لالایی
- نخستین تکچهرۀ ادبی
- نخستین مرثیهها
- نخستین گنج حاصل از رنج
- نخستین آکواریوم
علاوه بر همۀ اینها، ابداع «شهر» به مفهوم امروزین آن را نیز کار سومِریها میدانند، و یکی از مدعیان اصلی عنوان «قدیمیترین شهر دنیا» شهر سومِری اوروک است. نخستین شهرهایی که در سومر بنا شدند، عبارت بودند از:
- اِریدو
- اوروک
- اور
- لارسا
- ایسین
- اَداب
- کولّاح (Kullah)
- نیپّور
- کیش
مرکز یک شهر معبد اصلی و مجموعۀ پرستشگاهی بزرگ آن بود که با زیگورات عظیم شهر مشخص میشد، زیگوراتی که بعدها الهامبخش افسانۀ «برج بابِل» شد. هر شهر ایزد حامی و نگهدار خاص خود را داشت که در معبد بزرگ زندگی میکرد و برای شهروندان سرچشمۀ امنیت و آسایش و هدایت شمرده میشد. استثنا در این میان شهر اِریدو – و ایزد آن، اِنکی – بود که نزد همۀ سومریان از جایگاهی ویژه برخوردار بودند.
نخستین شهر
دانش باستانشناسی امروزه اوروک را کهنترین شهر میانرودان معرفی میکند، اما از نظر سومریها نخستین شهر دنیا اِریدو (Eridu) بود، که ایزد سومری خردورزی و آب، اِنکی، نگهدار اصلی آن شمرده میشد و آن را از دل زمینهای پر آب باتلاقی برآورده و مرکز فرمانروایی و نظم در سراسر آن سرزمین قرار داده بود. بنا شدن اریدو به دست اِنکی نمایانگر نوعی عصر طلایی به حساب میآمد، که میتوان آن را با باغ عدن در انجیل مقایسه کرد – مکان و زمانی که آدمیان و ایزدان با هم در آن به سر میبردند و مهد پیدایش قوانین حاکم بر تمدن (معروف به «مِه» (meh)) بود. گوِندولین لِیک در این باره مینویسد:
عدنِ میانرودانی باغ نبود بلکه شهر بود، شهری شکلگرفته از تکه زمینهای خشک در محاصرۀ آبها. نخستین بنا یک معبد بود... سنت میانرودانی سرگذشت تکامل و راهاندازی شهرها را در این قالب بازگو میکرد، و اِریدو الگووارۀ اساطیری این بازگویی است. اِریدو برخلاف عدن، که نوع بشر پس از هبوط تا ابد از آن بیرون رانده میشود، همواره مکانی واقعی باقی ماند و با تمام درآمیختگی با هالۀ تقدس همچنان دسترسپذیر بود. (2)
«هبوط» اِریدو نه با گناه بشری بلکه با هوشمندی یکی از محبوبترین ایزدبانوان میانرودان، اینانّا، پیوند خورده بود. در منظومۀ اینانّا و ایزد خردمندی، این ایزدبانو از شهر خود، اوروک، به اِریدو، منزلگاه پدرش اِنکی، سفر میکند، و از او دعوت میکند که با هم بنشینند و جامی بزنند، و وقتی اِنکی با پیالههای پی در پی مدام سرخوشتر میشود، با کمال میل و رضایت مجموعه قوانین «مِه» را به دخترش میسپارد. وقتی اینانّا همۀ قانونها را به دست میآورد، بیدرنگ به کشتی خود برمیگردد و راه بازگشت به اوروک را در پیش میگیرد. بدین ترتیب، اوروک سرآمد همۀ شهرها میشود و اِریدو را کوچک میشمرد. پژوهشگران امروز عقیده دارند که این اسطوره واکنشی است به دگرگونی از فرهنگ کشاورزی (به نمایندگی اِریدو) به فرهنگ پیشرفتۀ شهری، که اوروک آن را در میان قدرتمندترین شهرهای میانرودان نمایندگی میکرد.
