فرینیکی (نیز معروف به «کالیپاتهیرا» به معنی «خوشگلِ پدر»، زنده حدود ۳۸۸ پیش از میلاد) ورزشکاری اهل جزیرۀ رُدِس بود، که چون زن بود نمیتوانست در رقابتهای المپیک شرکت کند و چون زنی شوهردار بود اجازه نداشت حتا به تماشای مسابقهها برود. اما او با شکستن این قانونها خطر مجازات مرگ را به جان خرید و خود را به لباس مردان درآورد تا بتواند پسرش را برای رسیدن به پیروزی تعلیم دهد.
فِرینیکی دختر ورزشکار نامدار یونان باستان، دیاگوراس اهل رُدِس (سدۀ پنجم پیش از میلاد) بود، و برادرانش هم مثل پدرشان قهرمان المپیک بودند. او تا وقتی کم سن و سال بود، اجازه داشت در «بازیهای هِرایی» (Heraean Games؛ مسابقههای ورزشی به افتخار ایزدبانو هِرا) شرکت کند و از جایگاه مخصوص بازیهای المپیک را ببیند. اما زنان در یونان باستان پس از ازدواج حق تماشای بازیها و حتا حضور در نزدیکی محل برگزاری آنها را از دست میدادند، و سرپیچی از این حدود مجازات اعدام داشت.
از قضای روزگار، شوهر فِرینیکی، که مربی ورزشی پسرانشان بود، ناگهان از دنیا رفت. فِرینیکی پس از او مربیگری پسرش، پهییسیرودوس (Peisirodos)، را برعهده گرفت تا او را برای مسابقههای مشتزنی آماده کند. تاریخنگار معروف یونان باستان، پائوسانیاس (۱۱۰ تا ۱۸۰ پیش از میلاد)، از جمله نویسندگانی است که از فِرینیکی یاد کرده و شرح داده که وقتی در جریان بازیها مچ او را گرفتند و به محکمه کشاندند، او در دفاع از خود به اصل و نسبش اشاره کرد و توضیح داد چرا دست به این کار زده است. با این توضیح، دادگاه فِرینیکی را تبرئه و آزاد کرد. اما از آن به بعد همۀ مربیهای ورزشی باید سراپا برهنه در استادیوم حاضر میشدند تا جنسیتشان معلوم باشد.
زن در یونان باستان
در روزگار باستان، حقوق اجتماعی زنان در همۀ سرزمینهای یونانینشین بهجز اسپارت در سطح بسیار پایینی قرار داشت، و زندگی آنها سراسر زیر دست مردان خانواده سپری میشد – ابتدا پدر، بعد شوهر، و اگر هردو از دنیا میرفتند برادر یا پسر بزرگ. در مقابل، زنانی هم بودند که موفق میشدند از راههای مختلف به استقلال و ابراز وجود برسند، از جمله سافو اهل لِسبوس، تِلهسیلا اهل آرگوس (Telesilla of Argos)، یا آگنودیکی اهل آتن (Agnodice of Athens). البته یک گزینۀ کلی برای زنانی که میخواستند مستقل زندگی کنند و اختیاردار سرنوشت و داراییهای خود باشند این بود که هِتایرا (hetaira) شوند، دلبرهای رده-بالا، همانند آسپاسیا اهل میلِتوس (Aspasia of Miletus) که در نوشتههای سقراطی آموزگار او در فن سخنوری عنوان شده است. با این حال، شواهد وجود زنان ردههای فرودستتری که در کارگاههای صنعتگری کار میکردند یا با همۀ محدودیتهای جنسیتی در آتن به دستفروشی در آگورا (agora؛ خیابان اصلی و مرکزی شهرهای یونان باستان) میپرداختند کم نیست. هرچند الگوی اجتماعی غالب، دست کم در آتن سدۀ پنجم پیش از میلاد، این بود که زندگی یک زن نجیب باید محدود به چهاردیواری خانه باشد.
