زندگیِ مردم در چین باستان

مقاله

Emily Mark
توسط ، ترجمه شده توسط Nathalie Choubineh
منتشر شده در 27 April 2016
چاپ مقاله

چین صاحب یکی از قدیمی‌ترین فرهنگ‌های شناخته‌شدۀ جهان تا امروز است. پیشینۀ تاریخی این فرهنگ به بیش از شش هزار سال پیش و ساکنان اولیۀ «درۀ رود زرد» برمی‌گردد، و بسیاری از رسم‌ها و آیین‌های باستانیِ آن هنوز هم برگزار می‌شوند. اصل بنیان‌ساز در جامعۀ چین احترام به ارواح زمین، نیاکان، ایزدان، و اطرافیان است. مردم چین اعتقاد دارند جهان زیر فرمان ارواح و ایزدان بزرگ و کوچک اداره می‌شود، بنابراین مردم باید طوری زندگی کنند که گویی ارواح همیشه و در همه حال حاضر و ناظر بر اعمال و کردار آنان هستند.

زندگی روزانۀ مردم در چین باستان با گذشت صدها سال دگرگونی‌های زیادی به خود دیده، اما عقیده به حضور ایزدان و نیاکان را تقریبن در تمام دوره‌های تاریخ خود حفظ کرده است. در دوران پیشا-تاریخ (حدود 5000 پیش از میلاد) مردمِ «درۀ رود زرد» در دهکده‌هایی کوچک ساکن بودند. در برخی از این دهکده‌ها، مثلن بان پو، شواهد وجود جامعه‌ای مادرسالار به‌دست آمده که طبقه‌ای از زنان روحانی بر آن حاکمیت داشتند و حکمرانان دینی آن محسوب می‌شدند.

مردم در خانه‌هایی کوچک و گِرد زندگی می‌کردند که پِی آنها داخل خاک محکم می‌شد. لباس‌ را از پوست حیوانات تهیه می‌کردند، و دینِ رایج شکلی از آنیمیسم یا روح‌دار-انگاری بود. با گذشت زمان، این دهکده‌های کوچک رشد و توسعه پیدا کردند و ابتدا به سکونتگاه‌های بزرگ‌تر و سرانجام به شهر تبدیل شدند. نخستین دولتی که در چین تشکیل شد و شهرهای بزرگ بنا کرد، سلسلۀ شا (Xia) (2070 تا 1600 پیش از میلاد) بود. این سلسله تا مدت‌ها روی‌هم‌رفته اساطیری قلمداد می‌شد، تا وقتی که کاوش‌های باستان‌شناسی به شواهدی رسیدند که به‌نظر برخی پژوهشگران درمورد وجود واقعی این سلسله قانع‌کننده بود (البته این شواهد هنوز مورد بحث هستند). پس از سلسلۀ شا نوبت به سلسلۀ شانگ (1600 تا 1046 پیش از میلاد) رسید. در دوران حکومت این سلسله، خط نوشتاری به‌وجود آمد و نخستین شواهدی که گوشه‌هایی از طرز زندگی مردم در چین باستان را برای ما روشن می‌کنند، به ثبت رسیدند.

Banpo Village, Xi'an, China
روستای بانپو، شی آن، چین
Ian Armstrong (CC BY-SA)

طبقه‌بندی اجتماعی، لباس و آرایش

ابریشم، بنا به باور کلی، در حدود سال 2696 پیش از میلاد اختراع شد، بدین ترتیب که روزی ایزدبانو لِیزو (Leizu)، همسر والاترین ایزدان، شانگتی (Shangti)، داشت چای می‌خورد که یک پیلۀ کرم ابریشم افتاد توی فنجان‌اش. پیله در چای داغ شروع به باز شدن کرد و لِیزو متوجه شد تمام پیله سرتاسر از یک رشته نخ درست شده، بنابراین چند درخت توت در باغ خود کاشت تا کرم‌های ابریشم در آنها پیله بتنند. پوشیدن لباس ابریشمی فقط خاص اشراف و درباریان بود. کسانی که ابریشم پرورش می‌دادند، با نخ ابریشم پارچه می‌بافتند، و حتا تاجران و فروشندگان ابریشم حق پوشیدن لباس ابریشمی نداشتند. لباس بیشتر مردم چین از کَنَف بود.

زنان پیراهن سراسری آستین بلندی می‌پوشیدند که قد آن تا دم پا می‌رسید و یک بندِ دور کمر داشت؛ پیراهن مردان کوتاه‌تر و تا سر زانو بود و گاهی زیر آن شلوار می‌پوشیدند و چکمۀ پارچه‌یی یا صندل به پا می‌کردند. در فصل سرما یک کت کنفی ضخیم با آستر پنبه‌ییِ گرم روی همۀ لباس‌ها می‌پوشیدند. زنان چینی روی لباسِ بچه‌های خود نقش ببر قلاب‌دوزی می‌کردند تا حافظ آنها باشد. ببر سلطان حیوانات به‌شمار می‌رفت و نقش آن اجنه و چشم بد را دور می‌کرد. بعضی مادران برای محافظت بیشتر نقش وزغ یا مار را هم به ببر اضافه می‌کردند.

این رسم در خانواده‌های ثروتمند به‌صورت گلدوزی و قلاب‌دوزی نقش ببر و اژدها روی لباس ابریشمی بچگانه درمی‌آمد. در زمان حکومت سلسلۀ سویی (589 تا 618 میلادی)، امپراتور به این نتیجه رسید که لباس دهقان جماعت روز به روز شباهت بیشتری به لباس اشراف پیدا می‌کند (بااین‌که پوشیدن لباس ابریشمی همچنان فقط مخصوص طبقۀ ثروتمند جامعه بود) و فرمان داد که دهقانان فقط حق دارند لباس آبی یا مشکی بپوشند؛ از آن به‌بعد حق استفاده از لباس‌های رنگی هم طبق قانون در انحصار ثروتمندان قرار گرفت.

طبقۀ اجتماعی هر فرد، کم و بیش، از همان لحظۀ تولد معلوم می‌شد. کسی که پدرش دهقان بود نمی‌توانست جز دهقان چیز دیگری بشود. شکاف طبقاتی بین دربار، اشراف، بازرگانان (صاحبان کسب و کار)، و دهقانان و کارگران با اختراع خط عمیق‌تر شد؛ سوادِ خواندن و نوشتن به طبقۀ بالا اختصاص یافت و جمعیت روستایی بی‌سواد باقی ماند.