دولت
دین در روزگار باستان به تمامی در زندگی و روح و جان مردم درآمیخته بود و آبشخور هرگونه ساختار حکومتی و اجتماعی به شمار میرفت. سومریها عقیده داشتند که ایزدان بهوجودآورندۀ نظم نخستین از مغاک آشوب (خائوس) هستند، و وظیفۀ انسان در زندگی این است که با کار و کوشش به ایزدان یاری برساند تا از نظم و آبادانی در برابر بازگشت دوبارۀ آشوب پاسداری کنند. اما این ایزدان در نهایت به دست خود دستاوردشان را نقض کردند – و جهان را دوباره به مغاک آشوب برگرداندند – چون از سروصدای انسانها و دردسرهای هرروزه و پایانناپذیرشان به تنگ آمده بودند.
حماسۀ سومری معروف به اسطورۀ پیدایش اِریدو (پدیدآمده در حدود 2300 پیش از میلاد و یافتشده در ویرانههای شهر اِریدو) نخستین و قدیمیترین روایت از داستان «توفان بزرگ» یا «توفان نوح» است، که شکل کاملتری از آن بعدها در آتراهاسیس، حماسۀ گیلگمش بازگو میشود. در این داستان ایزدان نوع بشر را در سیلابی نابود میکنند، به جز یک تن، زیوسودرا (آتراهاسیس، اوتناپیشتیم)؛ او به لطف اِنکی نجات مییابد، که به او میگوید کشتی مدوری بسازد و از هر نوع حیوان یک جفت به کشتی ببرد. پس از توفان، ایزدان کوتاه میآیند و تصمیم میگیرند با فرستادن مرگ و بیماری و بلا به این دنیا جمعیت را مهار کنند و خواستههای مزاحمتآور آنان را محدود سازند. بدین ترتیب نظم و سامان به دنیا برمیگردد و حدی نیز بر عمر انسان و بلندپروازیهای او گذاشته میشود.
ایزدان از آدمیان توقع داشتند زندگی خود را وقف حفظ این نظم و سامان کنند، که لازمۀ آن همکاری و همیاری انسانها با یکدیگر بود. سومریها به یگانگی و بیهمتایی شهرهای خود میبالیدند، و این از شواهد فراوانی که در تکریم ایزدان حامی هر شهر و نیز همچشمی و رقابت و درگیری بین شهرها بهجا مانده پیداست. اما ایزدان آنان را ملزم کرده بودند که وقتی پای خیر و صلاح همگانی در میان است، اختلاف و همچشمی را کنار بگذارند. کرِیمر مینویسد:
هرچند سومریها برای فرد و دستاوردهای فردی ارزش بالایی قائل بودند، اما عامل بسیار فراگیری وجود داشت که روحیۀ جمع را به سمت و سوی همکاریهای اجتماعی تقویت میکرد: اتکای کامل سومر به منابع آبی برای آبرسانی و حفظ آبادانی – در حقیقت، برای ادامۀ حیات. فرآیند پیچیدۀ آبرسانی و آبیاری نیازمند تلاش دستهجمعی و سازماندهی گسترده بود. برای حفر کردن ترعهها و آبراههها و نگهداری و مرمت دائمی آنها، برای تقسیم آب مصرفی به تساوی بین همۀ حوزههای مصرف، نیرویی برتر از یک زمیندار یا حتا یک گروه جمعیتی منفرد لازم بود. همین ضرورت، در نهایت به رشد نهادهای دولتی و پدید آمدن دولتهای سومری منجر شد. (سومریها، 5)
فهرست پادشاهان سومر، مدرکی که در حدود 2100 پیش از میلاد در لاگاش تنظیم شده، فهرستی از نام همۀ فرمانروایان تا آغاز جهان که ایزدان نخستین پادشاهی را در اِریدو بنا نهادند، ارائه میدهد. نخستین پادشاهی که وجودش از جانب شواهد باستانشناسی نیز تأیید شده اِتانا (Etana) نام دارد و «آن که تمام سرزمینها را ثبات بخشید» وصف شده است (سومریها، 43). پس از اِتانا، فهرست به ترتیب گاهشماری ادامه پیدا میکند – هرچند اغلب فاصلۀ بین فرمانروایان به حد غیرممکنی طولانی است – تا به پادشاهانی میرسد که در حدود 2100 پیش از میلاد در صدر قدرت بودند.