محدود کردن زندگی زنان به این دلیل بود که آنها را ضعیف و بیاراده و تابع هوسهای آنی و زودگذر میپنداشتند. خوی زن بهطور طبیعی سرکش و وحشی قلمداد میشد، و «رام کردن» آن فقط از راه ازدواج ممکن بود، چون شوهر میتوانست مهارها و محدودیتهای بیشتری روی زنش اعمال کند. به عقیدۀ ارسطو:
جانوران اهلی خویشان بهتر از جانوران وحشی است، و همۀ جانوران اهلی وقتی فرمانبردار انسان باشند زندگی بهتری نصیبشان میشود؛ چون انسان از آنها مراقبت میکند. نیز، نرینه بهطبع برتر و مادینه بهطبع فرودستتر است؛ و این فرمان میراند و آن فرمان میبرد؛ این اصل، به ضرورت، درمورد کل بشریت صادق است. (سیاست، بند ۱۲۵۴ب۲)
زنان در هر سن و سالی که بودند، چه شوهردار و چه بیشوهر، میتوانستند در عیدهای مذهبی شرکت کنند، و اصلن توقع جامعه هم همین بود. اما این تنها حوزۀ اجتماعی بود که به آنان اجازۀ کنشگری میداد. برای مثال، زنان شوهرکرده هر پاییز «عید تِسموفوریا» را جشن میگرفتند، که به افتخار ایزدبانو دِمِتِر و دخترش پرسِفونه بود. زنانی که خدمتگزاران دینی ایزدبانو آتِنا بودند نیز نقش مهمی در عید سالانۀ «پاناتِنایی» و مسابقههای مربوط به آن و نیز «پاناتِنایی بزرگتر» که هر چهار سال برگزار میشد، ایفا میکردند.
در تقویم یونان باستان، عیدها و مسابقههای ورزشی گوناگونی به افتخار ایزدبانوان یونانی در سراسر سال وجود داشت که زنان میتوانستند در آنها شرکت کنند، اما اطلاع دقیق دربارۀ آنها زیاد نیست. یک استثنا در این مورد، گزارش پائوسانیاس از «بازیهای هِرایی» است، که خاص دختران جوان مجرد بودند و زیر نظر زنان بزرگسال و شوهرکرده برگزار میشدند:
هر چهار سال، شانزده زن ردایی برای هِرا میبافند و «بازیهای هِرایی» را نیز ترتیب میدهند. این بازیها شامل مسابقههای دو برای دختران است. دخترها همه از یک گروه سنی نیستند، اما اول آنهایی که از همه کوچکتر هستند میدوند، و بعد نوبت به کوچکترین گروه سنی بعدی میرسد، و دست آخر بزرگسالترین دخترها میدوند. دویدن آنها به این صورت است: موهای خود را باز میگذارند. پیرهن کوتاه درست تا سر زانو میپوشند، و شانۀ راستشان تا بالای سینه لخت است. استادیوم شهر اُلیمپیا را نیز در اختیارشان میگذارند، فقط درازای مسیر مسابقه را تقریبن به اندازۀ یکششم کوتاه میکنند. به برندگان تاجی از برگ زیتون و بخشی از گوشت گاو قربانیشده برای هِرا میدهند، و تندیسهاشان را که نام هریک پای آن حک شده میسازند و برپا میکنند. (یونان، کتاب ۵، فصل ۱۶، بندهای ۲ تا ۴؛ ترجمۀ لِفکوویتز و فانت، ص ۲۷۷).
