تنظیم خانواده در مدیترانۀ باستان امری دارای اهمیت حیاتی بود، چنان که تعداد زیادی از قدیمیترین نوشتههای پزشکی یونان و رُم باستان به مسئلۀ باروری و سلامت زایمان اختصاص داشت. طب یونانی-رُمی داروها و درمانهای فراوان و گوناگونی را در خود جا داده بود که روشهای پیشگیری از بارداری و سقط جنین را هم شامل میشدند.
در آن زمان، قواعد اجتماعی ایجاب میکرد همۀ افراد در سن نسبتن پایین ازدواج کنند و صاحب فرزند شوند. با این حال، فرزندآوری گزینۀ مطلوب همگان نبود، و درمورد تعداد فرزندان و زمان بچهدار شدن نیز اختیارهایی وجود داشت. برای زنان این گونه تصمیمگیریها اهمیت خاصی پیدا میکرد، چون بار اصلی بارداری و زایمان برعهدۀ آنان بود. بارداری تا پیش از ظهور پزشکی امروزین اغلب با خطر جانی همراه بود. علاوه بر این، بچهدار شدن برای زنان بیشوهر به خصوص در گروههای اجتماعی محروم میتوانست با پیآمدهای اجتماعی و مالی ویرانگری همراه باشد.
ذهنیت دینی و فلسفی در جوامع یونانی-رُمی مجموعهای از انواع و واقسام عقاید و باورهای مختلف را دربر میگرفت، و همین گوناگونی موجب میشد سختگیری نسبت به پیشگیری یا سقط جنین رواج قطعی پیدا نکند. به لحاظ حقوقی، قانون خاصی دسترسی به وسایل جلوگیری از زاد و ولد را منع نمیکرد. ولی در مقابل، توقعهای جامعۀ مردسالار و پیشرفت محدود دانش پزشکی هم اختیار زیادی برای زنان باقی نمیگذاشت.
بارداری در مدیترانۀ باستان
بارداری در جهان باستان با خطرهای زیادی همراه بود، چون هم مراقبتهای پیش از زایمان و هم مامایی هنوز از دوران جنینی خود فراتر نرفته بودند. سوءتغذیه و بیماریهای گوناگون موجب بالا رفتن میزان موارد سقط شدن جنین و دیگر مشکلات دوران بارداری میشدند. طبق تخمینها در جوامع پیشا-مدرن به طور میانگین از هر 1000 مورد زندهزایی دست کم 25 مورد به مرگ مادر ختم میشد. میزان مرگ و میر نوزادان از این هم بالاتر بود و چیزی حدود یک سوم کودکان در دوران نوزادی جان خود را از دست میدادند.
پزشکی در یونان و رُم باستان ترکیبی از شناخت بدن انسان، مشاهدههای تجربی، و باورهای درونی بود. پزشکانی مثل جالینوس (Galen؛ 129 تا حدود 216 میلادی)، که با درمانهای خانگی خرافی مخالف بودند، در اقلیت قرار داشتند. کیفیت خدمات پزشکی همواره یکسان نبود، چون هیچ دستگاه نظارتی بر کار پزشکان و قابلهها وجود نداشت که تضمینکنندۀ رعایت معیارهایی سنجیده و پذیرفتهشده از جانب آنان باشد. زنانی که توانایی مالی پرداخت دستمزد پزشک را نداشتند یا در مناطق روستایی زندگی میکردند در دسترسی به همین سطح خدمات پزشکی نیز دچار مشکل میشدند.
عامل دیگری که در بالا رفتن مرگ و میر مادران و نوزادان نقش مؤثری داشت سن پایین بسیاری از زنان در هنگام زایمان بود. زنان در مدیترانۀ باستان روی هم رفته در سنین 15 تا 22 سالگی ازدواج میکردند، هرچند سن ازدواج دختران میتوانست به 12سالگی هم برسد. هم پزشکان و هم حکیمباشیهای قدیم از رابطۀ کمسالی با رفتن سر زا خبر داشتند و به مردم هشدار میدادند که دختران خود را در سن کم شوهر ندهند. در اسپارت، همین نگرانیها درمورد سلامت مادر و کودک موجب شده بود زنان تا پیش از رسیدن به 18سالگی حق ازدواج نداشته باشند. با این حال، عرف اجتماعی دست از تشویق دختران برای رفتن به خانۀ شوهر و بچهدار شدن هرچه زودتر برنمیداشت.