با این حال در همان دوران حکومت سلسلۀ شانگ، «امتحانات امپراتوری» نیز راه‌اندازی شدند که هرکسی با قبول شدن در آنها می‌توانست کارمند دولت شود. قبول شدن در این امتحانات کار بسیار سختی بود. داشتن سواد خواندن و نوشتن کافی نبود و داوطلبان باید نُه کتاب (معروف به «پنج اثر کلاسیک» و «چهار کتاب») را نیز تمام و کمال از بر می‌کردند تا بتوانند به پرسش‌هایی که از روی آنها طرح می‌شد پاسخ بدهند.

بدین ترتیب اشراف، بازرگانان، سیاستمداران، و کارمندان دولت دو طبقۀ ثروتمند و متوسط را تشکیل می‌دادند و دهقانان و کارگران در طبقۀ فقیر و فرودست جامعه قرار می‌گرفتند. مثلن میخانه‌ها و کافه‌ها پاتوق مردان تمام طبقه‌های اجتماعی بودند، ولی هر طبقه مکان‌های جداگانۀ خود را داشت: مردان مرفه به کافه‌های سطح پایین نمی‌رفتند و مکان‌های سطح ‌بالا نیز مردان طبقۀ فرودست را راه نمی‌دادند. چارلز بِن پژوهشگر می‌نویسد:

در چانگ-آن (از پایتخت‌های باستانیِ چین)، غربی‌ها کافه‌هایی را می‌گرداندند که پاتوق شاعران بودند و در بخش‌هایی از کنارۀ جنوب شرقی دیوار شهر قرار داشتند. آنها از آسیای مرکزی زنان سفیدپوست، موطلایی و سبز چشم‌ می‌آوردند تا مشتری‌ها با تماشای رقص و آواز آنها وقت بیشتری در کافه بگذرانند و پول بیشتری پای مشروب خرج کنند. علاوه بر این کافه‌های داخل شهر، میخانه‌هایی هم بیرون دیوارها وجود داشت که روستایی‌ها در حدود نوزده مایلی جادۀ شرقی خارج شهر باز کرده بودند و در آنها از مسافران سرراهی پذیرایی می‌کردند. (57)

مشاهده‌هایی از این دست هرچند به دوران‌های جدیدتر مربوط می‌شوند، اما می‌توانند حکایت از رسمی قدیمی داشته باشند که بر اساس آن کافه‌های شهر پذیرای مردان طبقۀ متوسط جامعه و کافه‌های روستایی مختص حاشیه‌نشینان جامعه بوده‌اند. شهر چانگ‌-آن در دوران حکومت سلسلۀ تانگ (618 تا 907 میلادی) یک محلۀ «شمال شهر» داشت که به «عشرتکده» معروف بود و از ثروتمندان پذیرایی می‌کرد. کافه‌های این محله از بهترین آشپزها و پیشخدمت‌ها استفاده می‌کردند و گران‌ترین روسپی‌ها در آنجا مستقر می‌شدند. بِن می‌نویسد: «قیمت بالای این زنان بیشتر، اگر نگوییم دقیقن، در گرو هنرمندی و مهارت آنان در اجرای انواع سرگرمی‌ها سر میز شام بود نه خدمات جنسی، و از این لحاظ می‌توان آنها را با گیشاهای ژاپنی مقایسه کرد» (64).

بیشتر کافه‌های شهر و روستا را زنان اداره می‌کردند، اما ادارۀ «عشرتکده‌ها» در دست مردانی بود که گاه مقام و اهمیت آنها دست کمی از شهردار شهر نداشت. اصول حاکم بر ادارۀ این گونه مکان‌ها در سرتاسر چین یکسان و رعایت آنها الزامی بود. دولت روی کار زنان خودفروش نیز نظارتی مستقیم و سختگیرانه اعمال می‌کرد.

تفاوت طبقاتی در چین باستان در نوع آرایش موها و دیگر انتخاب‌های فردی هم دیده می‌شد. مردان و زنان در همۀ طبقات اجتماعی موی بلند داشتند، چون باور همگانی این بود که موی سر یادگار نیاکان است و بریدن آن بی‌حرمتی به آنان محسوب می‌شود. مردم برای کار و زندگی موهای خود را گوجه‌یی جمع می‌کردند. زنان ثروتمند مدل‌های مختلفی برای جمع کردن مو بالای سر داشتند و موهای خود را با انواع سنجاق‌های عاج، طلا و نقره تزئین می‌کردند. اما زنان فقیر یا موها را گره می‌زدند یا آنها را با یک تکه ریسمان می‌بستند.

بدن هم مثل مو هدیه و میراث نیاکان شمرده می‌شد و صدمه زدن به آن گناه داشت. حرمت بدن باید حفظ می‌شد و آدم نمی‌توانست هرکاری دلش می‌خواهد با آن بکند. به همین دلیل، خالکوبی از دید جامعه کار پسندیده‌ای نبود و علاوه بر آن نقاشی با جوهر روی بدن هم رسم مردمان وحشی و بی‌تمدن به‌حساب می‌آمد. خالکوبی بدن مخصوص دزدان و راهزنان و علامت مشخصۀ آنها بود و شخصی که به دزدی و جنایت معروف می‌شد باید تا آخر عمر خالکوبی خود را حفظ می‌کرد، هرچند که حتا اگر آن را می‌سوزاند هم باز جای سوختگی روی پوستش باقی می‌ماند.

Chinese Hairpins
گیره های موی چینی
The Trustees of the British Museum (Copyright)

با این حال گزارش‌هایی تاریخی چند نفری را نیز معرفی می‌کنند که خودخواسته تن به خالکوبی‌های هنری روی بدن خود دادند. چارلز بن دربارۀ یکی از این اشخاص می‌نویسد که او «5000 یوآن پول نقد به یک هنرمند داد تا سینه و شکم او را سوراخ سوراخ کند و منظرۀ دشت بزرگی با چند عمارت کلاه فرنگی در دامنۀ کوهستان را از کار دربیاورد که قایق‌های تفریحی روی رودخانه، درختزارها، پرندگان و حیوانات مختلفی را در خود جا داده باشد»، و شخص دیگری هم «در جوانی داد یک مار بزرگ روی سرتاسر بدنش خالکوبی کنند که سرِ آن روی دست راست او قرار می‌گرفت و آرواره‌هایش روی شست و انگشت اشاره نقاشی شده بود. بدن مار دورتادور مچ، بازو و گردن می‌چرخید و بعد روی سینه، شکم، ران و سرزانو می خزید که دُم مار را روی خود جا داده بود» (112-113).