پائوسانیاس ادعا میکند «بازیهای هِرایی» از روزگار کهن وجود داشته، اما گمان میرود تاریخ شروع این مسابقهها حدود ۵۸۰ پیش از میلاد و زمانی بوده باشد که بازیهای المپیک دیگر جا افتاده بودهاند؛ پس در کنار آنها، که به افتخار زئوس اُلمپی برگزار میشدند، یک عید دینی هم به افتخار همسر او، هِرا، ترتیب دادند تا زنان نیز بتوانند در مسابقهای ورزشی حضور و شرکت داشته باشند. به همین خاطر است که این بازیها نیز، مثل المپیک، هر چهار سال و درست پیش از المپیک مردان برگزار میشدند، و دخترانی که در آنها شرکت میکردند اجازه داشتند بازیهای تمام-مردانۀ المپیک را از جایگاه مخصوص خود تماشا کنند، البته بعد از آن که زنان شوهردار را از استادیوم بیرون کردند.
زنان و بازیهای المپیک
دلیل این که به زنان شوهردار اجازۀ تماشای رقابتهای ورزشی مردان داده نمیشد همان چیزی بود که موجب محدودیت آنها در سایر عرصههای زندگی میشد: این باور که زنان اختیار خود را ندارند و تابع هوا و هوس هستند، پس اگر چشمشان به یک جوان ورزشکار برهنه بیفتد بهراحتی دچار شیفتگی و شیدایی میشوند و ممکن است از خانه و زندگی دست بکشند. رابین واترفیلد، کارشناس یونان باستان، در این رابطه مینویسد:
بهجز کاهنۀ محلی دِمِتِر، هیچ زنی اجازۀ حضور در مسابقهها را نداشت، فقط زنان شوهرنکرده میتوانستند به استادیوم بروند. چون سن شوهر دادن دختر اغلب سیزده چهارده سالگی بود، سن حضور در استادیوم هم به همین محدود میشد. شاید از دید یک ذهن امروزی این هم مثل بسیاری دیگر از راه و رسمهای یونان باستان عجیب و بیمعنی باشد که زن ازدواجکرده را از تماشای مردهای برهنه منع کنند و در عوض بگذارند دخترهای کمسن و ازدواجنکرده به تماشای آنها بنشینند. اما این منع هم مثل بیشتر محدودیتهایی که در جهان باستان برای زن قائل بودند بیشتر گویای نگرش جامعه به مسئلۀ زنان است و ربط زیادی به قضیۀ حیا و تربیت جنسی ندارد. به علاوه، بسیاری از ورزشکاران بیست و چند ساله بودند، که کم و بیش سن ازدواج مردان قلمداد میشد. بنابراین پدران دخترها – و خود آنها – از این فرصت برای انتخاب داماد آیندۀ خانواده استفاده میکردند. (۱۳)
دربارۀ این که چرا ورزشکاران سراپا برهنه مسابقه میدادند شواهد قطعی وجود ندارد، اما نویسندگان باستان به علتهای مختلفی اشاره کردهاند، از جمله راحتی و آزادی در حرکت (بهپا داشتن لُنگ میتوانست دویدن و انجام پرش را مشکل کند)، احترام به زئوس (که مسابقهها به افتخار او برگزار میشد)، پیشگیری از بروز حادثه (بعد از این که دوندهای پایش به لُنگ بازشدهاش گرفت و زمین خورد)، یا فقط از سر عادت چون در گیمنازیوم (gymnasium؛ مدرسۀ یونانی) هم همیشه برهنه تمرین میکردند. به نوشتۀ دیونیسیوس اهل هالیکارناسوس (سدۀ نخست پیش از میلاد)، ورزشکاران در آغاز پیدایش بازیهای المپیک هنگام مسابقه لُنگ بهپا داشتند، و بعد از المپیک ۷۲۰ پیش از میلاد بود که برهنگی در رقابتها رسم شد.