بسیاری از پزشکان میدانستند که بیماریها و مشکلات جسمی ریشه در علتهای طبیعی دارند، اما بیشتر مردم بیماریها را ناشی از دخالت نیروهای فراطبیعی میدیدند. زنان باردار برای محافظت در برابر نیروهای اهریمنی از طلسمهای مختلف استفاده میکردند. مردم برای حفظ سلامت مادر و نوزاد بهخصوص به ایزدبانوان نگاهبان زناشویی و زایمان، مثل آرتمیس، هرا، و اِیلِیتیا (Eileithyia) متوسل میشدند.
(نا)باروری و درمانهای یونانی-رُمی
داشتن فرزند در زندگی هر فرد از مهمترین رویدادهای زندگی بود، چون تضمینی برای دریافت کمک و مراقبت در دوران پیری محسوب میشد. اهمیت دیگر داشتن فرزند حفظ میراث خانواده و ادامۀ بقای آن، و نیز تأمین شهروندان آینده برای جامعه بود. ناباروری میتوانست به سرشکستگی اجتماعی منجر شود و حتا زمینه را برای طلاق و فروپاشی زندگی زناشویی فراهم کند. شواهد از سدۀ پنجم پیش از میلاد نشان میدهند که ناباروری هم در مردان و هم در زنان قابل تشخیص بوده است. اما ناباروری زن امری بسیار خطیرتر به شمار میرفت؛ از همین رو، طب باستان در این مقوله توجه کامل خود را به زنان اختصاص میدهد.
برخی نویسندگان باستان مثل بقراط (هیپوکراتِس؛ سدههای ششم تا پنجم پیش از میلاد)، هِروفیلوس (Herophilos؛ 335 تا 280 پیش از میلاد)، لوکرِتیوس (Lucretius؛ حدود 99 تا 55 پیش از میلاد)، و پلینی بزرگتر (23 تا 79 میلادی) شماری از علتهای مفروض و درمانهای پیشنهادی برای ناباروری را برای ما ثبت کردهاند. پزشکان یونان و رُم با عاملهایی مثل سلامت عمومی، الگوی زندگی، سن، و مشکلات زمینهیی که میتوانست بر باروری اثر بگذارد آشنایی داشتند، اما شناخت آنان از مراحل بارداری هنوز در حد قابل توجهی نبود. درمانهایی که معمولن تجویز میشد شامل تغییر در عادتهای غذایی، شستشوهای خاص، پرهیزها و حمامهای مختلف، و استفاده از داروهای گیاهی بود. بخورها و دودهای مختلف نیز گاه برای آزمایش قدرت باروری یا برگرداندن یک «رحم سرگردان» به سر جای خودش به کار میرفتند.
هرچند بیشتر آثاری که در این رابطه به جا مانده به دست مردان نوشته شده، اما مراقبت از سلامتی زنان اغلب برعهدۀ قابلهها و دیگر زنان صاحب تجربه در امر درمان بود. حکیم مرد را فقط در موارد حاد خبر میکردند. نانسی دیمند پژوهشگر مینویسد:
به طور سنتی، مراقبت از زنان در دوران بارداری و به هنگام زایمان به دست زنان دیگر صورت میگرفت، که نه تنها به به دنیا آمدن نوزاد کمک میکردند بلکه درمورد باروری، سقط جنین، پیشگیری از بارداری، و حتا (اگر نه در واقعیت دست کم در آثار ادبی) تعیین جنسیت نوزاد نیز طرف مشورت قرار میگرفتند. (دیمند، 63)
بسیاری از مردم برای حل مشکل باروری به نیروهای الاهی رو میآوردند. در یونان باستان، مشورت با سروشهای غیبی درمورد مسائل مهمی مثل فرزندآوری و بزرگ کردن فرزندان بسیار معمول بود. کسانی که گرفتار مشکل باروری میشدند، در این مورد نیز مثل دیگر بیماریها هدیه و نذری به ایزدان تقدیم میکردند تا به مراد خود برسند. هدیههای تقدیمی که در معبد گذاشته میشدند معمولن پیکرکهای کوچکی از سفال به شکل همان عضوی از بدن بودند که دچار مشکل شده بود. زنان پیکرکهایی به شکل رَحِم تقدیم میکردند، و پیکرکهای تقدیمی مردان به شکل آلت تناسلی بود. زنان باردار یا خواهان بارداری طلسمهای رحم-شکل هم به گردن میآویختند که از هماتیت ساخته میشد، سنگ بلورینی به رنگ خون که آن را با باروری مرتبط میدانستند.