با این حساب، مشکل می‌توان جوان مزبور را خلافکار به‌حساب نیاورد. بن نمونه‌ای از یک گروه خلافکار خیابانی نقل می‌کند که سرهای تراشیده و بدن‌های خالکوبی‌شده داشتند و در بازار چانگ-آن به دزدی و آزار مردم دست می‌زدند. سرانجام شهردار چانگ‌-آن آنها را دستگیر کرد و در میدان شهر تا حد مرگ چوب زد. بعد از این رویداد، عدۀ زیادی از کسانی که خالکوبی داشتند آنها را سوزاندند.

علاوه بر خالکوبی، بوی بدن نیز به خلافکاری و توحش نسبت داده می‌شد، و چینی‌ها در استفاده از عطر برای خوشبو کردن تمام بدن حساسیت خاصی به‌خرج می‌دادند. بن می‌نویسد: «مصرف عطر مرد و زن نمی‌شناخت. بانوان درباری چنان با دست و دلبازی به خود عطر می‌زدند که وقتی برای گردش بیرون می‌رفتند، بوی خوش بدن و لباس‌هاشان تا چند فرسخ در هوا می‌پیچید» (113).

مواد خوشبوکنندۀ بدن از برگ لیمو، کُندُر، میخک، صمغ شیرین، و زرآوند تهیه می‌شد. بِن می‌نویسد: «ترکیب این گیاهان را در کیسه‌های کوچک می‌پیچیدند و زیر بغل آویزان می‌کردند. مقام‌های دولتی توصیه می‌کردند در روز عید سال نو زیربغل با ادرار شسته شود» (114). هرروز حمام کردن بیماری‌زا دانسته می‌شد، و رسم این بود که باید هر پنج روز یک‌بار حمام کرد. برای برطرف کردن بوی بد دهان میخک می‌مکیدند، و اگر کسی قرار بود به حضور امپراتور برسد باید پیش از صحبت با او این کار را انجام می‌داد. بوی بد پا هم مسئلۀ دیگری بود که با استفاده از عطر یا کافور حل می‌شد.

ثروتمندان کفش‌های ابریشمی نرم و نُک برگشته می‌پوشیدند، اما طبقۀ دهقان چکمه‌های خشن یا صندل‌هایی از جنس نِی، کنف یا چوب به‌پا می‌کردند. در خانه همه باید دمپایی می‌داشتند که آن هم از نِی، رشته‌های کنف، یا ابریشم بود. زنان و مردان مرفه ناخن‌های خود را بلند می‌کردند تا نشان بدهند نیازی به کار کردن ندارند. آنها برای انجام همه کاری، حتا غذا خوردن، خدمتکار داشتند و لازم نبود ناخن‌هاشان صدمه ببیند. زنان ثروتمند جواهرات فراوانی از گوشواره و دستبند و گردنبند گرفته تا انواع سنجاق و حلقه و انگشتر استفاده می‌کردند. گاهی هم بال‌های سوسک سبز زمردی به لباس خود می‌زدند تا بیشتر جلب توجه کنند.

Silk & Textile Shoe from China
کفش ابریشم و نساجی از چین
The Trustees of the British Museum (Copyright)

رسم معروف بستنِ پا در دورۀ معروف به «پنج سلسله و ده پادشاهی» (907 تا 960 میلادی) آغاز شد. ریشۀ این رسم احتمالن قدیمی‌تر بود، ولی در زمان فرمانروایی امپراتور لی-یو (937 تا 978 میلادی) همگانی شد. داستان این بود که همسر امپراتور، ییا-نیانگ (Yia Niang)، پاهای خود را بست تا به شکل هلال ماه دربیایند و رقص ویژه‌ای برای مهمانان در یکی از ضیافت‌های دربار اجرا کرد. این رقص به افتخار پرده‌برداری از مجسمۀ طلای یک نیلوفر آبی بزرگ در باغ قصر امپراتور اجرا شد. اجرای ییا-نیانگ از این رقص چنان زیبا بود که تمام زنان ترغیب شدند پاهایی به کوچکی و ظرافت پاهای او داشته باشند و چیزی نگذشت که داشتن پاهای کوچک و ظریف معادل و ملاک زیباییِ زن شد.

خانواده‌ها پاهای دختران خود را از خردسالی در نوارهای پارچه‌یی محکم می‌پیچیدند تا پنجه‌های پا بشکنند و به زیر پا لوله شوند. دخترها ناچار روی پنجه راه می‌رفتند و تا سال‌ها شب و روز درد می‌کشیدند تا سرانجام به این وضع عادت می‌کردند. این رسم ابتدا در بالاترین رده‌های اجتماعی پا گرفت، اما چیزی نگذشت که بین همۀ زنان چینی رایج شد. زنان روستایی موقع کار در مزرعه‌های برنج یا هرگونه تلاش بدنی خیلی اذیت می‌شدند. نقاشی‌های زیادی از چین باستان باقی مانده که زنانی را نشان می‌دهند که زیر بار کیسه‌های برنج کمر خم کرده و به سختی راه می‌روند. با این حال عمل بستن پا صدها سال رایج بود تااین‌که در سال 1911 میلادی رسمن ممنوع شد. بسیاری زنان که اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فرصت گفتگوی رسانه‌یی دربارۀ بستن پا را پیدا کرده بودند، گفتند که سال‌ها از درد گریه می‌کردند و بستن پا هرگز باعث نمی‌شد احساس کنند زیباتر شده‌اند.