پادشاه، یا لوگال (ترجمۀ لفظی، «بزرگمرد»)، مسئولیت ادارۀ یک دولت-شهر سومری را برعهده داشت. یکی از مسئولیتهای مهم او نظارت بر کشت زمینها بود، و در برابر ایزدان تعهد داشت که اراده و خواست آنان را بر زمین تحقق ببخشد. لوگال در ابتدا «بزرگ خاندان» بود – یعنی رئیس جمعیتی با پیوندهای نسبی شمرده میشد و از منابع آنان بهرهبرداری میکرد. همین مفهوم خاندان بود که بهتدریج به لایۀ زیربنایی شهرها مبدل شد. با پیدایش شهرها و پیشرفت روشها و فناوریهای کشاورزی، نحوۀ هزاران سالۀ زندگی بشر به دست سومریها برای همیشه تغییر کرد. پاول کریواچِک در این زمینه میگوید:
این تحول برههای دورانساز در تاریخ بشر بود. سومریان آگاهانه به دنبال تغییر دادن چهرۀ جهان بودند. آنها نخستین کسانی بودند که اصولی را در پیش گرفتند که مایۀ پیشرفت و بهروزی بشر در سراسر تاریخ شد، و هنوز در روزگار امروز برای بسیاری از ما انگیزهبخش است: این حکم که دگرگون کردن و بهبود بخشیدن به طبیعت و به دست داشتن اختیار آن حق بشر، مأموریت او و سرنوشت اوست. (20)
دستاوردها و فروپاشی
شهرهای سومر مدام بزرگتر میشدند، و سومریها هرگاه شهرشان فضای بیشتر و منابع بیشتری لازم داشت برای گرفتن آنها به سراغ دیگر مردمان منطقه میرفتند. در دورۀ اوروک، فرهنگ رشد سریعی داشت و شاید بزرگترین اختراع بشر یعنی خط و نوشتار نیز در اوج همین دوره، حدود 3600 تا 3500 پیش از میلاد، رقم خورد. فن نوشتن ابتدا در پاسخ به نیاز برقراری ارتباط مکاتبهیی برای داد و ستد از راه دور پدید آمد، و قابلیتی در حد ثبت اطلاعهای پایه، مثل «دو گوسفند – پنج بز – کیش»، داشت که برای فرستندۀ آن زمان به قدر کافی گویا بودند، اما به زحمت میتوانستند به دریافتکننده حالی کنند که منظور فرستادن دو گوسفند و پنج بز به مقصد شهر کیش است یا فرستادن آنها از شهر کیش به مقصدی دیگر، این که حیوانها را زنده لازم دارند یا ذبحشده، و این که هدف از انتقال آنها چیست. پیشرفتهای بعدی با چنین انگیزههایی موجب شدند در دورۀ سلسلههای نخستین به سامانۀ نوشتاریای برسیم که قابلیت ثبت نوشتههایی بسیار پیچیدهتر، مثل حماسۀ گیلگمش، سرودهای اِنههِدوآنّا در ستایش اینانّا، و بسیاری آثار ادبی بزرگ دیگر را در خود داشت.