پیشگیری از بارداری
در مقابل کسانی که برای باردار شدن تلاش میکردند، عدۀ دیگری به دنبال جلوگیری از بارداری بودند. هرچند در متنهای مربوط به بیماریهای زنان و زایمان مهمترین مسئلهای که به آن پرداخته شده باردار شدن است، اما بسیاری از این متنها به روشهای پیشگیری از بارداری هم اشاره کردهاند. این روشها توسط هردو گروه زنان شوهردار و بیشوهر استفاده میشدند و علت استفاده از این روشها میتوانست مسائل مربوط به سلامتی، تصمیم شخصی، و وضعیت مالی باشد. برخی زنان ترجیح میدادند یکسر از خیر بچهدار شدن بگذرند، درحالیکه دیگران میخواستند وقتی تعداد فرزندان به حد دلخواه رسید نانخور دیگری به خانواده اضافه نشود.
برای زنان پیشگیری از بارداری بهتر از سقط جنین بود، چون خطرهای بسیار کمتری در بر داشت. به همین خاطر است که پزشکی به نام سُرانوس (حدود قرن اول تا دوم میلادی) آن را بهترین روش برای تنظیم خانواده معرفی کرده است. روشهای پیشگیری از بارداری در روزگار باستان شامل همه نوع چیزی میشد، از سحر و جادو گرفته تا روشهای خانگی و سنتی و تجویزهای پزشکان و حکیمان. پیچیدگی نسبی روشهای یونانی-رُمی پیشگیری به قلم کیث هاپکینز پژوهشگر چنین وصف شده است:
شماری از روشهایی که پزشکان یونان و رُم تجویز میکردند روشهای بسیار مؤثری بودند، و برخی نظریههای باستانی این حوزه را میتوان به اندازۀ هر نظریۀ امروزین دیگری تا پیش از میانۀ قرن نوزدهم میلادی پیشرفته ارزیابی کرد. (هاپکینز، 1).
جلوگیری از باردار شدن در اصل وظیفۀ زن محسوب میشد، و بیشتر راههای پیشگیری نیز توسط زنان یا زیر نظر آنان مورد استفاده قرار میگرفتند. معمولترین روش پیشگیری از بارداری محاسبۀ زمان قاعدگی برای تعیین بهترین زمان ناباروری بود. با این حال، بدفهمی چرخۀ قاعدگی در یونان و رُم باستان احتمال مؤثر واقع شدن این روش را تا حد زیادی کاهش میداد. روش معمول دیگر استفاده از جوشاندههایی بود که حکیم یا قابله تهیه میکرد. این جوشاندهها حاوی فلزها و گیاهان مختلفی بودند که طبق باورها قدرت جلوگیری از بارداری را داشتند. ترکیبهای مس، که بقراط توصیه کرده، هنوز در برخی داروهای ضدبارداری امروزین به کار میروند.
برخی از گیاهانی که پزشکان قدیم تجویز میکردند، مثل پونه، اقاقیا، خَربَق، و خیار وحشی نیز به داشتن خواص ضدبارداری معروف هستند. پرمصرفترین گیاه باستانی در این رابطه سیلفیوم (silphium) نام داشت، گونهای که اکنون منقرض شده و در آن زمان از صادرات کورینی (Cyrene) در شمال آفریقا بود. سیلفیوم بینهایت گران بود و گاه برای خرید آن باید به اندازۀ وزنش نقره پرداخت میکردند. نقش این گیاه روی بسیاری از سکههای باستانی کورینی به چشم میخورد، که نشانی است از اهمیت آن در اقتصاد این دولت-شهر یونانینشین. سیلفیوم هم در پزشکی و هم در آشپزی باستان کاربردهای زیادی داشت، و به همین خاطر تصویر آن در آثار ادبی و هنری زیادی بازنمایی شده است.