کشاورزی و فرهنگ غذایی

برنج مهم‌ترین فرآوردۀ کشاورزی در چین بود. بخش‌های جنوبی چین که زمین‌های سیلابی داشتند برای کشت برنج مناسب‌تر بودند، اما کشاورزان چینی در سراسر کشور با حفر جوی‌های اضافی زمین‌های بیشتری را زیر آب می‌بردند. اهمیت برنج به‌قدری زیاد بود که از آن برای پرداخت مالیات استفاده می‌کردند. برنج غذای روزمرۀ مردم را تشکیل می‌داد و حتا نوشیدنی‌های الکلی را نیز از تخمیر برنج به‌دست می‌آوردند. گندم و غله‌های دیگر نیز کشت می‌شد ولی اهمیت آنها به پای برنج نمی‌رسید.

غذاهای چینی بیشتر گیاهی بودند (و هنوز هم هستند). یکی از آموزه‌های معبدها و صومعه‌های چینی این است که تغذیۀ سالم موجب طول عمر می‌شود و گیاهخواری بهترین و سالم‌ترین روش تغذیه برای انسان است. البته چینی‌ها گوشت هم می‌خوردند ولی خیلی به‌ندرت، و هرگز مرغی را که هنوز تخم می‌گذاشت نمی‌کشتند. ماهی محبوب‌ترین غذای گوشتی در سراسر چین بود که با برنج و سبزیجات مصرف می‌شد.

Ding
دینگ
The Trustees of the British Museum (Copyright)

غذا را روی حرارت کم در خانه و در قابلمۀ سه پایه‌ای می پختند که دینگ نام داشت. غذا را از صبح داخل دینگ و روی شعلۀ ملایم بار می‌گذاشتند تا غروب که افراد خانواده از کار در مزرعه برمی‌گردند شام‌شان حاضر باشد. ثروتمندان طبعن آشپز داشتند و آشپزها هم از دینگ استفاده می کردند ولی ماهی‌تابه و تنور هم در اختیارشان بود. مهم‌ترین نوشیدنی در چین چای (چا، به چینی) بود که تاریخچۀ دم کردن آن از برگ‌های خشک و ساییدۀ درختچۀ چای به حدود سال 100 پیش از میلاد برمی‌گشت. برای درست کردن چای و دمنوش و انواع جوشانده با طعم‌ها و خاصیت‌های گوناگون از برگ گیاهان مختلف یا ترکیب آنها استفاده می‌کردند. چای هم دارویی مؤثر به حساب می‌آمد و هم مایۀ لذت و آرامش و استراحت می‌شد. محبوبیت چای موجب پیدایش «فرهنگ چایخوری» در چین شد که نمود بارز آن را در «مراسم چای» می‌توان مشاهده کرد.

Chinese Tea Ceremony
مراسم چای چینی
Oleksii Leonov (CC BY-SA)

در این مورد افسانه‌ای وجود دارد که در آن یکی از فرمانروایان باستانی چین به نام یان دی (Yan Di) به جستجوی گیاهان دارویی می‌رود تا مردم سرزمین خود را از درد و بیماری حفظ کند. یک روز به گیاهی برمی‌خورد و آن را محض امتحان می‌جود، اما مسموم می‌شود و کم مانده جان خود را از دست بدهد که در همان حال آبی که از برگ‌های یک درختچۀ چای می‌چکد روی زبان او می‌ریزد و او را شفا می‌دهد. بدین ترتیب یان دی شروع به کشت درخت چای می‌کند و محصول آن را برای مردم خود می‌برد. مردم برگ‌های چای را به‌جای سبزی با غذا می‌خورند و معبد نیز چای را به‌عنوان هدیۀ نذری قبول می‌کند. ثروتمندان برای خود باغ‌های چای ایجاد می‌کنند و «مراسم چای» شکل می‌گیرد، که آیینی مفصل و پیچیده برای گرامی‌داشت لذت چای نوشیدن دور هم است. کسی که چای درست می‌کند در حقیقت با آماده کردن و تعارف چای به مهمانان خود ادای احترام می‌کند و مهمانان نیز در پاسخ باید با رفتاری شایسته و احترام‌آمیز چای را بگیرند و بنوشند.

زندگی خانگی، بازی و ورزش

مراسم چای چینی بسته به محل معمول پذیرایی از مهمانان در داخل خانه یا در باغ و باغچه برگزار می‌شد. خانه در چین نیز، مثل هر فرهنگ دیگر، کانون زندگی خانوادگی بود. کارهای خانه برعهدۀ زنان بود و مردان بیرون کار می‌کردند. اما در قشر روستایی همۀ خانواده از مرد و زن و بچه برای کار به مزرعه می‌رفتند. شکل و اندازۀ خانه هم، مثل هرچیز دیگر، به توان مالی و طبقۀ اجتماعی فرد بستگی داشت. دهقانان در کلبه‌های چوبی کوچک زندگی می‌کردند و تاجران و سایر مردمان مرفه در خانه‌های بزرگی که دورتادور یک حیاط مرکزی ساخته می‌شد و باغی پر از درخت و درختچه را دربر می‌گرفت که در مرکز آن یک محوطۀ چهارضلعی را به عنوان نورگیر باقی می‌گذاشتند.

داخل خانه تعدادی اتاق خواب، یک آشپزخانه و یک تالار غذاخوری (گاهی خیلی بزرگ) قرار داشت که به‌عنوان مهمان‌خانه هم به‌کار می‌رفت. اهل خانه می‌توانستند از این تالار به عنوان اتاق نشیمن هم استفاده کنند و علاوه بر صرف غذا و گفتگو به موسیقی گوش بدهند یا کتاب بخوانند. بیشتر خانواده‌ها گربۀ خانگی داشتند و گربه محبوب‌ترین حیوان خانگی در چین باستان محسوب می‌شد. بااین‌حال، سالنامۀ چینی (برخلاف نوع ویتنامی آن) سال گربه ندارد، چون افسانه‌ای می‌گوید که وقتی همۀ حیوانات برای مسابقۀ بزرگِ انتخاب یک حیوان برای هر سال چینی دور هم جمع شدند، موش گربه را ترساند و گربه پا به فرار گذاشت و افتاد توی رودخانه و آب او را با خود برد؛ علت دشمنی ازلی و ابدی گربه با موش هم همین است. سگ‌ها را برای نگهبانی از خانه و گاهی هم استفاده از گوشت‌شان نگه می‌داشتند، هرچند برخی شواهد حکایت از این دارند که در چین باستان بعضی سگ‌ها چیزی جز حیوان خانگی دست‌آموز محسوب نمی‌شدند.