نخستین دورۀ بازیهای المپیک در سال ۷۷۶ پیش از میلاد برگزار شد و برگزاری آن هر چهار سال یک بار ادامه داشت تا سرانجام امپراتور رُم، تِئودوسیوس اول (فرمانروایی ۳۷۹ تا ۳۹۵ میلادی)، در راستای مبارزه با فرهنگ پیشا-مسیحیت این بازیها را در ۳۹۳ میلادی ممنوع اعلام کرد. پیدایش بازیهای المپیک، بنا بر اسطورهها، کار زئوس و بخشی از جشن پیروزی او بر پدرش کرونوس و تیتانها بوده است. البته داستانهای دیگری نیز درمورد خاستگاه این بازیها وجود دارد، که پیدایششان را، از جمله، به بازیهای سوگواری (بخشی از مراسم خاکسپاری مردان برجسته و به افتخار آنان) نسبت میدهد. یکی از این داستانها ادعا میکند ایفیتوس پادشاه اِلیس (King Iphitos of Elis)، شهری در شمال اُلیمپیا که محل برگزاری بازیها بود، از جنگ و جدال دائمی بین دولت-شهرهای یونانی به تنگ آمد و از سروش معبد دلفی پرسید چگونه میتواند جلوی آن را بگیرد. سروش به او گفت مسابقههای ورزشی ترتیب دهد و اعلام کند در زمان برگزاری آنها سراسر یونان باید در حالت آتشبس باشد. واترفیلد در این باره مینویسد:
یک آتشبس قدسی برقرار شد تا ورزشکاران و تماشاگران بتوانند در امنیت از شهرهای خود به اُلیمپیا سفر کنند. مدت زیادی پیش از شروع مسابقهها، پیکها و جارچیها روانۀ چهار گوشۀ جهان یونانی میشدند تا تاریخ دقیق برگزاری و مدت زمان لازم برای آتشبس را اعلام کنند. البته تاریخ برگزاری را کم و بیش همه میدانستند، چون بازیها به هر حال هر چهار سال یک بار و همیشه اواخر تابستان برگزار میشد و روز میانی هر دوره معمولن با زمان دومین بدر کامل ماه پس از اعتدال تابستانی منطبق بود. (۴ تا ۵)
ورزشکاران و مربیان آنها، و نیز تماشاگران، از سراسر یونان به شهر اِلیس سرازیر میشدند، و دو روز پیش از آغاز بازیها همۀ شرکتکنندگان، مربیان، و مقامهای برگزارکننده مسیر ۶۰ کیلومتری از اِلیس تا اُلیمپیا را رژه میرفتند. دستۀ راهپیمایان در فاصلههای منظم توقف میکرد تا به درگاه زئوس و دیگر ایزدان قربانی تقدیم کند. اوایل، تنها مسابقۀ موجود استادیون (stadion) بود، مسابقۀ دو در درازای استادیوم المپیک. مسابقههای دیگر بهتدریج اضافه شدند، از جمله پِنتاتالون (pentathalon؛ شامل پرش بلند، پرتاب دیسک، پرتاب نیزه، دو، و کُشتی)، انواع دیگر مسابقههای دو، پانکراتیون (pankration؛ ترکیبی از مشتزنی و کُشتی)، ارابهرانی و اسبدوانی، کُشتی، و مشتزنی. مقام دوم و سومی در کار نبود؛ برندۀ نهایی برتری مطلق را بر حریفان بهدست میآورد و هم در محل مسابقه و هم در شهر خودش غرق در شهرت و افتخار میشد.
خانوادۀ فِرینیکی
خانوادۀ فِرینیکی از آنهایی بودند که افتخارآفرینیهای ورزشی فراوانی در کارنامۀ خود داشتند. پدر او، دیاگوراس اهل رُدِس، مشتزنی پرآوازه بود که چهار بار برندۀ «بازیهای ایستموسی» (Isthmian Games)، دو بار برندۀ «بازیهای نیمیایی» (Nemean Games)، یک بار برندۀ «بازیهای پیتیایی» (Pythian Games)، و دو بار برندۀ بازیهای المپیک در رشتۀ مشتزنی شده بود. او هر سه پسر خود را در همین رشته تعلیم داد، و دو پسر بزرگش، داماگیتوس (Damagetos) و آکوسیلائوس (Akousilaos)، در المپیک ۴۴۸ پیش از میلاد در دو رشتۀ مختلف (بهترتیب، پاناکراتیون و مشتزنی) به مقام قهرمانی رسیدند. مجسمۀ معروف این دو پسر که پس از پیروزی پدر خود را سردست گرفته و میگردانند تا امروز در جزیرۀ رُدِس باقی است.