روشهای جایگزین شامل استفاده از شیاف و مسدودکنندههای دیگر مثل اسفنج خیسانده در سرکه، روغن، یا صمغ سدر بود. برخی از این مواد خاصیت اسپرمکُشی داشتند، اما بسیاری از آنها بیاثر بودند. طلسمهای آویختنی و وردهای محافظ نیز گاه برای دفع حاملگی استفاده میشدند. زنان معمولن مجموعهای از روشهای ضدبارداری را در کنار هم به کار میبردند و به همین خاطر مشکل میشد فهمید کدام روش به واقع مؤثر بوده یا نبوده است. اگر هیچ روشی کارساز نمیشد، آنگاه برخی زنان سعی میکردند با شیوههای درمانی یا جادویی به بارداری خود پایان دهند.
سقط جنین
سقط جنین در مدیترانۀ باستان امری قانونی بود و محدودیت رسمی چندانی بر آن اعمال نمیشد. هرچند زنان در یونان و رُم باستان حقوق محدودی داشتند، اما سقط جنین از مقولههایی است که به نظر میرسد حدی از خودمختاری جسمانی را نیز شامل میشده است. از نظر قانون، جنین هستی قائم به ذات نداشت و بنابراین نمیتوانست از حق و حقوقی جدا از بدن مادر برخوردار باشد. در نتیجه، سقط جنین یکی از راههای پذیرفتنی برای پایان دادن به بارداری ناخواسته بود، به ویژه اگر معلوم میشد که بارداری مزبور سلامت مادر را در خطر جدی قرار میدهد. جان ام. ریدل مینویسد:
حکم عرف و قانون، هردو، این بود که زنان اجازه دارند عملن بدون هیچ منعی از روشهای ضدبارداری و سقط جنین زودهنگام استفاده کنند. همین حکم در جوامع اسلامی قرون وسطا و تا حدی نیز در جوامع مسیحی همان روزگار برقرار بود. (ریدل، 23)
باورهای دینی میگفتند که در هنگام لقاح هنوز حیات رشد گستردهای نکرده، هرچند شواهدی در دست نیست که چنین باوری در تنظیم قوانین لحاظ شده باشد. رایجترین موضع، که ارسطو (384 تا 322 پیش از میلاد) نیز از آن دفاع میکرد، این بود که جنین بهتدریج و با گذشت زمان به موجود زنده تبدیل میشود. گرچه برخی مکتبهای فلسفی یونان بر سر این موضوع اختلاف داشتند؛ فیثاغورثیان ادعا میکردند حیات از همان لحظۀ لقاح آغاز میشود، درحالیکه رواقیون عقیده داشتند آغازکنندۀ حیات دَم اول است. هیچکدام از مکتبهای فلسفی یا فقهی در نهایت بر سراسر فرهنگهای مدیترانهیی غالب نبودند، به همین خاطر هر فرد میتوانست دیدگاه شخصی خود را دنبال کند.
نوشتههای پزشکی یونانی و رُمی روشهای گوناگونی را برای سقط چنین پیشنهاد میکنند، که از جملۀ آنها میتوان به استفاده از جوشاندهها و شربتهای گوناگون، حمامهای طبی، وردها و طلسمها، فشار شدید به شکم، و عمل جراحی اشاره کرد. سقط جنین نیز مثل دیگر روندهای درمانی اصلی در قدیم میتوانست خطرهای زیادی برای بیمار دربر داشته باشد. پزشکان معمولن فقط برای خاتمه دادن به بارداریهای پیشرفته و اغلب وقتی روشهای کمصدمهتر جواب نمیداد به سراغ جراحی میرفتند. بیشتر سقط جنینها به دست قابله انجام میگرفت، اما شواهد بهجامانده درمورد طرز کار زنان قابله روی هم رفته به دست پزشکان مرد، مثل سُرانوس و کِلسوس (Celsus؛ حدود قرن دوم میلادی) نوشته شده است.