قصه‌گویی از سرگرمی‌های رایج به‌شمار می‌رفت و ادبیات چینی انباشته از حکایت‌های مردمی و داستان‌های جن و پری بود که تقریبن همگی پیام‌های اخلاقی و عبرت‌آموز داشتند. شخصیت‌های بسیاری از این قصه‌ها را حیوانات گوناگون تشکیل می‌دادند و از بین آنها خوک در بیشترین قصه‌ها نقش اصلی را داشت. خوک در چین باستان از قدر و قیمت زیادی برخوردار بود و داشتنِ حتا یک خوک نشانۀ موفقیت در زندگی دانسته می‌شد؛ بالا رفتن تعداد خوک‌ها نشانۀ افزایش ثروت صاحب‌شان بود. خوک‌ها به‌قدری اهمیت داشتند که تصویرنگار کلمۀ «خانه» در الفبای چینی یک سقف است که خوکی زیر آن قرار دارد (بن، 71).

از جمله بازی‌های مردم چین می‌توان به ماجونگ، گو (نوعی شطرنج چینی) و چکرز اشاره کرد. توپ‌بازی، فوتبال، کشتی و تیراندازی با کمان نیز محبوبیت زیادی بین چینی‌ها داشتند. شنا کردن به‌عنوان ورزش در چین زیاد رواج نداشت، چون خیلی‌ها باور داشتند شویی گویی‌ها یا روح آدم‌های غرق‌شده زیر آب گیر افتاده‌ و منتظر نشسته‌اند تا با غرق کردن دیگران به رهایی برسند. البته چینی‌ها آب‌تنی می‌کردند و شنا هم بلد بودند، اما این‌ها از سرگرمی‌های رایج محسوب نمی‌شد.

Chinese Board Game
بازی تخته چینی
The Trustees of the British Museum (Copyright)

در همۀ خانه‌ها زیارتگاه کوچکی برای نیاکان خانواده، تودی گُنگ محلی (Tudi Gong؛ ایزد حامیِ خاک و زمین)، و ایزدان مورد پرستش خانواده وجود داشت. در آشپزخانه همیشه یک تصویر کاغذی از ایزد آشپزخانه، زائو شِن (Zao Shen)، را نگه می‌داشتند. زائو شِن احتمالن مهم‌ترین ایزدِ خانه بود چون مراقبت از اعضای خانواده و حفظ امنیت و سلامتی آنها را برعهده داشت، ولی درعین‌حال کارها و رفتارهای روزانۀ آنان را نیز به گوش ایزدان دیگر می‌رساند، بنابراین حکم جاسوس خانگیِ ایزدان را داشت که مراقب حال کسانی که جاسوسی‌شان را می‌کرد هم بود.

زائو شِن ماهی یک بار از خانه می‌رفت تا کارها و رفتارهای مردم را به ایزدان محلی گزارش بدهد و در این مدت اعضای خانواده باید خیلی مراقب می‌بودند که کاری از آنها سر نزند که اجنه و ارواح شیطانی را به خانه بکشاند، چون در آن صورت محافظی در کار نبود. سالی یک بار، شب سال نو، زائو شِن به آسمان می‌رفت تا گزارشی کامل به شانگتی و دیگر ایزدان در عرش اعلا بدهد. به این مناسبت هدیه‌هایی تقدیمی در قالب خوردنی و نوشیدنی پای تصویرش می‌گذاشتند، بعد دهان او را با عسل چرب می‌کردند تا در حضور ایزدان آسمان گزارش خوب و مثبتی از آن بیرون بیاید.

سرانجام تصویر زائو شِن را به آتش می‌سپردند تا او را به آسمان بفرستند، و آتش‌بازی راه می‌انداختند تا راه او را روشن کنند که زودتر برسد و بگوید که با چه خانوادۀ خوبی به‌سر می‌برد. صبح روز بعد، روز سال نو، سالمندترین و شایسته‌ترین زن خانه تصویر جدیدی از زائو شِن تهیه می‌کرد و بالای اجاق می‌گذاشت تا در سال جدید مراقب خانه و خانواده باشد.

دین

ریشه‌های دین و باورهای دینی در چین به دوران پیش از تاریخ و رواج سراسری روح‌باوری و آنیمیسم برمی‌گردد. باور به ارواح و وجود آنان در همه‌چیز، از جانوران گرفته تا اشیاء و نیروهای طبیعت، با گذشت زمان تکوین پیدا کرد و به‌شکل پرستش نیاکان و اعتقاد به ایزدان و ایزدبانوان درآمد که بسیاری از آنها تجسم همان نیروها به هیبت انسان بودند. ارواح خاک و زمین تودی گُنگ نام داشتند و تکریم‌شان برای همه واجب شمرده می‌شد. اما مکان‌های مختلف در چین برای خود ارواح محلی هم داشتند، و گاه روح بزرگانی که در آن مکان زندگی کرده بودند نیز در جمع آنها بود. همۀ ارواح به عبادت‌کنندگان خود برکت می‌دادند، اما کسی که به‌شان احترام نمی‌گذاشت را گرفتار نفرین می‌کردند.

چینی‌ها اعتقاد داشتند که انسان پس از مرگ به عالم بالا و نزد ایزدان می‌رود و صاحب قدرت و اختیار روی جهان زندگان می‌شود. غیب‌بینی و پیشگویی از زمان سلسلۀ شانگ رسمن رواج داشت. مردم برای باخبر شدن از آینده پیش غیب‌گویان می‌رفتند و آنها به‌کمک استخوان‌نوشته‌های جیاگو (jiagu) با ارواح ارتباط برقرار می‌کردند.

ارواح همواره نقش بسیار مهمی در فرهنگ چینی داشته و دارند. «عید روح» هنوز همه‌ساله در چین برگزار می‌شود. در این روز مردم برای درگذشتگان خود غذاهای مخصوص تدارک می‌بینند، بخور می‌سوزانند و به کمک بخور ارواح را شاد و اجنه و شیاطین را دور می‌کنند، مغازه‌ها را هم می‌بندند تا ارواح بتوانند به‌راحتی و بدون مزاحمت زندگان در آنها بچرخند. «روز غبارروبی از قبور» (24 یا 25 فروردین)، که به «عید کینگ‌مینگ» هم معروف است، قدمت خیلی زیادی دارد. در این عید مردم به زیارت قبر بستگان خود می‌روند و برای ادای احترام به آنها به تمیز کردن قبر و تقدیم هدیه، به‌خصوص هدیه‌های خوراکی، می‌پردازند. کسی که از مراقبت از مقبرۀ نیاکان خود غفلت کند، خطر تعقیب و آزار از جانب ارواح آنان را به‌جان خریده است.