دیاگوراس کوچکترین پسر خود، دُریوس (Dorieus)، را هم تعلیم داده بود، که او هم قهرمان اُلمپیک شد، و به احتمال زیاد دخترش، فِرینیکی، را نیز از این تعلیمها بیبهره نگذاشته و یا دست کم روحیۀ ورزشکاری را در او تقویت کرده بود. پیندار، شاعر یونانی (حدود ۵۱۸ تا حدود ۴۳۸ پیش از میلاد)، در «قصیدۀ اُلمپیکی شمارۀ هفت» خود به ستایش دیاگوراس میپردازد که مردی درستکار و به دور از خودپسندی و بیانصافی بوده است. البته دیاگوراس نیز به هر حال به طبقۀ اجتماعی بالای رُدِس تعلق داشت و از سنتها و رسم و رسوم یونانی مربوط به زنان پیروی میکرد، اما همانگونه که پسران خود را تعلیم داد تا نام او و خانواده را در ردۀ قهرمانان المپیک نگه دارند، از فردی مثل او بعید نیست که دخترانش را نیز در زمینۀ ورزش تعلیم داده باشد.
فِرینیکی در مقام مربّی ورزش
فِرینیکی (که نامش به معنی «زنی که پیروزی میآورد» است») احتمالن در کمسالی در مسابقههای هِرایی شرکت کرده و بعد در جایگاه تماشاگران المپیک به تشویق برادرانش نشسته بوده است. او بعد از ازدواج ممکن است از نظارتکنندگان بر «بازیهای هِرایی» بوده باشد، که پس از بازیها یا به رُدِس برمیگشته یا در همان اِلیس منتظر پایان مسابقههای المپیک میمانده تا با خانوادهاش به شهر خود برگردد. پائوسانیاس منبع اطلاع ما دربارۀ مجازات زنانی است که هنگام تماشای بازیهای المپیک دستگیر میشدند:
وقتی از اسکیلوس (Scillus؛ در شمال اِلیس) راهی اُلیمپیا شوید، پیش از گذشتن از رود آلفیوس (Alpheius)، کوهی با صخرهها و پرتگاههای بلند و صاف پیش رویتان سر برمیافرازد. این کوه تیپائیوم (Typaeum) نام دارد. در اِلیس قانونی هست که به حکم آن هر زنی در محل بازیهای المپیک، یا حتا در این سوی رود آلفیوس، در روزهای ممنوع برای زنان دستگیر شود، باید او را از این کوه پرت کنند. البته میگویند تا به حال هیچ زنی در این رابطه دستگیر نشده، مگر کالیپاتهیرا، هرچند عدهای گفتهاند نام این بانو فِرینیکی است و نه کالیپاتهیرا. (یونان، کتاب ۵، فصل ۶، بند ۷)
یک نکتۀ قدری گیجکننده در اینجا اختلافی است که در نوشتههای باستانی مختلف بر سر این دو نام وجود دارد، چون نویسندگانی هم هستند که این دو نام را متعلق به دو دختر دیاگوراس در نظر گرفتهاند و هردو را به یک شخص نسبت ندادهاند. در حالی که احتمال وجود دختر دیگری به نام کالیپاتهیرا را نمیتوان یکسر مردود دانست، باز بیشتر احتمال دارد فِرینیکی فقط یک نفر بوده که بعد از رویداد بالا به کالیپاتهیرا معروف شده است، یا برعکس. به هر صورت، در معروفترین روایت داستان دیاگوراس فقط یک دختر بهنام فِرینیکی دارد که با ورزشکاری (شاید به اسم کالیاناکس (Callianax)، مشتزن دیگری که به احتمال از پدر فِرینیکی تعلیم میگرفته) ازدواج میکند. این زوج احتمالن صاحب دو پسر به نامهای یوکلیس (Eucles) و پهییسیرودوس شدند (البته یوکلیس ممکن است خواهرزادۀ فِرینیکی یعنی پسر کالیپاتهیرا، اگر وجود داشته، هم بوده باشد). یوکلیس در المپیک سال ۴۰۴ پیش از میلاد قهرمان رشتۀ مشتزنی شد. چند سال بعد هم پهییسیدوروس برای شرکت در مسابقهها تمرین میکرد که پدرش ناگهان از دنیا رفت.