بقراط در رسالۀ در باب طبیعت کودک توصیفی از روشهای مختلف سقط جنین، از جمله جراحی، ارائه میدهد. سوگند بقراطی، که به احتمال زیاد پس از دوران زندگی خود او تنظیم شده، پزشک را به قید سوگند مکلف میکند که برای بیمار باردار ابزار سقط جنین فراهم نکند. این نکته برای پزشکان یونانی و رُمی پسا-بقراطی بحث برانگیز بود، چون معلوم نمیکرد آیا این منع فقط شامل حال وسایل و ابزارها میشود یا تمامی راههای سقط جنین را دربر میگیرد. نوشتههای پزشکی این زمان ابزارهای سخت سقط اجباری را خطرناک معرفی میکردند و درمورد آسیبهای احتمالی به مادران هشدار میدادند. شاید به همین دلیل باشد که سوگند بقراطی فقط استفاده از ابزار را در سقط جنین منع میکند. با این حال، رایجترین ترجمۀ امروزین سوگند بقراطی این نکته را دستکاری کرده تا شامل حال همه گونه سقط جنین بشود، حتا اگر با اصل متن و محتوای آن همخوانی نداشته باشد.
تنها محدودیت قانونی شناختهشده بر سقط جنین در جهان باستان آشکارا به مهار کردن قدرت زاد و ولد زنان مربوط میشود. در برخی دولت-شهرهای یونانی، مثل میلُس (Milos) و آتن، زنان شوهردار فقط با رضایت شوهر میتوانستند دست به سقط جنین بزنند. در امپراتوری رُم، این حکم در دوران فرمانروایی سِپتیمیوس سِوِروس (Septimius Severus؛ فرمانروایی 193 تا 211 میلادی) و کاراکالّا (فرمانروایی 211 تا 217 میلادی) صورت قانونی پیدا کرد. بنا بر این گونه قانونها، سقط جنین عملی مجرمانه قلمداد میشد چون مرد را بدون اطلاع و آگاهی خویش از داشتن وارث محروم میکرد، نه به این دلیل که آن را قتل نفس میدانستند. بدین ترتیب زن و بدن او و نوزادی که به دنیا میآورد همگی از نظر قانون بخشی از دارایی شوهر به حساب میآمدند. البته پیش از این تاریخ، در زمان فرمانروایی نخستین امپراتور رُم یعنی آگوستوس (27 پیش از میلاد تا 14 میلادی) سیاستگذاریهای جدیدی برای تشویق زوجها به فرزندآوری هرچه بیشتر، در کنار منع مصرف گیاهان ضدبارداری یا مؤثر بر سقط جنین، صورت گرفته بود. هدف از این سیاستگذاریها افزایش میزان زاد و ولد در طبقۀ پاتریسیها (رُمیهای اصیل) بود که در سراشیبی کاهش مداوم قرار داشت. اما در همان حال نیز سقط جنین غیرقانونی نبود و همچنان در زمرۀ روشهای بسیار رایج در تنظیم خانواده قرار داشت.
نگرش منفی نسبت به سقط جنین در چندین اثر از نویسندگان رُم باستان حضور دارد، که معروفترین نمونههای آن را در هجوهای اُوید (Ovid؛ 43 پیش از میلاد تا 17 میلادی) و یووِنال (Juvenal؛ حدود 55 تا 138 میلادی) میتوان یافت. این گونه آثار اغلب روی زیانبار بودن بیبندوباری جنسی زنان انگشت میگذارند. برای نمونه، سِنِکا (4 پیش از میلاد تا 65 میلادی) و فاوُرینوس (Favorinus؛ حدود 80 تا 160 میلادی) در انتقاد از سقط جنین آن را به زوال اخلاقی و هرزگی پیوند میدهند. برخی پزشکان یونانی هم احساس میکردند امکان سقط جنین نباید در اختیار زنان قرار بگیرد، چون اگر پای زناکاری در بین باشد بدین وسیله میتوان بارداریهای نامشروع را مخفی نگه داشت، مسئلهای که بازتابدهندۀ نگرانیهای مشابه درمورد رواج بیعفتی است. در رُم اوایل دورۀ امپراتوری، قوانینی علیه زنانی وضع شد که در سحر و جادو و تهیۀ داروهای سمی دست داشتند، این قانونها گاه علیه قابلههایی که جوشاندههای مخصوص سقط جنین تهیه میکردند نیز بهکار میرفت.