Oracle bone
استخوان اوراکل
The Trustees of the British Museum (Copyright)

جهان آخرت که جان پس از ترک بدن به آنجا می رود (یا با رانده شدن از آنجا به‌صورت روح و شبح به این دنیا برمی‌گردد) مثل زمین و آسمان در دست ایزدان و ایزدبانوانی است که باید پرستش شوند. یکی از ایزدبانوان محبوب در قدیم شی وانگ مو (Xi Wang Mu)، ملکۀ مادر غرب، بود. او ایزدبانوی جاودانگی و ساکن قصر طلایی بزرگی در کوهستان کونلون بود که باغ هلوی بی‌مرگی را در کنار خود داشت. مردم برای این ملکۀ مادر زیارتگاه می‌ساختند و نظرقربانی به خود می‌آویختند تا نظر لطف و حمایت او را جلب کنند و از عمری طولانی برخوردار شوند.

شانگتی برترین ایزدان و ایزد آفرینش، قانون، و عدالت بود. او به «امپراتور زرد» نیز شهرت داشت و عطاکنندۀ فرهنگ و زبان به آدمیان شمرده می‌شد. کای شِن (Cai Shen) ایزد ثروت بود به نیکوکاران زندگی سعادت‌آمیز عطا می‌کرد، مِنشِن‌ها (Menshen) نیز ایزدان خواب و آرامش بودند، از مردم در موقع خواب مراقبت می‌کردند و ارواح پلید و خواب‌های بد را دور می‌راندند.

مردم چین برای برخی از ایزدان و ایزدبانوان زیارتگاه و معبد می‌ساختند ولی برخی دیگر را فقط روی طلسم و دعا و دستبند یا در قالب تندیس و نقاشی‌های دیواری نقش می‌کردند. برای مثال، نقش مِنشِن‌ها هنوز روی دو طرف چارچوب در کشیده می‌شود تا اجنه و ارواح پلید را دور کند. لِیی شِن (Lei Shen)، ایزد تندر، و دیان مو (Dian Mu)، ایزدبانوی آذرخش، همواره چهره‌هایی ترسناک داشتند ولی ژُنگ کویی (Zhong Kui)، ایزد درمان و بهبودی، با علاقه ستایش می‌شد و محبوبیتی هم‌پایۀ کای شِن داشت.

از دیگر ملکوتیان محبوب مردم می‌توان به گوآن‌یین (Guanyin)، ایزدبانوی بخشش و رحمت و همدلی، اشاره کرد که بی‌دریغ به‌ همۀ مردم کمک می‌کرد اما حامی مخصوص دریانوردان بود؛ نیو لانگ (Niu Lang) و ژی نو (Zhi Nu)، ایزد و ایزدبانوی عشق، الهام‌بخش محبوب‌ترین عیدهای چینی یعنی «هفت شبِ هفت ماه» (یا «عید دو هفت») بودند که شکل رسمیِ برگزاری آن از دعاهای زنان برای مهارت پیدا کردن در پارچه‌بافی و خیاطی تشکیل می‌شد ولی در عمل شب‌هایی عاشقانه را برای دلدادگان رقم می‌زد. مردم به تماشای ستاره‌ها می‌نشستند و قصۀ عشق نیو لانگ (ستارۀ کرکس پرنده یا آلفا عقاب) و ژی نو (ستارۀ کرکس نشسته یا وِگا) را برای هم می‌گفتند که یک سال تمام در دو کرانۀ راه شیری که آنها را از هم جدا می‌کند به انتظار این تنها شبی که می‌توانند در کنار هم باشند می‌نشینند. اخترشناسان و اختربینان، هردو، ستارگان را صورت‌های مجسم موجودات ملکوتی می‌دانستند. اخترشناسان چینی همگی مرد بودند ولی بین اختربینان زنان زیادی پیدا می‌شد.

آموزش و بهداشت

آموزش رسمی در چین باستان فقط خاص جنس مذکر بود؛ به همین دلیل اخترشناسان، که به آموزش عالی نیاز داشتند، همگی مرد بودند. دخترها باید خانه می‌ماندند و خانه‌داری و بچه‌داری یاد می‌گرفتند. در روزگاران خیلی قدیم، پسربچه‌ها هم خانه می‌ماندند و در کارهایی که باید خارج از خانه انجام می‌شد کمک می‌کردند. در خانواده‌های رده بالا، پسرها از نوجوانی به مدرسه می‌رفتند.

کنفوسیوس آموزگارِ بهترین راه و رسم زندگی و طرز رفتار به جوانان بود. آموزه‌های او مبنای همۀ درس‌های یک مدرسۀ چینی را تشکیل می‌داد. دانش‌آموزان باید «پنج فضیلت کنفوسیوس» را از بر می‌کردند. این پنج فضیلت عبارت بودند از لی (Li؛ ادب) که از همه مهم‌تر بود، رِن (Ren؛ مهربانی)، شین (Xin؛ وفاداری)، یی (Yi؛ صداقت)، و ژی (Zhi؛ قدرت تشخیص درست و غلط، علم اخلاق).

در مدرسه‌های چین باستان، دانش‌آموزان روی تکه‌های چوب مشق نوشتن می‌کردند. مدتی بعد طومارهای پاپیروس به‌کار رفت، و سرانجام از حدود سال 105 میلادی استفاده از کاغذ، که احتمالن حدود سیصد سال پیش از آن اختراع شده بود، رواج پیدا کرد. چاپ کتاب در مقیاس گسترده به کمک آجرک‌های چوبی در دوران سلسلۀ تانگ (618 تا 907 میلادی) امکان‌پذیر شد و کتاب درسی را وارد مدرسه‌ها کرد. کتاب‌هایی که خواندن آنها الزامی بود «پنج اثر کلاسیک» و «چهار کتاب» بودند: ای-چینگ، کلاسیک‌های شعر، کلاسیک‌های مناسک، کلاسیک‌های تاریخ، سالنامه‌های بهار و پاییز، منتخبات کنفوسیوس، آثار مِنکیوس، مکتب اعتدال، و کتاب آموزشِ کبیر، که اغلب آنها بر اساس نوشته‌های کنفوسیوس تنظیم شده بودند.