فِرینیکی مربیگری پسرش را برعهده گرفت و او را برای المپیک ۳۸۸ پیش از میلاد آماده کرد. بعد در لباس مردان همراه او به اِلیس رفت، در راهپیمایی اِلیس به اُلیمپیا شرکت کرد، و میگویند در جایگاه مربیان کنار بقیه ایستاده بود که پهییسیدوروس مسابقۀ نهایی مشتزنی را برد و قهرمان شد. فِرینیکی از شوق و غرور چنان به وجد آمد که از روی دیوار کوتاه بین مربیان و شرکتکنندگان پرید و با این کار ردایش کنار رفت و جنسیتش برملا شد. او را دستگیر کردند و به محضر داوران بردند، و او در حضور آنان با یاد کردن از پیشینۀ درخشان خانوادۀ خود در مسابقهها و توضیح این که چرا دست به چنین کاری زده تبرئه شد. اما قانون جدیدی هم گذاشتند که بر اساس آن از آن پس همۀ مربیان نیز باید برهنه وارد استادیوم میشدند تا در مرد بودنشان جای تردید باقی نماند.
سرانجام
پائوسانیاس پس از شرح دادن مجازاتی که در انتظار زنانی بود که قانون را زیر پا گذاشته و به تماشای بازیها میرفتند، قضیۀ فِرینیکی را هم تعریف میکند:
او که زنی بیوه بود، خود را درست به لباس یک مربی گیمنازیوم درآورد و پسرش را در سفر به اُلیمپیا برای شرکت در مسابقهها همراهی کرد. پهییسیدوروس، چون نام پسرش این بود، به پیروزی رسید، و کالیپاتهیرا، وقتی از روی حصاری که مربیان را جدا میکرد پرید، بدنش نمایان شد. بدین ترتیب جنسیتش را فهمیدند، اما به احترام پدر، برادران، و پسرش که همگی در اُلیمپیا قهرمان شده بودند، گذاشتند بدون مجازات برود. اما قانونی را، برای آینده، گذراندند که به موجب آن مربیان باید پیش از ورود به محوطۀ ورزشگاه برهنه میشدند. (کتاب ۵، فصل ۶، بند ۸)
پائوسانیاس خود به استادیوم اُلیمپیا رفته و محوطۀ آن را گشته بود، در حالی که معلوم نیست تاریخنویسان بعدی که داستان فِرینیکی را آوردهاند هم به آنجا رفته باشند. فیلوستراتوس (حدود ۱۷۰ تا ۲۵۰ میلادی) در کتاب گیمناستیکوس (Gymnasticus؛ حدود ۲۲۰ میلادی)، که مجموعهای از داستانها و خاطرههای مربوط به ورزشکاران و بازیهای المپیک است، ماجرا را این گونه نقل میکند:
اهالی اِلیس ماجرای زنی به اسم فِرینیکی را تعریف میکنند، که سر و وضع ظاهریاش طوری بود که اِلیسیها اول فکر کردند مرد است. او در اُلیمپیا خرقۀ مربیان را پوشیده و پسرش پهییسیدوروس را تعلیم میداد. وقتی اِلیسیها از نیرنگ فِرینیکی باخبر شدند، در کیفر دادنش تردید کردند چون برای دیاگوراس و فرزندان او احترام زیادی قائل بودند. اما قانونی به تصویب رساندند که از آن به بعد مربیها باید لباسهای خود را درآورند. (۱۷)