فرزند ناخواسته
پدر و مادرها در یونان باستان و امپراتوری رُم به دلایل گوناگون گاه تصمیم میگرفتند نوزادان ناخواستۀ خود را سر راه بگذارند یا در دل طبیعت رها کنند. سر راه گذاشتن نوزادان در بسیاری از جوامع باستان رواج داشت. گسترۀ انگیزههای آن شامل فشارهای مذهبی، اجتماعی، و اقتصادی بود. فقر یکی از معمولترین این انگیزهها به شمار میرفت. برآوردن نیازهای یک نانخور اضافی در خانوادههای کمبضاعت میتوانست به معنای گرسنگی کشیدن همۀ اعضای خانواده باشد و خلاص شدن از دست نوزاد را به راهی برای ادامۀ بقا تبدیل کند. این عمل در دورههای گسترش یا همهگیری قحطی، طاعون، یا درگیری و ناآرامی بسیار بیشتر از معمول رخ میداد. گاه شدت سختی به جایی میرسید که دولت ناچار برای خانوادهها کمک مالی یا غذایی تعیین میکرد تا از شیوع رها کردن یا فروش فرزندان جلوگیری کند.
فشار اجتماعی از دیگر علتهای خلاص شدن از دست نوزادان بود. با وجود امکان دسترسی به سقط جنین و دیگر شکلهای مهار زادوولد، بسیاری زنان قادر به پیشگیری از بارداریهای ناخواسته نبودند. ننگ اجتماعی حاصل از داشتن فرزندی خارج از عقد ازدواج میتوانست آبروی زن را برای همیشه لکهدار کند، و در برخی دولت-شهرهای یونانی، حتا جایگاه اجتماعی او را به خطر بیندازد. اگر مردی درمورد روابط جنسی زن خود مشکوک بود اختیار این را داشت که نوزاد را به گمان این که فرزند او نیست بیرون بیندازد تا در خطر بزرگ کردن فرزند مردی دیگر و سهیم کردن او در میراث خود قرار نگیرد. بردگان نیز ممکن بود زیر شلاق اجبار صاحبان خود ناگزیر از رها کردن فرزندانشان شوند.
انگیزۀ دیگری که بارها از جانب تاریخدانان امروز مورد بحث قرار گرفته احتمال رها کردن و یا کشتن نوزادانی است که با نقص بدنی به دنیا میآمدند. درمورد رواج این کاربست در دولت-شهرهایی مثل اسپارت خیلی اغراق شده، اما واقعیت این است که نوزادانی که نقص مادرزادی داشتند گاه سر راه گذاشته میشدند. اگر نقص مادرزادی نوزاد خیلی چشمگیر بود آن را نشانۀ مکافات الاهی میدانستند، و خلاص شدن از دست چنین نوزادی تکلیف اجتماعی شمرده میشد.
این دسته از نوزادان سر راهی اغلب سرنوشت شومی پیدا میکردند، اما بسیاری پدر و مادرها امید داشتند کسی بچه را پیدا کند و زیر بال و پر خود بگیرد. عشق به فرزند باستانی و امروزی نمیشناسد، اما به هر حال پدر و مادرهای قدیم در شرایط اجتماعی بسیار متفاوتی به سر میبردند. سپردن کودکان به دست سرنوشتی نامعلوم راهی مطمئن برای فرار از اتهام بی چون و چرای فرزندکشی بود. کودکان پیداشده را گاه خانواده به فرزندی میپذیرفتند، اما بسیاری از آنها کارشان به بردگی میکشید. مسائل بغرنجی که با آشکار شدن هویت واقعی یک کودک سرراهی در آینده بروز میکرد از مضمونهای برجسته در ادبیات دراماتیک یونان بود. کودکان سرراهی در بسیاری از اسطورهها و افسانههای معروف نیز ایفاگر نقش اصلی هستند که از آن جمله میتوان به افسانۀ رُمی رُمولوس و رِموس یا اسطورۀ یونانی آتالانتا اشاره کرد.
سر راه گذاشتن کودک به طبقۀ اجتماعی خاصی محدود نمیشد، و بسیاری از ثروتمندان نیز چه برای حفظ آبروی خانواده در برابر رسوایی حاصل از بارداریهای نامشروع و چه برای جلوگیری از اضافه شدن میراثخورهایی نامرتبط که موجب تقسیم ثروت خانوادگی به سهمهای خردتر میشدند از این تمهید استفاده میکردند. در سال 8 میلادی، امپراتور آگوستوس دستور داد نوۀ خودش، پسر نوزادی را که حاصل رابطۀ نامشروع دخترش یولیا مینور (19 پیش از میلاد تا 29 میلادی) بود، سر راه بگذارند. معروف است که امپراتور کلاودیوس (فرمانروایی 41 تا 54 میلادی) نیز دختر همسر سابق خود، پلائوتیا اورگولانیلّا (Plautia Urgulanilla)، را نخواست و دستور سر راه گذاشتن او را داد.