همه باید «پنج فضیلت کنفوسیوس» را از بر می‌کردند. این پنج فضیلت عبارت بودند از لی (ادب)، رِن (مهربانی)، شین (وفاداری)، یی (صداقت)، و ژی (قدرت تشخیص درست و غلط، علم اخلاق).

از آن‌جاکه سواد خواندن و نوشتن را فقط به پسرها یاد می‌دادند و برای خواندن درس‌های پزشکی سواد لازم بود، پزشکان نیز، دست کم تا دوران سلسلۀ تانگ، همگی مرد بودند. البته ممکن بود درمان‌های خانگی با داروهای گیاهی به‌ویژه در مناطق روستایی توسط زن‌ها انجام شود، ولی حرفۀ پزشکی در انحصار مردان قرار داشت. اما چینی‌های باستان به جای پزشک حکیم‌باشی‌ داشتند. بیشتر این حکیم‌باشی‌ها کاهن و روحانی بودند و در معبد تعلیم می‌دیدند.

این حکیم‌باشی‌های روحانی برای درمان بیماران از آیین‌هایی شمنی شبیه جن‌گیری و زار استفاده می‌کردند، که طبعن ریشه در همان روح‌باوری در حیوانات و زنده‌انگاری اشیاء و نیروهای طبیعی داشت. آنها اجنه و ارواح پلید را علت بیماری‌های مختلف می‌دانستند. با ورود کیش بودایی به چین، کاهنان این کیش نهادهایی معروف به «مزرعۀ شفقت» ایجاد کردند که همزمان حکم بیمارستان، درمانگاه، مرکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست، خانۀ سالمندان، و مرکز مشاوره را داشت. این نهادها معمولن وابسته به یک صومعه بودند و اغلب در جوار همان صومعه ساخته می‌شدند.

دومین امپراتور سلسلۀ تانگ، تایی‌زُنگ (Taizong) (626 تا 649 میلادی)، دست به ایجاد مدرسه‌های پزشکی زد و این حرفه را وارد فهرست شغل‌هایی کرد که برای ورود به آنها گذراندن «امتحانات امپراتوری» الزامی بود. پزشکانی که از این طریق آموزش می‌دیدند مثل حکیم‌باشی‌ها روحانی نبودند و معیارهای بالای حرفه‌یی را رعایت و اجرا می‌کردند.

عمر طولانی همراه با سلامتی برای چینی‌ها ارزش زیادی داشت. کاهنان، راهب‌ها، حکیم‌باشی‌ها و پزشکان همگی روی نقش تغذیه به‌عنوان مهم‌ترین عامل در حفظ سلامتی فرد تأکید داشتند. گیاه‌خواری سالم‌ترین نوع تغذیه دانسته می‌شد و انسانی‌ترین نوع هم بود چون نیاز به کشتن حیوانات را از بین می‌برد. البته مردم چین هم گوشت می‌خوردند و هم اغلب حیوانات مختلف (به‌خصوص خوک) را برای ایزدان و ارواح قربانی می‌کردند، ولی پزشکان اغلب مخالف این کار بودند.

نخوردن غذاهای گوشتی و استفاده از فرآورده‌های کشاورزی به‌عنوان نعمت‌هایی که از جانب ایزدان به مردم عطا شده بود، موجب تندرستی و اعتدال در زندگی شمرده می‌شد. برای سپاس از این نعمت‌ها و قدردانی و تکریم ایزدان، مردم چین در طول سال جشن‌ها و آیین‌های مختلفی برگزار می‌کردند.

جشن و عید

عیدهای چینی به سه دسته تقسیم می‌شدند: عیدهای ملی، که در سراسر چین برگزار می‌شد؛ عیدهای استانی؛ و عیدهای محلی. عید محلی می‌توانست جشن تولد یکی از بزرگان که خدمت‌های زیادی به شهر یا روستای خود کرده یا تولد یک شاعر یا هنرمند باشد. عیدهای محلی و استانی‌ای هم به افتخار تودی گُنگ برگزار می‌شد. عیدهای تائویی مخصوص پاک کردن شهر یا روستا از ارواح پلید، آرامش مردگان، یا بزرگداشت نیاکان و طلب برکت از آنان بود.

مهم‌ترین عید ملی «روز سال نو» (معروف به «سال نو چینی») بود که در روزهای اول تا پانزدهم نخستین ماه قمری برگزار می‌شد. در این مناسبت برای خوش‌آمدگویی به سال نو ترقه درمی‌کردند و آتش بازی راه می‌انداختند و زائو شِن را با سرعت هرچه تمام‌تر به آسمان می‌فرستادند. ترقه‌ها از نِی خشک بامبو درست می‌شد. از صبح زود ترقه در آتش می‌انداختند که با سروصدای زیادی می‌ترکید. سروصدای ترقه از همۀ خانه‌ها بلند بود و تعداد آنها بستگی به توان مالی خانواده داشت، اما آتش بازی‌های عمومی را شهرداری ترتیب می‌داد.

«روز سال نو» مردم مقدار زیادی خوک و مرغ و گوسفند سر می‌بریدند تا تضمینی برای حاصلخیزی زمین در سال جدید باشد. آیینِ شِن دزو (Shen Dzu = «خوک مقدس») مخصوص این زمان بود که در آن خوک‌هایی که تا آخرین حد ممکن پروار شده بودند در مسابقۀ وزن‌کشی شرکت داده می‌شدند تا برنده یعنی سنگین‌ترین و پروارترین خوک پیش از بقیه برای ایزدان محلی قربانی شود.

کارمندان دولت هفت روز تعطیلی داشتند. مغازه‌ها هم می‌بستند یا ساعت‌های کاری خود را محدود می‌کردند. مردم شکر نعمت‌های سال گذشته را به‌جا می‌آوردند و برای سال نو آماده می‌شدند. برای دور کردن ارواح پلید لاشۀ مرغ و پوست گوسفند بیرون خانه آویزان می‌کردند، بخور می‌سوزاندند، و آبجوهای مخصوصی درست می‌کردند که «ارواح‌کُشی‌» و «مرده زنده‌کن» نام داشتند. از این آبجوها به مقدار زیاد می‌نوشیدند تا از بیماری‌های مختلف، که ارواح پلید یا مردگان برزخی ایجاد می‌کردند، در امان بمانند.