این گونه بود که سومری به زبان نوشتاری رایج در سراسر میانرودان تبدیل شد و مبنای سامانۀ نوشتاری معروف به خط میخی قرار گرفت، که بعدها برای ثبت بسیاری زبانهای گوناگون منطقه به کار رفت. به نوشتۀ گوندولین لِیک:
افق فرهنگی یکدستترِ دشتهای آبرفتی [سومر] در پیدایش خط و نوشتار در یک قالب زبانی بهخصوص تجلی پیدا میکند. هنوز مشخص نیست چرا در نهایت سومری زبانی شد که به قالب نوشته درآمد. سرزمین میانرودان هرگز از یکدستی زبانشناختی یا قومشناختی برخوردار نبود، و نام افراد که در متنهای کهن ظاهر میشود به روشنی نشان میدهد به جز سومری زبانهای دیگری نیز همزمان در منطقه رواج داشتهاند. (65)
زبان سومری تا اواخر سدۀ چهارم پیش از میلاد در جایگاه زبان رسمی نوشتار ظاهر میشد، و فرهنگ، دین، معماری، و دیگر مشخصههای تمدن سومری نیز تا آن زمان حضوری چشمگیر در منطقه داشتند. ادبیات سومری منبع الهام نویسندگان بعدی بود، بهویژه کسانی که انجیل را کتابت کردند، و رد پای افسانههایی مثل اسطورۀ اَدَپه، پیدایش اِریدو، و آتراهاسیس را به راحتی میتوان در اسطورههای انجیلی «باغ عدن»، «هبوط آدم»، و «توفان نوح» مشاهده کرد. نوشتههای اِنههدوآنّا سرمشق سرودهای مذهبی پس از خود قرار گرفتند، و داستانهای میانرودانی حیوانات از زبان اِسوپ یونانی بازگو شدند، همچنان که حماسۀ گیلگمش نیز منبع الهام آثار حماسی مثل ایلیاد و اودیسه بود.
یکی از گمانهزنیهای رایج درمورد ساخته شدن اهرام مصر و شکل گرفتن باورهای دینی مصریان به ایزدانشان احتمال اثرگذاری گستردۀ باور سومریها به ساکن بودن ایزدان در پرستشگاهها و ساختن زیگوراتهای عظیم برای آنان است که از نظر شکل و اندازه بیشباهت به اهرام مصر نیستند. تعریف سومریها از مفاهیم مربوط به زمان، و نیز سامانۀ نوشتاریای که از آنان بهجا مانده، همگی مورد اقتباس و گرتهبرداری تمدنهای دیگر قرار گرفتند. مُهرهای استوانهیی سومری – که به عنوان شناسۀ شخصیِ افراد به کار میرفت – تا صدها سال بعد در میانرودان رایج بودند و سرانجام با سقوط امپراتوری آشور در حدود 612 پیش از میلاد اندک اندک از رواج افتادند. در یک کلام، تقریبن هیچ جنبهای از تمدن سومری را نمیتوان یافت که به نوعی بر فرهنگهای دیگر اثر نگذاشته باشد. با این حال، تمدن سومری نیز با همۀ توانمندیهای خود گرفتار زوال تدریجی شد و سرانجام از میان رفت.
زمان فروپاشی تمدن سومری را در حدود سال 1750 پیش از میلاد و بر اثر تهاجم ایلامیها میدانند. در سال 2083 پیش از میلاد، شولگی پادشاه اور دیوار بزرگی بنا کرد تا محافظ شهر در برابر حملههای ایلام باشد، اما دو سر دیوار چفت و بست نداشت و به راحتی میشد آن را دور زد – و ایلامیها هم دقیقن همین کار را کردند. با این همه، استقلال سومریان که با به قدرت رسیدن عموریها در بابل از میان رفت، از مدتها پیش از آن برای بقای خود به تقلا افتاده بود. تغییر در موازنۀ فرهنگی منطقه شواهد گوناگونی دارد، اما یکی از مهمترین جنبههای آن را در دین و دگرگونی نسبت ایزدان مرد و زن میتوان دید، که با به قدرت رسیدن عموریهای سامینژاد در بابل رخ داد، بهویژه وقتی حمورابی (فرمانروایی 1792 تا 1750 پیش از میلاد) مدل سومری ایزدشناسی را زیر و زبر کرد و یک ایزد-مرد ابرقدرت، مردوک، را در جایگاهی برتر از تمامی ایزدان دیگر نشاند. پس از آن، پرستشگاههای مخصوص ایزدبانوان جای خود را به پرستشگاههای ایزدان مرد دادند، و معبدهای الاههگان، حتا اگر پای ویرانی در میان نبود، به حاشیه رانده شدند.