تاریخنویس دیگری بهنام آیِلیان (Aelian؛ حدود ۱۷۵ تا حدود ۲۳۵ میلادی) داستان را در کتاب خود، واریا هیستوریا (Varia Historia؛ تواریخ گونهگون) آورده اما پایانی جدید به آن اضافه کرده که در هیچ روایت دیگری دیده نمیشود:
مقامهای برگزارکننده حاضر نشدند فِرینیکی را به جمع تماشاگران راه دهند، اما او با جماعت صحبت کرد و در توجیه درخواست خود از پدر و سه برادرش نام برد که همگی قهرمان المپیک بودند. بدین ترتیب نظر موافق جمع را بهدست آورد، قانون محرومیت زنان برداشته شد، و او در جشنوارۀ ورزشی اُلمپیک شرکت کرد. (کتاب ۱۰، فصل ۱)
البته شاید منظور آیِلیان فقط این بوده که قانون محدودیتگذار برای زنان شوهردار فقط برای همان روز یا همان دورۀ بازیها بهخاطر فِرینیکی تغییر کرده، چون هیچ مدرک دیگری نداریم که نشان بدهد در سال ۳۸۸ پیش از میلاد قانون منع زنان شوهردار از حضور در المپیک برداشته شده بوده است.
در روزگار کنونی، برخی نویسندگان از داستان فِرینیکی این طور نتیجه گرفتهاند که نام او بعد از افتادن داستانش بر سر زبانها به کالیپاتهیرا تغییر کرده، و ترجمۀ آن هم «خانم پدرِ خوب» است. اما این ادعا مبنای روشنی در نوشتههای باستانی ندارد. فقط همانطور که اشاره شد، شاید فِرینیکی خواهری به نام کالیپاتهیرا داشته و نویسندگان باستان درست نمیدانستند کدامیک از دختران دیاگوراس در لباس یک مربی مرد در المپیک حضور یافته بودهاند.
در هر صورت، فِرینیکی پس از ماجرای به خطر انداختن جان خود برای رساندن پسرش به پیروزی و حفظ شهرت و افتخار خانواده، آرمانهایی که نزد یونانیان بسیار والا شمرده میشدند، آوازۀ بلندی پیدا کرد. کردههای او و توانمندی آشکارش در مقام مربی بایستی موجب میشد مردان قدری بیشتر دربارۀ سیاستگذاریهای مربوط به زنان و بازیهای اُلمپیک فکر و پرسشگری کنند، بهویژه با توجه به این که فقط چندسالی پیش از قانونشکنی فِرینیکی، کینیسکا اهل اسپارت (Cynisca of Sparta؛ تولد حدود ۴۴۲ پیش از میلاد) نخستین زنی شد که دو بار، در ۳۹۶ و بعد ۳۹۲ پیش از میلاد، به قهرمانی اُلمپیک در رشتۀ ارابهرانی رسید. اما آنها در عوض فقط قانون روی قانون گذاشتند تا مطمئن شوند دیگر هیچ زنی بخت مربیگری پیدا نمیکند، و داستان فِرینیکی هم چیزی جز یک خاطرۀ جالب دربارۀ اُلمپیک نبود که توسط نویسندگان گوناگون دهان به دهان میگشت، تا عاقبت به روزگار امروز رسید و مورد توجه پژوهشگرانی قرار گرفت که «بانوی پیروزیآور» را بهتر شناختند و بیشتر به معرفی او و دستاوردهایش پرداختند.