«جشن فانوس» در روز پانزدهم عید برگزار می‌شد و پایان جشن‌های سال نو را اعلام می‌کرد. مردم در این جشن برای تکریمِ قرص کامل ماه فانوس‌های کاغذی روشن می‌کردند و تعداد زیادی از آنها را به آب جاریِ نهر، دریاچه یا رودخانه می‌سپردند و خود سرگرم تماشای قرص ماه، بازی، رقص و خوردن و نوشیدن می‌شدند. بعضی خانواده‌ها، بسته به موقعیت اجتماعی و توان مالی خود، جشن نور به‌راه می‌انداختند. چارلز بِن می‌نویسد:

شهروندان ثروتمند سرِ راه انداختن بزرگ‌ترین چراغانی‌ها با هم چشم و همچشمی داشتند. در میانۀ قرن هشتم میلادی یک بانوی اشرافی دستور داد یک درخت چراغانیِ چندصد شاخه برایش بسازند که ارتفاع آن به بیست و پنج متر می‌رسید. وقتی آن را برای «جشن فانوس» روشن کردند، نورش از کیلومترها دورتر دیده می‌شد. بااین‌حال، چراغانی او هیچ به‌پای چراغانی امپراتور رویی‌زُنگ (Ruizong) نمی‌رسید. چرخ فانوسی که در سال 713 میلادی به‌دستور این امپراتور ساخته شد بالای 60 متر ارتفاع داشت و آن را بیرون دروازۀ چانگ‌-آن برپا کرده بودند. روکشی از ساتن گلدار و توریِ ابریشمی که با طلا و جواهر تزئین شده بود، سرتاسر دستگاه را می‌پوشاند. وقتی به‌دستور امپراتور پنجاه هزار چراغدان این چرخ را روشن کردند، درخشش آن به شکوفان شدن درختی از نور می‌مانست. (151)

برای برگزاری «جشن فانوس»، تا آخرین حد امکان مالی، از هیچ خرجی دریغ نمی‌شد. برگزاری هرچه بهتر عیدها به معنی برکت بیشتر در سالِ پیشِ رو بود.

Lantern Festival
جشنواره فانوس
gill_penney (CC BY)

اما علاوه بر این جشن، یک «جشن پاکسازیِ آیینی» هم وجود داشت که روز سوم ماه سوم هر سال برگزار می‌شد و مردم به این مناسبت هم برای دور کردن ارواح پلید مقدار بسیار زیادی آبجو می‌خوردند. تمام این روز صرف خوردن و نوشیدن به حد افراط می‌شد. «عید کینگ‌مینگ» در ماه آوریل جشن بزرگداشت نیاکان بود، و عید «روز پنجم از ماه پنجم» («عید قایق اژدها») در ماه ژوییه برای بزرگداشت دولتمردانی که مرگ با عزت را به زنده ماندن با سرشکستگی ترجیح داده بودند. «عید ارواح گرسنه» در ماه آگوست به جنبۀ روحانی زندگی نظر می‌کرد و یاد تازه درگذشتگان را زنده نگه می‌داشت.

عید «شب هفتم از ماه هفتم» به ستایش ایزد و ایزدبانوی عشق اختصاص داشت، و «جشن وسط پاییز» برای ادای احترام به ماه برگزار می‌شد. «عید روز آخر از ماه دوازدهم» جشن آیینیِ روانه کردن زائو شِن به آسمان در شب سال نو بود و امروزه بیشتر مهمانی‌های مخصوص سال نو در این شب برگزار می‌شود. مردم از این شب شروع به نوشیدن آبجوهای «ارواح‌کُشی» و «مرده زنده‌کن» می‌کردند، غذاهای مفصل می‌خوردند و آتش‌بازی راه می‌انداختند. این مناسبت‌ها رشتۀ پیوند مردم چین با گذشته‌شان محسوب می‌شد و حس همبستگی با فرهنگ و ارزش‌های کهن را در آنها تقویت می‌کرد، ارزش‌هایی که از دوران باستان اهمیت زیادی در زندگی یک فرد چینی داشتند. بسیاری از این جشن‌ها و مناسبت‌ها هنوز هم همه‌ساله برگزار می‌شوند و تصور بر این است که آیین‌های چندهزارسالۀ این جشن‌ها در تمام این مدت چندان فرقی نکرده‌اند.

حذف آگهی ها
آگهی ها

دربارۀ مترجم

Nathalie Choubineh
ناتالی چوبینه مترجم و پژوهشگر مستقل رقص در جهان باستان با گرایش یونان و خاور نزدیک باستان است. او آثاری در زمینۀ رقص باستان، قوم‌موسیقی‌شناسی، و ادبیات منتشر کرده، و عاشق یادگیری و انتقال آموخته‌ها است.

دربارۀ نویسنده

Emily Mark
Emily Mark studied history and philosophy at Tianjin University, China and English at SUNY New Paltz, NY. She has published historical essays and poetry. Her travel writing debuts in Timeless Travels Magazine. She graduated from SUNY Delhi in 2018.

ارجاع به این مطلب

منبع نویسی به سبک اِی پی اِی

Mark, E. (2016, April 27). زندگیِ مردم در چین باستان [Daily Life in Ancient China]. (N. Choubineh, مترجم). World History Encyclopedia. برگرفته از https://www.worldhistory.org/trans/fa/2-890/

منبع نویسی به سبک شیکاگ

Mark, Emily. "زندگیِ مردم در چین باستان." ترجمه شده توسط Nathalie Choubineh. World History Encyclopedia. تاریخ آخرین تغیی April 27, 2016. https://www.worldhistory.org/trans/fa/2-890/.

منبع نویسی به سبک اِم اِل اِی

Mark, Emily. "زندگیِ مردم در چین باستان." ترجمه شده توسط Nathalie Choubineh. World History Encyclopedia. World History Encyclopedia, 27 Apr 2016. پایگاه اینترنتی. 20 Nov 2024.