مردان اغلب سر راه گذاشتن نوزاد را به سقط جنین ترجیح میدادند، چون فکر میکردند در این صورت کنترل بیشتری روی روند کار و پیآمدهای آن خواهند داشت. سقط جنین و پیشگیری از بارداری حوزۀ اختیار زنان محسوب میشد، در حالی که تصمیم به بزرگ کردن یا نکردن فرزند با پدر بود. شواهد باستانشناختی و ادبی نشان از این دارند که در بخشهایی از یونان و قسمتهای یونانینشین مصر احتمال سر راه گذاشتن دخترها بیشتر از پسرها بوده، ترجیحی که میتواند گویای میزان بالاتری از پدرسالاری در جامعههای مزبور باشد.
دوران باستان پسین
نگرش عمومی نسبت به پیشگیری از بارداری و تنظیم خانواده در سدههای دوم و سوم میلادی با گسترش مسیحیت به سراسر امپراتوری رُم بهتدریج دستخوش دگرگونی شد. برداشت مسیحیت از رابطۀ جنسی به مثابه عملی گناهآلود موجب شد راههای پیشگیری از بارداری از جانب مقامهای دینی تکفیر شوند. با این حال، در همان زمان نیز زنان مسیحی و غیرمسیحی بنا بر نیاز یا ترجیح شخصی به استفاده از این روشها ادامه میدادند.
واکنشهای صدر مسیحیت به سقط جنین مختلف بود. عالمان فقهی بر سر این مسئله که حیات از کدام لحظه آغاز میشود و سقط چنین زیر چه شرایطی از نظر دینی بلامانع است با هم توافق نداشتند. بسیاری برای مواردی که پای سلامت مادر در میان باشد استثنا قائل میشدند، و ادامۀ پیروی از اصول اعتقادی یهودی را توصیه میکردند. سقط جنین زودهنگام اغلب مباح شمرده میشد، چون بسیاری از پدران کلیسا، همصدا با فیلسوفان یونان باستان، جنین را تا زمانی که شکل کامل نگرفته موجود زنده به حساب نمیآوردند.
ترتولیان (Tertullian)، برهاننویس مسیحی (حدود 155 تا 220 میلادی) ظاهرن نخستین نویسندهای بوده که در نکوهش سقط جنین در هر مرحله از بارداری که باشد، قلم زده است. اما سخنپردازیهای ترتولیان در این زمینه بسته به مورد فرق میکند، و این باعث میشود دیدگاههای او در حقیقت تا حدی مبهم و ضدونقیض بهنظر برسند. آگوستین اهل هیپو (354 تا 430 میلادی) نیز سقط جنین را نهی کرده، اما بین سقط جنین زودهنگام و سقط جنین دیرهنگام تفاوت قائل شده و گفته فقط دومی از دید او قتل نفس به حساب میآید.
سر راه گذاشتن کودکان نیز در امپراتوری رُم همواره رواج خود را حفظ کرد، به ویژه وقتی دیگر شیوههای تنظیم خانواده از جانب کلیسا منع شدند. با آشکارتر شدن این نکته که کودکان ناخواسته به واقع معضلی اجتماعی به وجود میآورند، کوششهایی در جهت خاتمه دادن به این عمل صورت گرفت. اما به جای هرگونه مخالفت دینی یا اخلاقی با نفس کاربست سر راه گذاشتن کودک، حمایت اجتماعی از این گونه کودکان کاهش پیدا کرد. در سال 313 میلادی، کنستانتین اول (فرمانروایی 306 تا 337 میلادی) در تلاش برای کاهش تعداد فرزندان ناخواسته فروش آنها برای بردگی را برای پدر و مادر قانونی اعلام کرد و حق پس گرفتن نوزاد فروختهشده را از آنان سلب کرد. سرانجام در سال 374 میلادی سر راه گذاشتن کودکان در امپراتوری رُم غیرقانونی اعلام شد، اما رواج آن همچنان در حدی ماند که یوستینیان (یا ژوستینیَن، فرمانروایی 527 تا 565 میلادی) در 529 میلادی ناچار شد علیه به بردگی کشیدن کودکان سرراهی عملن قانون صادر کند.