در این زمان، حقوق زنان – که بنا به سنت در برابری با مردان تعریف شده بود – همگام با زوال شهرهای بزرگ سومری رو به فروکاستن گذاشت. استفادۀ بیش از حد از زمین برای توسعۀ فضاهای شهری، علاوه بر کشمکشها و نبردهای پایانناپذیر، علتهای اصلی از میان رفتن شهرهای سومری عنوان شدهاند. پیوند خوردن فروکاهی جایگاه ایزدبانوان با حقوق زنان هنوز توضیح روشن و کافی پیدا نکرده است – به خصوص که معلوم نیست کدام روند پیش از دیگری آغاز شده است – اما از دست رفتن اهمیت الاههپرستی را میتوان یکی از گویاترین جنبههای نابودی فرهنگی دانست که در همه حال برای زن ارج والایی قائل میشد. در زمان تهاجم ایلام در حدود 1750 پیش از میلاد، تمدن سومر در مسیر زوال قرار داشت؛ ایلامیها فقط تیر خلاص را به سومر زدند.
بازیابی
دستاوردهای سومر امروزه برای جهانیان شناختهشده اند، اما آشنایی با آنها پدیدهای نسبتن جدید به حساب میآید. تاریخ این قوم تا قرنها زیر شن مدفون بود، و اشارههایی که به آنها در نوشتههای باستانی وجود داشت در عرصۀ پژوهش تعبیرهای درستی به خود نمیدید، چون هیچ مدرک مستدلی برای فهمیدن معنا و مفهوم این اشارهها در دست نبود. برای مثال، پژوهشگران میدانستند سرزمین شینار در کتاب مقدس، سِفر پیدایش، جایی در میانرودان بوده؛ اما کسی از اهمیت آن آگاه نبود، چون کسی نمیدانست نام این سرزمین در اصل سومر بوده و نام سومر که در منابع به آن اشاره شده ربطی به این سرزمین داشته است.
این وضعیت سرانجام در میانۀ سدۀ نوزدهم میلادی تغییر کرد. نهادها و انجمنهای دانشگاهی به جستجوی شواهد مادیای که بتواند تصویر روشنتری از روایتهای انجیلی به دست دهد گروههای کاوشگری خود را روانۀ خاورمیانه و خاور نزدیک کردند. استدلال غالب این بود که اگر سرزمینی به اسم شینار زمانی وجود خارجی داشته، ویرانههای آن را – مانند بقایای دیگر بناها و شهرهای یادشده در انجیل – باید بتوان از دل خاک بیرون آورد.
در این زمان، انجیل (بهویژه داستانهای کتاب عهد عتیق) قدیمیترین کتاب دنیا و محتوای آن سراسر اصل و بدون دخل و تصرف شمرده میشد. «باغ عدن»، «هبوط آدم»، و «توفان نوح» همگی روایتهایی اصیل دانسته میشدند که کلام خدا، در دینهای ابراهیمی و سنت یهودی-مسیحی، یا بهطور مستقیم و یا از راه وحی و الهام در آنها نوشته شده است. باستانشناسان و پژوهشگرانی که به این مأموریتها فرستاده شدند قرار بود شواهدی بر این مدعا به دست بیاورند، ولی آنها در عوض به گواهی رسیدند که درست خلاف این را نشان میداد: آنها سومر را از دل خاک بیرون کشیدند.